عمر خیام
(427 ـ
510) (1048 ـ 1131)
تحلیلی
از شین میم شین
تحلیل رباعی شمارهٔ ۶۴
ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود
نی نام ز ما و نی نشان خواهد بود
ز این پیش نبودیم و نبد هیچ خلل
ز این پس چو نباشیم همان خواهد بود
· معنی تحت اللفظی بیت:
· چه بسا که ما نخواهیم بود و
نام و نشانی از ما حتی نخواهد بود، ولی جهان خواهد بود.
· دیری نیز ما نبودیم و خللی
در کار جهان نبود.
· از این به بعد نیز ما
نخواهیم بود و وضع همان خواهد بود که بود.
· این رباعی خیام سرشته به
تفکر فلسفی است و درک درست محتوای آن، علیرغم سادگی ظاهری اش به تأمل ژرف نیاز
دارد:
1
ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود
· خیام در این مصراع دیالک
تیک انسان و جهان را مورد بحث قرار می دهد.
· بزعم خیام، وجود جهان خصلت
عینی (اوبژکتیف) دارد.
· یعنی وجود جهان، مستقل از
وجود بنی بشر است.
2
· باور به عینیت جهان (باور
به وجود عینی جهان) بلحاظ جهان بینی، به دو معنی زیر می تواند تفسیر شود:
الف
· هم می تواند نشانه باور به ماتریالیسم
باشد.
ب
· هم می تواند نشانه باور به ایدئالیسم
عینی باشد.
3
ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود
· محتوای این مصراع ضمنا دال
بر این است که جهان ابدی است.
· این سمتگیری فلسفی به معنی
باور به ماتریالیسم است.
· چون ایدئالیسم ـ خواه
ایدئالیسم ذهنی و خواه ایدئالیسم عینی ـ جهان را فانی و روح را باقی (فناناپذیر، نامیرا،
ابدی) می دانند.
· به همین دلیل است که در فلسفه
همه مذاهب و ادیان از دار فانی (جهان مادی) و دار باقی (عقبی، جهان واهی پس از
مرگ، آخرت) سخن می رود.
· و به همین دلیل است که
مذاهب و ادیان شعور وارونه را نمایندگی می کنند:
· یعنی باقی را فانی قلمداد
می کنند و فانی را باقی!
4
ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود
نی نام ز ما و نی نشان خواهد بود
· این ادعای خیام که مرگ بنی
بشر همان و محو نام و نشان از او همان، ساده لوحانه است.
· درست است که انسان به مثابه
اندام تجزیه و متلاشی می شود، ولی کردوکار مادی و معنوی او هرگز از بین نمی رود،
نمی تواند هم از بین برود.
· اگر چنین می بود، بشریت می
بایستی ـ در بهترین حالت ـ در عصر حجر در جا زند و حتی قدمی جلوتر نرود.
· چرا و به چه دلیل؟
5
· به این دلیل که حوادث هستی
از تنگه تنگ دیالک تیک پیوست و گسست (تداوم و شکست، استمرار و انقطاع) می گذرند:
· هر رونده ای رد پای مادی و
فکری خاصی از خود به جا می گذارد، تا آیندگان بر همان رد پای مادی و فکری به جا
مانده، راه او را ادامه دهند:
· ترفند توسعه و تکامل هم
همین جا ست:
· نسل نو نه به نفی مکانیکی
نسل کهن، بلکه به نفی دیالک تیکی آن مبادرت می ورزد:
· فرق نفی مکانیکی با نفی
دیالک تیکی چیست؟
6
· نفی مکانیکی، نفی
ایراسیونال (خردستیزی) است، کهنه را نیست و نابود می سازد.
· به قول خیام از کهنه نه
نامی می ماند و نه نشانی.
7
· نفی دیالک تیکی، نفی راسیونال
(خردگرائی) است و لذا فقط جنبه های منفی و مزاحم و مخرب کهنه را حذف می کند، ولی
جنبه های مثبت و مترقی و بالنده آن را حفظ می کند و آینده را بر پایه همان میراث
مثبت گذشتگان بنا می کند.
8
· به عنوان مثال، نظام سوسالیستی
به نفی دیالک تیکی نظام سرمایه داری و فئودالی می پردازد:
· یعنی همه دستاوردهای مادی و
فکری بشری تا آن زمان را حفظ می کند و به خدمت می گیرد.
· مثلا وسایل تولید، قنوات،
کشتزارها، کارگاه ها، راه های ارتباطی، دستاوردهای علمی و فنی و فرهنگی حفظ می
شوند و توسعه و تکامل داده می شوند.
· اما خرافات، تفکرات مذهبی،
دستگاه روحانیت، فقه و شریعت و سحر و جادو، زیارت و دعا و مرثیه و غیره به آتش
فروزان روشنگری انقلابی و علمی سپرده می شوند.
9
ز این پیش نبودیم و نبد هیچ خلل
ز این پس چو نباشیم همان خواهد بود
· خیام در این بیت، حضور و
غیاب بنی بشر را بکلی یکسان می شمارد.
· بزعم خیام سکنه انسانی
داشتن کره زمین با خالی از سکنه بودن آن یکسان است.
· وقتی از گرایش خردستیز (ایراسیونالیسم)
نمایندگان طبقات اجتماعی واپسین سخن می رود، منظور همین جور یاوه ها ست.
· اگر خیام اندکی تأمل می کرد
و یا حتی به زیر پای خود نظری می افکند، به آسانی درمی یافت که از این خبرها نیست.
· انسان اندیشنده و دگرگون
ساز که سهل است، بود و نبود مورچه ای حتی چهره زمین را عوض خواهد کرد.
10
· انسان به قول سیاوش کسرائی،
خدای حقیقی خاک است که امروزه حتی سودای تسخیر آسمان و کرات آسمانی را بر سر دارد.
· بدون حضور بنی بشر آبادانی
زمین توهمی بیش نخواهد بود.
· جهان و جامعه بی سوبژکت
نیست، بدون فاعل انسانی و اجتماعی نیست.
· بدون حضور انسان، بدون کار و
کوشش عرقریز انسان نه جامعه و همبودی تشکیل می شود و نه جهانی.
· تحقیر انسان و نقش بی بدیل
او نشانه دیگر خردستیزی خیام و امثال بیشمار او ست.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر