7 سال پس از خاموشی به
آذین
به قلم رضا
نافعی
سرچشمه:
صفحه فیس بوک
رضا نافعی
تحلیلی از
شین میم شین
رضا نافعی
از شگفتی بر جای خشکم زد و این پرسش در سرم
چرخید که اگر مولوی ما را ماهی زاده می داند پس تکلیف آدم و هوا چه می شود؟
مگر مولوی مسلمان نیست؟
باز چشمم به یادداشت هایم و جمله ای از طبری
افتاد با این عبارت که «تسلط متعصبانه اسلامیت مبتنی بر خلافت در دوران پس از
اسلام، حتی متفکرینی مانند سهروردی و مولوی را که سخت از جهان بینی اسلامی دور
بودند، وامی داشت که رنگ اسلامی تندی به تفکر خود بزنند تا خود را در امان نگه
دارند.»
·
حریفی می
گفت:
· «کسی که عالم عام را رها کند و در خطه خاص
پرسه زند، دیر یا زود سرش به سنگ سرسخت واقعیت می خورد و مجبور می شود که ترک خطه
خاص کند و به عام عام رود و دو باره از صفر شروع کند.»
·
رضا و خیلی های دیگر به دلیل فلسفه گریزی چاره ای
جز پرسه زدن در خطه خاص ندارند.
·
ولی
حقیقت نه در جزء، نه در خاص، بلکه در کل، در عام است.
از شگفتی بر جای خشکم زد و این پرسش در سرم
چرخید که اگر مولوی ما را ماهی زاده می داند پس تکلیف آدم و هوا چه می شود؟
1
·
ماهی و
خیلی چیزهای دیگر، حتی خود اسطوره آفرینش حوا و آدم، در قاموس مولانا استعاره اند.
·
سمبل اند.
·
تشبیه
اند.
·
اشاره
اند.
2
· مولانا و مریدش ـ به آذین ـ نخبه های عرفان را
ماهی جا می زنند که از آشامیدن دریای کذائی عرفان سیری سرشان نمی شود.
3
·
منظور
حضرات از مفهوم «ماهی زاده ها»، توده های مردم اند که یا در دریاکنار عرفان
گوشماهی گرد می آورند و یا چه بسا حتی بسیار دور افتاده اند و دریا را فراموش کرده
اند.
·
هدف
حضرات ضمن خودفریبی، عوامفریبی است که هر دو کردوکار، گاهی ناخودآگاه و گه آگاهانه
صورت می گیرد.
·
هدف
حضرات تولید توهم دریاوارگی عرفان در اذهان خود و توده ها ست.
مگر مولوی مسلمان نیست؟
·
رضا
ظاهرا از دیالک تیک فرم و محتوا بی خبر مانده اند.
·
اسلام و
هر دین و مذهب دیگر، فرمی از شعور اجتماعی اند و به مثابه فرم (قالب، ظرف) می
توانند با محتواهای مختلف و حتی متضاد پر شوند:
1
· اسلام برای دهقان بی چیز، دین برابری است و علی
سوسیالیست است.
2
· همین اسلام برای اشراف فئودال و بنده دار، دین
نابرابری و ستم و سرکوب و چپاول و زورگوئی است.
3
·
مولوی به
عنوان نماینده نطفه ای مناسبات بورژوائی، قابلمه اسلام را، فرم اسلام را با مخلفات
خاص خود پر می کند.
·
مسلمان
بودن داریم تا مسلمان بودن.
4
· ضمنا جریانات ایراسیونالیستی (خردستیز)، حساب و
کتاب و پرنسیپ نمی شناسند:
الف
·
باند هیتلر
هم به ساز کلیسای کاتولیک و هم به ساز کلیسای پروتستان می رقصید و صلیب شکسته اش
همان صلیب کلیسا بود.
·
ضمنا خرافه
های ژرمنی مربوط به عجوزه و کلاغ و سحر و جادو را قبول داشت و تبلیغ می کرد.
ب
·
عرفان به
همین دلیل تنها چیزی که ندارد، اصولیت و پرنسیپ و حساب و کتاب است.
·
مولانا
احتمالا حتی در عرصه شعر، قواعد و قوانین رایج را رعایت نمی کند و هر چه دلش می
خواهد سر هم بندی می کند.
·
ما در
صدد تحلیل مثنوی مولوی برآمده ایم و خواهیم دید.
ت
·
یکی از
فرم های ایراسیونالیسم (خردستیزی)، فوندامنتالیسم است که پیروانش هم از توبره می
خورند و هم از آخور.
·
هم با حوریان لاس ویگاس حال می کنند و هم جام شراب شهادت سر می کشند تا با کله در آغوش حوریان جنت بیافتند.
5
باز چشمم به یادداشت هایم و جمله ای از طبری
افتاد با عبارت زیر:
«تسلط متعصبانه اسلامیت مبتنی بر خلافت در دوران
پس از اسلام، حتی متفکرینی مانند سهروردی و مولوی را که سخت از جهان بینی اسلامی
دور بودند، وامی داشت که رنگ اسلامی تندی به تفکر خود بزنند تا خود را در امان نگه
دارند.»
· در این حکم و نه فقط در این حکم، شیوه تفکر و
تحلیل شبه اسکولاستیکی رضا و نه فقط ایشان، به چشم می خورد:
الف
·
ایشان به
جای خوداندیشی و یا تحلیل عینی و خودمختارانه مثنوی مولوی و توهمات به آذین، به یاد
داشت های چه بسا سرسری و شتابزده ی طبری توسل می جویند.
·
خوب فرض
کنیم، که کسی به آثار طبری دسترسی نداشته باشد.
·
آنگاه چه
باید کرد؟
ب
تسلط متعصبانه اسلامیت مبتنی بر خلافت در دوران
پس از اسلام، حتی متفکرینی مانند سهروردی و مولوی را که سخت از جهان بینی اسلامی
دور بودند، وامی داشت که رنگ اسلامی تندی به تفکر خود بزنند تا خود را در امان نگه
دارند.
1
·
این
ادعای طبری اولا باید بر اساس فاکت های عینی موجود یعنی بر اساس تحلیل آثار مولوی
و سهروردی اثبات شود.
·
پذیرش
دربست ادعای پیشینیان در شأن روندگان راه پرولتاریا نیست.
2
·
چنین
شیوه و رسم و راهی توهین به فلسفه روشنگری است.
·
فلسفه روشنگری
منادی خوداندیشی و خودمختاری انسان ها ست.
3
· فلسفه روشنگری فاتحه خوان خستگی ناپذیر بر گور
اوتوریته های مذهبی و غیرمذهبی است.
4
· احترام و عشق و علاقه به پیشینیان مثلا به احسان
طبری و یا به آذین و یا حتی خود رضا نافعی هرگز نباید دستاویزی برای پرهیز از
خوداندیشی و تردید پویا در نظرات آنها باشد.
5
· روی دیگر همین مدال تأیید دربست نظر «بزرگان»،
پوزه بند زدن بر پوزه هر دگراندیش خیرخواهی است:
6
·
روزی
نیست که به بهانه توهین به «بزرگان» کذائی، حریف دهندریده ای سنگی نپراند و دشنامی
ندهد:
· «نمی دانم که هستی .
·
اما
دریافته ام با اینگونه نقد کردن، که فقط از چون تویی برمی آید، قصد بزرگ شدن داری.
·
کودک
آواره تو هنوز در دامنه ای .
·
تا اوج
راه درازی است و تو هنوز در دامنه ای»
6
·
طرف حتی
نمی بیند که دایرة المعارفی ها نه عکسی دارند و نه اسم و رسمی.
·
حالا چه
باید کرد؟
·
باید ازروشنگری
علمی و انقلابی در این واویلا صرفنظر کرد؟
·
کاش همه «بزرگان»،
تف طبری و به آذین و رضا نافعی بودند.
·
خیلی ها
نیچه و هایدگر و هیتلر و هدایت و شاملو و غیره را جزو «بزرگان» محسوب می دارند و ترهات
شان را با اشتهای تمام می بلعند و پس از بالا آوردن تحویل خلایق بی خبر از حقیقت
عینی می دهند.
7
·
تجربه اما
نشان داده که «بزرگ» مادر زاد نداریم.
·
در قاموس
فلسفه روشنگری، که مارکسیسم قله رفیع آن است، هر اوتوریته ای و هر ادعائی باید در محکمه
خرد مورد قضاوت عینی و علمی قرار گیرد.
·
تقدیس
کورکورانه و تأیید دربست نظرات «بزرگان» می تواند برای امر پیشرفت اجتماعی بسیار
گران تمام شود.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر