ﻋﺸﻖ ﭼﯿﺴﺖ؟
ﺟﺰ ﺁﻧﮑﻪ ﺯﻥ ﻫﻤﺪﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﺩ ﻭ ﻣﺮﺩ ﺗﮑﯿﻪ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺯﻥ؟
ﯾﻌﻨﯽ ﻓﻬﻢ ﻭ ﺍﺟﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﻧﯿﻢ ﺧﻂ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺳﺨﺘﻪ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﺗﻨﻬﺎﯾﻨﺪ !
جایی دیگر
گلی ترقی
سرچشمه:
صفحه فیسبوک سیامک شیرانی
میم
1
·
زن و یا مردی که دنبال
تکیه گاهی در بیگانه ای می گردد و هنری جز همدم بیگانه گشتن در خود نمی بیند، زن و
یا مردی از قافله تمدن بشری بشدت عقب مانده، بیگانه با خویش، نامعاصر و ترحم انگیز
است.
·
به حال و روز چنین زن و مردی باید زار زار گریست.
2
·
برای اینکه از سر تا پای چنین زن ومردی وابستگی و برده
وارگی می تراود.
·
چنین زن و مردی لیاقت تشکیل خانواده و تربیت نسل جدید را
هرگز نخواهد داشت و همان بهتر که «نیمخطش را کسی نفهمند» و تنها بماند.
3
·
اما در رابطه با مقوله دیرآشنای «عشق»:
4
·
عشق بیشک، معنی ژرفتر و غنی تری از همدمی با آن و آن و وابستگی به این و آن
دارد.
5
·
عشق اتفاقا بر احترام متقابل و بر برابری واقعا
موجود میان عاشق و معشوق مبتنی است و نه بر نابرابری و نتیجتا وابستگی یکی به
دیگری.
·
نه کسی اصولا می تواند عاشق
زباله ای شود و نه زباله لیاقت آن را دارد که کسی عاشقش شود.
6
·
عشق به معنی حقیقی کلمه،
نافی نابرابری ها و جسمیت یابی برابری ها ست.
·
عشق گرهگاه لیاقت های
مادی و معنوی انسان ها و غیره ست.
7
·
خیلی ها ظاهرا نیازهای غریزی را و بویژه نیازهای غریزی
ـ جنسی را با عشق عوضی می گیرند.
8
·
عشق بنظر ما گشتاوری (Moment) جدی
از شناخت و شعور دارد.
·
یعنی گشتاوری از آگاهی دارد.
·
مراجعه کنید به دیالک
تیک آگاهی و خودپوئی در تارنمای دایرة المعارف روشنگری.
9
·
کشش غریزی اما عمدتا خودپو (spontan)
است.
10
·
می توان گفت که عشق عمدتا بر اجتماعیت انسان بنا
می شود و غریزه عمدتا بر طبیعیت انسان.
11
·
آنچه که گلی ترقی از عشق تصور می کنند، ربطی به
عشق ندارد.
سیامک
·
به نظر
من عشق بیشتر بخاطر هرمون های مغزی و نیازهای جنسی و نیاز های روانی است و لزومی
نداره عشق را اینقدر بزرگ و عجیب و غریب جلو بدهیم.
میم
·
جلوه دان
چیزها، امری سوبژکتیف و دلبخواهی است.
·
چیزها
اما باید آن سان که واقعا هستند، تعریف شوند و نه بطور دلبخواهی (سوبژکتیف).
·
ترشح
هرمون ها امری غریزی و طبیعی است.
·
عشق اما
مقوله ای اجتماعی است که با روندهای طبیعی بشری گره خورده است.
سیامک
·
نظر شما
رو قبول می کنم به هر حال عشق در زندگی اجتماعی روی می دهد اما نقش هرمون و غریزه
را نمی توان انکار کرد.
میم
·
آره، حق
با شما ست:
·
منظور ما
هم در جمله قبلی، مبنی بر اینکه «عشق اما مقوله ای اجتماعی است که با روندهای
طبیعی بشری گره خورده است»، گره خوردگی اجتماعیت با طبیعیت انسانی بوده است.
·
اصولا
همه روندهای هستی خصلت دیالک تیکی دارند.
· هیچ پدیده، روند و سیستمی یکسویه
نیست و نمی تواند یکسویه و تکقطبی (مونوپولار) (monopolar) باشد.
·
پیوند
انسان با طبیعت، پیوندی عام، حیاتی ـ مماتی، همیشگی و ناگسستنی است:
·
دیالک تیک
طبیعت اول و طبیعت دوم (جامعه، انسان) همین است.
سیامک
·
پس اگر
همه چیز خصلت دیالک تیکی دارد، عشق هم باید خصلت دیالک تیکی داشته باشد.
·
دیالک
تیک غریزه و زندگی اجتماعی.
میم
·
حق با شما ست.
1
·
دیالک تیک عینی استثنائی
نمی شناسد.
2
·
همه چیز از ذره تا کهکشان خصلت دیالک تیکی دارد.
3
·
به عنوان مثال:
·
حتی اتم، جولانگاه دیالک تیک پروتون و الکترون
(مثبت و منفی) است:
·
عرصه همبائی و ستیز همزمان اقطاب متضاد است:
·
عرصه وحدت اضداد است.
·
اگر همین دیالک تیکیت
اتم تحت شرایطی مختل شود، اتم اتمیت خود را از دست می دهد و بسان دیوانه ای به
سرعت برق به اره می افتد و هر چه سر راه خود بیابد در هم می کوبد تا قطب گمشده خود
را دو باره بیابد و اتمیت خود را دو باره بر قرار سازد و آرام گیرد.
4
·
انسان هم از جمله، جولانگاه دیالک تیک غریزه و
عقل است.
5
·
منشاء عقل هم غریزه است.
6
·
غریزه خیلی قدیمی تر و بمراتب قوی تر از عقل است.
7
·
این غریزه بوده که در روند کار و ببرکت کار به
عقل بالیده است، روندی که همچنان و هنوز ادامه دارد.
8
·
غریزه نیز حاوی گشتاورهای شعورین است.
9
·
غریزه میلیون ها بار سریعتر و هشیارتر از عقل است
و گر نه حیات موجودات زنده امکان نا پذیر می گشت:
·
غریزه بی خلل ترین، بی چون و چراترین و بهترین
دوست هر موجود زنده است.
·
غریزه خادم مادام العمر
و تماموقت هر موجود زنده است.
10
·
غریزه حتی به هنگام خواب هشیار است و پاس می دهد و گرنه
روند دیالک تیکی تنفس مختل می شود و انسان و حیوان خفه می شود و می میرد:
·
دیالک تیک داد و ستد!
·
دیالک تیک جذب اکسیژن
هوا و دفع گاز سمی و مهلک کربن دی اکسید.
11
·
مثال دیگر:
·
با رسیدن پشه ای به چشم، چشم در یک میلیونم ثانیه
بسته می شود، تا صدمه نبیند.
·
این هنر ورزی شگرف غریزه است.
·
عقل برای واکنش درخور، به مدت زمان بمراتب بیشتری
نیاز دارد.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر