احسان طبری
(1295 ـ 1368)
گفتگوی احسان
طبری و صادق هدایت
مقاله
طبري، بخشي از گفتگوئي است که او در ديداری اتفاقي با صادق هدايت در خيابان هاي
تهران، پس از سرکوب حکومت آذربايجان داشته است.
مقاله
حذف شده طبري از کتاب «خدمت و خيانت روشنفکران»
(با کمي تلخيص)
تحلیلی از
شین میم شین
احسان
طبری
برخي از آنها پرستنده حقيقت
هستند و عدالت را دوست دارند و از حقوق بشري دفاع مي کنند، ولي به شرط آنکه اين
پرستش مزاحمت به بار نيآورد.
1
· طبری جوان ظاهرا معنی مفاهیم «حقیقت» و «عدالت» و
«حقوق بشر» را نمی دانند و گرنه به این آسانی طرفداری از حقیقت و عدالت و حقوق بشر
را به روشنفکران راحت طلب و خودخواه نسبت نمی دادند.
· چرا و به چه دلیل؟
2
· به این دلیل که اولا شناخت حقیقت عینی کار هر کسی
نیست.
· شناخت حقیقت عینی، بوسیله ی داشتن خاستگاه و
پایگاه طبقاتی انقلابی مشروط می شود.
· مثلا کاخ نشینان نمی توانند با حسن نیت تام و
تمام هم حتی، اگر بخواهند به شناخت حقیقت عینی نایل آیند.
· ولی برای طبری جوان نه خاستگاه و نه پایگاه
طبقاتی روشنفکران، هیچکدام نقشی در کشف و پرستش حقیقت و عدالت و حقوق بشر بازی نمی
کند.
· بزعم طبری جوان، همه چیز هستی ظاهرا در کارگاه ذهن
بنی بشر صورت می گیرد.
· این شیوه تفکر طبری از تئوری شناخت سوبژکتیویستی
ایشان پرده برمی دارد.
3
ولي
به شرط آنکه اين پرستش مزاحمت به بار نيآورد.
· علاوه بر این، علاقه به حقیقت، عدالت و حقوق بشر،
با اگوئیسم (خودپرستی، راحت طلبی فردی) ناسازگارند.
· آب ایندو هرگز در یک جوی نمی رود.
· ایندو یکدیگر را مستثنی می سازند:
· نمی توان در آن واحد هم حقیقت پرست بود و هم
خودپرست.
· طبری عملا به تطهیر روشنفکران وابسته به طبقات اجتماعی
واپسین می پردازند.
· توهمی که در حزب توده نسبت به روشنفکرانی از قبیل
هدایت و شاملو و کدکنی و غیره وجود داشته، بیشک به همین دلیل هم بوده است.
احسان
طبری
آنها که در سکوت باطن خود سير
کرده اند، از غوغاي مخوف وآشفته جامعه وحشت دارند و اين حس مردمگريزي، آنها را
هميشه به زوايا مي کشاند.
· سوبژکتیویسم معرفتی طبری جوان در این حکم ایشان
آشکارتر می گردد:
· بنظر ایشان وحشت روشنفکران از توده و تحولات پر
فراز و فرود اجتماعی، جامعه ستیزی، توده ستیزی و «مردمگریزی» آنها، عمدتا علت
پسیکولوژیکی (روانشناسی) دارد.
· چون روشنفکران یادشده در عالم هپروت درونی سیر
کرده اند، به این روز افتاده اند.
· این چیزی جز پسیکولوژیسم نیست.
· این جور «تحلیل» ها با ماتریالیسم تاریخی، با تز
موسوم به «درک ماتریالیستی تاریخ»، بیگانه اند.
· این جور «تحلیل» ها با تز موسوم به «درک ایدئالیستی
تاریخ» دمسازند.
·
· روندهای روانی انسان ها عمدتا ثانوی اند، اکتسابی
و اجتماعی اند.
· باید دست به ریشه برد و علل مادی، عینی و واقعی
این روندهای روانی را کشف و تبیین کرد.
احسان
طبری
در
حالي که فکر بدبين و زبان گزنده و زننده برخي از آنها بيان بي رياي درد و ناکامي
آنها ست، برخي ديگر از اين اسلوب جديد «روشنفکرانه» استفاده مي کنند تا به
احساسات خود پسندانه خود، احساسات ناشي از ترس جان، حفظ مال و امنيت شخصي خود، حله
اي که تارش از الهامات شاعرانه و پودش از افکار فيلسوفانه است، بپوشانند.
· این توصیف طبری جوان از اندیشه و عمل این
روشنفکران، فی نفسه درست و بسیار زیبا ست.
· ما بهتر است که همین حکم طبری را نخست تجزیه و
بعد تحلیل کنیم تا بلکه مسئله بیشتر باز شود:
الف
مفهوم
«فکر بدبين»
· پسیمیسم (بدبینی فلسفی و تاریخی) خود مقوله ای
وزین و غنی است.
· ظاهرا طبری جوان هنوز با این مقوله آشنائی ژرف
پیدا نکرده اند.
· پسیمیسم علت طبقاتی دارد.
· پسیمیسم از خودویژگی های ایدئولوژیکی طبقات اجتماعی
از سر تا پا ارتجاعی موسوم به طبقات واپسین است.
·
«فکر
بدبین» کذائی چیزی تصادفی و دلبخواهی و معرفتی صرف نیست، بلکه پدیده ای ضرور و قانونمند
است و ریشه در وابستگی طبقاتی به طبقات بی فردا و بی دورنما دارد.
· پسیمیسم همیشه و همه جا وجه مشترک همه فلاسفه و نویسندگان
و شعرا و هنرمندان وابسته به طبقات واپسین بوده است.
· پسیمیسم تازگی ندارد.
ب
در
حالي که فکر بدبين و زبان گزنده و زننده برخي از آنها بيان بي رياي درد و ناکامي
آنها ست
1
· بر خلاف تصور طبری جوان، پسیمیسم (فکر بدبین)
همیشه با زبان گزنده و زننده همراه بوده است.
· حتی با نظری سرسری به ادبیات نمایندگان طبقات
اجتماعی واپسین (اشعار شعرای فئودالیسم واپسین، آثار و اشعار نمایندگان فاشیسم و
امپریالیسم) می توان به این حقیقت امر پی برد:
· هر جا پای عقل می لنگد، زبان گزنده تر و زننده تر
می گردد.
2
· بر خلاف توهم طبری، «فکر
بدبين و زبان گزنده و زننده بيان بي رياي درد و ناکامي» حضرات نیست.
· ضمنا
خاص برخی از آنها هم نیست.
· چرا
و به چه دلیل؟
3
· «فکر
بدبين و زبان گزنده و زننده» حضرات نه پدیده ای
تصادفی، فردی، استثنائی و دلبخواهی، بلکه پدیده ای ضرور، قانونمند، آگاهانه، حساب
شده، قاعده مند و دلیلمند است.
· قرابت و شباهت لحن و زبان نیچه و هیتلر و هایدگر با لحن و زبان هدایت و شاملو و آل احمد درست
به همین دلیل است.
· اما این پدیده را چگونه می توان توضیح داد؟
4
· برای توضیح این پدیده می توان از دیالک تیک فرم و
محتوا بهره برگرفت:
· هر محتوائی همیشه و همه جا، فرم درخور خود را طلب
می کند.
· برای تبلیغ خرافه و یاوه نمی توان همان «زبانی»
را به خدمت گرفت که برای تبلیغ حقیقت و خرد بکار گرفته می شود.
· در آفتابه نمی توان شربت آلبالو به سر سفره برد.
5
· زبان نیچه و شاملو و هدایت و آل احمد و
غیره بوسیله محتوای طبقاتی و ایدئولوژیکی نظرات آنها تعیین می شود.
· تحقیر توده و تبلیغ توده ستیزی، نیهلیسم و
پسیمیسم، زبانی گزنده و زننده می طلبد.
· اگر کسی به زبان انگلیسی تسلط داشته باشد، می
تواند به محتوای موسیقی موسوم به «رپ» در ایالات متحده و غیره نظری بیاندازد.
· پس از روی کار آمدن فوندامنتالیسم، ضربات مهیبی
بر پیکر زبان و ادبیات فارسی هم فرود آمده است.
·
«رپ»
وطنی هم در این میان، به احتمال قوی، همان زبانی را به خدمت گرفته که «رپ»
امریکائی ـ انگلیسی.
· جوانان خرده بورژوا چه بسا تحت تأثیر جهان بینی
طبقات واپسین، رکیک ترین کلمه ها را برای بیان یاوه های خود با فخر و کبکبه و
دبدبه و ادعای تام و تمام مثل نقل و نبات بکار می برند و ضمنا فکر می کنند که دست
به نوآوری زده اند و هنر کرده اند.
· این گرایش فرمال اما از محتوای ایدئولوژیکی و ضد
اخلاقی گندیده ای خبر می دهد.
6
برخي
ديگر از اين اسلوب جديد «روشنفکرانه» استفاده مي کنند تا به احساسات خود پسندانه
خود، احساسات ناشي از ترس جان، حفظ مال و امنيت شخصي خود، حله اي که تارش از
الهامات شاعرانه و پودش از افکار فيلسوفانه است، بپوشانند.
· حق بلحاظ ظاهر با طبری جوان است.
· ولی فقط بلحاظ ظاهر.
الف
· اولا مسئله فقط فردی و شخصی نیست.
· مسئله عام و طبقاتی است.
· ایدئولوژی افراد و طبقات اجتماعی، انعکاس موقعیت
اجتماعی ـ اقتصادی افراد و طبقات است.
ب
· ثانیا پسیکولوژی (روانشناسی) افراد بازتاب شیوه
زیست و خاستگاه و پایگاه طبقاتی آنها ست.
· در هر شعر و قصه و مجسمه و نقاشی و موسیقی و
ترانه و غیره هر کس، در جوار فرد هنرمند و چه بسا قبل از فرد مربوطه، طبقه در جوش
و خروش است.
· این خود نیچه و شاملو و هدایت و سارتر و کامو و کافکا
نیست که به صورت توده بی دفاع مولد همه چیز و محروم از همه چیز مادی، فکری و
فرهنگی تف می اندازند، بلکه این طبقه واپسین مربوطه است.
· طبقه اما همیشه و همه جا چیزی از جنس اجنه است:
یعنی همه جا هست و هیچ جا نیست.
یعنی همه جا هست و هیچ جا نیست.
· اجنه طبقات را فقط با چشم مسلح به تئوری رهائی بخش
می توان تشخیص داد و نه با چشم غیرمسلح به تئوری یادشده.
ت
حله
اي که تارش از الهامات شاعرانه و پودش از افکار فيلسوفانه است.
· طبری در این زمینه نیز دچار سطحی نگری و ساده
لوحی شده است.
· هیچ چیز در زیر آفتاب بی دلیل نیست.
1
حله
اي که تارش از الهامات شاعرانه و پودش از افکار فيلسوفانه است.
· اولا جهان بینی یعنی فلسفه.
· هر کس ـ خواه بداند و خواه نداند ـ بینش فلسفی
خاص خود را، یعنی جهان بینی معینی را نمایندگی می کند.
· حریفی در بیوگرافی خود در صفحه فیس بوکش نوشته
بود:
·
«فلسفه
زندگی ندارم!»
· این معرفی خویش، خود نشانه محرومیت از خودشناسی
است.
· طرف حتی از جهان بینی خود بی خبر بوده است.
2
حله
اي که تارش از الهامات شاعرانه و پودش از افکار فيلسوفانه است.
· ثانیا جهان بینی ضدعلمی را، مثلا ایدئولوژی های
مبتنی بر ایراسیونالیسم (خردستیزی)، عرفان، پسیمیسم، فاشیسم، نیهلیسم،
فوندامنتالیسم، مذهب از هر نوع را نه با مفاهیم علمی و بازتابنده ی حقیقت عینی، بلکه با الهامات بی سر و ته و بی در
و پیکر می توان توجیه کرد و به خورد خلایق خرتر از خر داد و شعر بهترین فرم برای
فرمولبندی و اشاعه فراگیر این جهان بینی است.
· دیری است که الهام (این توئی سیون) در تئوری
شناخت امپریالیسم به درجه یکی از مقولات اساسی بدل شده است و حسابی تبلیغ می شود.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر