سعدی شیرازی
( ۵۶۸ -
۶۷۱ هجری شمسی)
حکایت چهارم
(گلستان با ب اول، ص 21 ـ 24)
شین میم شین
ملک را ز این
سخن تبسم آمد و گفت:
«عاقبت گرگ زاده، گرگ شود
گرچه با آدمی
بزرگ شود.»
·
ملک در موضع فکری خود همچنان ایستاده است.
1
·
آیه و روایت و حدیث و قصه زن لوط نبی و سگ اصحاب کهف و غیره
کارساز نبوده اند.
2
·
سلطنت و فئودالیسم نمی توانند از تئوری بنیاد نیک و بد صرفنظر
کنند.
3
·
تئوری گوهر و بنیاد، برای فئودالیسم و دربار از اهمیت حیاتی ـ مماتی برخوردار
است.
4
·
این تئوری، ستون فقرات ایدئولوژی فئودالی ـ بنده داری را
تشکیل می دهد.
5
·
بدون این تئوری اساس و پایه استبداد فئودالی به لرزه در می
آید.
6
·
ملک، به همین دلیل، بی کمترین اعتنا به قصه اصحاب کهف و زن
لوط، برای اثبات صحت تئوری بنیاد، به طبقه بندی جانوران به خیر و شر ادامه می دهد :
·
ملک گرگ بیچاره را به مظهر شر و گوسفند فلک زده را عملا به
مظهر خیر مبدل می سازد.
·
چون آدم شدن بچه گرگ غیرممکن است، پس تربیت فرزند راهزن
عاصی نیز محال خواهد بود.
7
·
در شاهنامه ی فردوسی نیز
همین نظر را نمایندگی می شود :
که چون بچه شیر نر پروری
چو دندان کند تیز، کیفر بری
چو با زور و با چنگ بر خیزد او
به پروردگار اندر آویزد او
·
معنی تحت اللفظی:
·
اگر بچه شیر نر را تربیت کنی، پس از دندان در آوردن به
مکافات عمل خویش می رسی.
·
وقتی که با زور و چنگال برخیزد، با مربی خود در می آویزد.
8
·
سعدی احتمالا تحت تأثیر حکیم طوس، در
جای دیگر می نویسد:
یکی بچه گرگ می پرورید
چو پرورده شد، خواجه را بر درید.
9
·
نادرستی این نظریه، اکنون دیری است که اثبات شده است.
·
جانوران وحشی، بویژه گرگ و شیر و پلنگ و غیره تربیت و رام
می شوند، بدون آن که پروردگار خود را بدرند.
10
·
سعدی در این حکایت، در هر صورت، بلبشوی معنوی حاکم بر جامعه
خویش را و همزمان آشفتگی فکری خویش را به وضوحی شگفت انگیر برملا می سازد.
·
تا چشم کار می کند، معیاری برای تعیین صحت و سقم نظرات و احکام
در بین نیست.
11
·
هرکس بنا بر منافع آنی خویش، حدیثی، شعری، تمثیل و تشبیهی
ارائه می دهد و در موضع فکری خویش درجا می زند و می ماند.
·
از تأمل، تفکر، هماندیشی و روشنگری خبری نیست.
12
·
این سیر وسرگذشت جامعه و جهان فئودالی است و سعدی به
جانبداری از تئوری گوهر و بنیاد برمی خیزد و برای
اثبات آن و رد نظریه علمی وزیر، حکایت خویش را خاتمه ای درخور می دهد :
سالی دو برین بر
آمد،
طایفه اوباش
محلت در او پیوستند و عقد مرافقت بستند تا به وقت فرصت، وزیر و هر دو پسرش را بکشت
و نعمتی بی قیاس برداشت و در مغاره دزدان به جای پدر نشست و عاصی شد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر