7 سال پس از خاموشی به
آذین
به قلم رضا
نافعی
سرچشمه:
صفحه فیس بوک
رضا نافعی
تحلیلی از
شین میم شین
به آذین گفت:
«دید و داوری اجتماعی مولانا در مثنوی بسیار
مردمی و شاید هم ، با توجه به احوال زمان انقلابی است.
مولانا توانگران را ـ جای جای ـ با زبانی بس
گزنده وصف می کند.
بی گمان،
نباید از او انتظار داشت که انباشت سرمایه را نتیجۀ بهره کشی بر پایه زور برهنه و
بی لگام یا ساخت و پرداخت روابط تولیدی جامعه بداند»
· ما برای آشنائی با سطح شعور نظری به آذین همین
فراز از نوشته ایشان را مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهیم:
1
دید و داوری اجتماعی مولانا در مثنوی بسیار مردمی
و شاید هم ، با توجه به احوال زمان، انقلابی است.
·
خوب.
·
معیار
عینی انقلابی و ارتجاعی بودن دید و داوری کسی کدام است که به آذین را به این دعوی
آلوده به تردید وامی دارد؟
·
به عبارت
دیگر طبقه انقلابی در قرون وسطای فئودالی کدام است؟
·
کسی که
رضا اینهمه هندوانه فهم و فراست تئوریکی زیر بغلش می نهد، حداقل باید بداند که
فرماسیون انقلابی مابعد فئودالیسم، سرمایه داری نام دارد و هر ایدئولوژی انقلابی
در قرون وسطای واپسین، یعنی در مرحله تشدید تضاد اصلی جامعه میان اشرافیت فئودال و
طبقه متوسط (بورژوازی) خواه و ناخواه باید مدافع منافع طبقه جدید باشد و ایدئال
های ضد فئودالی و ضد روحانی آن را نمایندگی کند.
مولانا توانگران را ـ جای جای ـ با زبانی بس
گزنده وصف می کند.
·
این دلیل
به آذین بر انقلابی بودن مولانا ست:
·
انتقاد
پیدرپی از توانگری و تمول.
·
در همین
حکم به آذین نه تنها فقر فلسفی ایشان، بلکه بدتر از آن، ناتوانی ایشان از تفکر
بطور کلی عربده می کشد:
2
· برای اینکه اولا در مفهوم توانگران، هم اشرافیت
فئودال و برده دار و صاحب املاک و اموال و مستغلات و باغات و وسایل تولید جاندار (غلامان
و بنده ها و کنیزان) و جامد و قدرت سیاسی و غیره گنجانده می شود و هم بورژوازی
انقلابی در هیئت تجار و صنعتگران و غیره.
3
· این بدان معنی است که نفس انتقاد از تمول و
توانگری و ستایش از فقر و قناعت و درویشی هرگز نمی تواند دلیل بی چون و چرائی بر
انقلابیگری کسی باشد.
4
· اتفاقا ایدئولوگ های ارگانیک خود فئودالیسم در
هیئت سعدی و حافظ، هم به انتقاد بی رحمانه از توانگران نوپای بورژوا می پردازند و به
چپاول و مصادره اموال آنان بوسیله خوانین و سلاطین صحه می گذارند و هم توانگران
فئودالی ـ بنده داری را به شلاق انتقاد پیگیر می بندند و به دستگیری از دراویش و بی
نوایان فرا می خوانند و هم در مدح قناعت و دراویش و تهیدستان سنگ تمام می گذارند:
5
·
سعدی باب
هائی (فصولی) را در بوستان و گلستان به دراویش و احسان و قناعت و غیره اختصاص می دهد
و ضرورت تعدیل تضادهای اجتماعی را مصرانه و چه بسا حتی زورگویانه و بی رحمانه طلب
می کند.
·
ولی فقط
ساده لوحان می توانند این موضعگیری ایدئولوژیکی سعدی را نشانه انقلابیگری او تصور
کنند.
6
·
ما در
این زمینه سری به دیوان خواجه می زنیم تا نشان دهیم که قضیه از چه قرار است:
حافظ
و گر گوید نمیخواهم چو حافظ عاشق
مفلس
بگوییدش که سلطانی، گدایی همنشین دارد
·
معنی تحت
اللفظی:
·
اگر یار
فقر حافظ را بهانه پرهیز از وصل قرار دهد، به او بگو:
· «سلاطین همنشین دراویش اند!»
·
در این
بیت حافظ آشتی طبقاتی هم توصیه می شود و هم تبلیغ.
·
این همان
ترفند ایدئولوژیکی سعدی است که به حافظ به ارث رسیده است.
·
همان بیتی
از سعدی که شجریان می خوانند:
·
برابرنشینی
شاه و گدا.
حافظ
از عدالت نبود دور، گرش پرسد حال
پادشاهی که به همسایه گدایی دارد
·
معنی تحت
اللفظی:
·
عادلانه
خواهد بود، اگر پادشاه از حال همسایه تهیدست خویش جویا باشد.
حافظ
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
که دوست خود روش بنده پروری داند
غلام همت آن رند عافیت سوزم
که در گداصفتی، کیمیاگری داند
·
معنی تحت
اللفظی:
·
تو بسان
گدایان (پرولتاریا) به ازای دستمزد کار مکن.
·
بنده و
غلام بمان، برای اینکه خواجه می داند که با بنده چه رفتار و روشی باید پیش گیرد.
·
غلام
بزرگواری آن رند مخاطره جویم که دیالک تیکی از گداصفتی و کیمیاگری است.
حافظ
ای گدایان خرابات خدا یار شما ست
چشم انعام مدارید ز انعامی چند
·
معنی تحت
اللفظی:
·
ای
گدایان خرابات خدا یار شما ست.
·
انتظار
دستگیری از مشتی ثروتمند نداشته باشید.
·
حافظ در
این بیت ثروتمندان را مورد تحقیر و توهین قرار می دهد و گدایان را تا درجه حبیب
الله ارتقای مقام می دهد.
حافظ
ساقی به جام عدل بده باده، تا گدا
غیرت نیاورد که جهان پربلا کند
·
معنی تحت
اللفظی:
·
ساقی به
جام عدل باده بده تا گدا از سر غیرت (حمیت، حسادت) جهان را به آشوب نکشد.
·
حافظ در
این بیت طبقه حاکمه زا بطور غیر مستقیم به
دادگری فرامی خواند و از خیزش توده ها و گسست انتظام جهان اخطار می دهد.
·
این
موضعگیری ها که هرگز دلیل بر انقلابیگری خواجه نمی شوند
7
·
به آذین
اما بدرستی اهل طریقت و عرفان را انقلابی می داند.
·
اهل
طریقت و عرفان در قرون وسطای فئودالی نماینده ایدئولوژیکی عینی طبقه جدید بوده
است.
·
یعنی
سمتگیری ضد فئودالی و ضد روحانی داشته است و به همین دلیل انقلابی بوده است.
·
اما نه
به دلیل انتقاد از تمول و توانگری.
8
· ما در تحلیل آثار سعدی و حافظ و غیره به خصلت
دوگانه عرفان اشاره داشته ایم:
الف
· عرفان از سوئی پرچم اعتراض و مقاومت و مبارزه بر
ضد طبقه حاکمه فئودالی ـ بنده درای ـ روحانی بوده است و به این خاطر مثبت و مترقی
و انقلابی بوده است.
ب
· عرفان اما به سبب سمتگیری فکری ایراسیونالیستی (خردستیز)
ارتجاعی بوده است و همین بخش ارتجاعی ان را سعدی و حافظ و امروزه امپریالیسم مورد
حمایت قرار داده اند و توسعه داده اند و می دهند.
9
بی گمان، نباید از مولانا انتظار داشت که
انباشت سرمایه را نتیجۀ بهره کشی بر پایه زور برهنه و بی لگام یا ساخت و پرداخت
روابط تولیدی جامعه بداند.
·
از
کرامات شیخ ما چه عجب:
·
پنجه را
باز کرد و گفت: «وجب!»
·
·
خوب
طبیعی است که مولانا از مقولات انباشت سرمایه و اضافه ارزش و غیره بی خبر باشد.
·
این چیزها
جزو کشفیات مارکس حدود 150 سال پیش بوده است.
·
در این
حکم به آذین اما بطور تلویحی از بی خبری ایشان از مارکسیسم پرده برداشته می شود:
10
·
اولا هیچ
مارکسیستی هرگز مخالف انباشت سرمایه در جامعه فئودالی و حتی در مراحل آغازین رشد
سرمایه داری نبوده، نیست و نخواهد بود.
·
مارکس در
چاش فکری با طرفداران خرده بورژوازی و فئودالیسم در آلمان حتی به دفاع از تصاحب
اضافه ارزش از سوی بورژوازی برمی خیزد و دزدی نامیدن این تصاحب را غیرعلمی و
غیرواقعی تلقی می کند.
·
سرمایه داری
در هر صورت هزاران بار بر فئودالیسم نکبت بار شرف دارد.
11
· علاوه بر این، بدون انباشت سرمایه طبقه متوسط
هرگز نمی توانست ادامه حیات دهد، نیرومند شود و به توسعه و تکامل نیروهای مولده نایل
آید.
12
·
تفاوت و
تضاد سوسیالیسم اوتوپیکی با سوسیالیسم علمی (مارکسیسم) همین جا ست.
·
مارکسیسم
طرفدار توسعه نیروهای مولده است.
·
در اثر
همین توسعه نیروهای مولده است که پرولتاریای صنعتی تشکیل می شود و به مثابه سوبژکت
نفی سرمایه داری و بنای سوسیالیسم وارد مبارزه می گردد.
13
·
بدون
توسعه نیروهای مولده (وسایل تولید، علم و فن، توده های مولد، استخراج مواد خام و
غیره) زمینه عینی لازم برای اعتلای مادی و معنوی جامعه و توده های مولد به درجه
رهبری اقتصادی، سیاسی، فکری، فرهنگی و روحی جامعه نوین فراهم نمی گردد.
·
این رشد
نیروهای مولده است که توسعه علمی، تجربی، فرهنگی، فکری و فنی جامعه و توده ها را
دیکته می کند، الزامی و عملی می سازد.
·
انگلس در
این زمینه صراحت روشنتر از خورشید دارد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر