عمر خیام
(427 ـ
510) (1048 ـ 1131)
تحلیلی
از شین میم شین
تحلیل رباعی شمارهٔ ۶۳
افسوس که نامه جوانی طی شد
و آن تازه بهار زندگانی دی شد
آن مرغ طرب که نام او بود شباب
افسوس ندانم که کی آمد، کی شد!
· معنی تحت اللفظی بیت:
· افسوس که نامه جوانی مرور
شد و نوبهار زندگانی به زمستان مبدل شد.
· مرغ شادی ئی که نامش جوانی
بود، نمی دانم کی آمد و کی رفت.
· خیام در این رباعی شکوه و
شکایت از تغییر و تحول هستی طبیعی و اجتماعی دارد:
1
· او اولا شکوه از آن دارد که
بهار ابدی نیست و به ضد خود یعنی به زمستان بدل می شود.
2
· ثانیا شکوه از آن دارد که
انسان ها همیشه جوان نمی مانند و در طرفة العینی پیر می شوند.
3
· ثالثا دوره جوانی بنظر
خیام، دوره نشاط و شادی است و دوره کهولت
دوره اندوه و غم.
افسوس که نامه جوانی طی شد
و آن تازه بهار زندگانی دی شد
آن مرغ طرب که نام او بود شباب
افسوس ندانم که کی آمد، کی شد!
· خیام در این رباعی چندین
دیالک تیک عینی را به اشکال مختلف بسط و تعمیم می دهد و بعد تار و مار می سازد و
یا در بهترین حالت وارونه می کند:
1
· او قبل از همه دیالک تیک کهنه
و نو را به شکل دیالک تیک پیری و جوانی بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را
از آن کهنه (پیری) جا می زند.
· این به معنی وارونه کردن
دیالک تیک کهنه و نو است.
· چرا و به چه دلیل؟
2
· به این دلیل که نقش تعیین
کننده در دیالک تیک کهنه و نو، از آن نو است و نه کهنه.
· این نو است که آینده بدان تعلق
دارد.
· این نو است که از انرژی
بالندگی و رونق و شکوفائی لبریز است و نه کهنه.
· کهنه میرنده است.
· کهنه بی دورنما و بی آینده
است.
3
· خیام فراموش می کند که نو (جوانی)
در رحم کهنه زیسته، تدریجا رشد کرده و بعد تولد یافته است.
· نو هرگز از آسمان نازل نمی
شود.
· هر کهنه ای خود آبستن نوئی
است.
· امید قانونمند در همین
حقیقت امر عینی است.
· به این حقیقت امر حتی نادر
نادرپور وقوف داشته است:
نادر نادرپور
(نقاب و نماز)
زپشت شیشه افق را نگاه می
کردم
سپیده از رحم تنگ تیرگی می
زاد
و آسمان سحرگاهان
بسان مخمل پوسیده، نخنما شده
بود
ستاره ها همه در خواب می
درخشیدند
و من به بانگ خروسان، نماز
می خواندم
حضور قلب من از من رمیده
بود و نماز
به بازی عبث لفظ ها بدل شده
بود
و لفظ ها همگی از خلوص خالی
بود.
· نادرپور در این بند شعر،
دیاک تیک کهنه و نو را به شکل دیالک تیک تیرگی و سپیده بسط و تعمیم دهد و از زایش ناگزیر
و قانونمند سپیده از رحم تنگ تیرگی خبر می دهد.
افسوس که نامه جوانی طی شد
و آن تازه بهار زندگانی دی شد
آن مرغ طرب که نام او بود شباب
افسوس ندانم که کی آمد، کی شد!
1
· خیام ضمنا شکوه از آن دارد
که سکنه سعادتمند زمین شاهد فصول متنوع چهارگانه اند.
· او دلش می خواهد که زمین همیشه
تحت سیطره بلامنازع بهار باشد تا همه از دم مست باشند.
· و چون چنین نیست، پس سر و
کله پسیمیسم (بدبینی فلسفی) پیدا می شود.
· این پسیمیسم خیام به احتمال
قوی پسیمیسم طبقاتی است که ضمیر (دل) او را فراگرفته است.
· طبقات اجتماعی واپسین همه
از دم دچار همین گرایش فلسفی منفی و مخرب اند.
· از نیچه تا کافکا و کامو و
هدایت و غیره چنین بوده اند.
2
· خیام ضمنا دوره جوانی را
ایدئالیزه می کند و به عنوان دوره نشاط و شادی جا می زند.
· او شاید قیاس به نفس می کند.
· چون جوانی خودش به خوشی و
خرمی گذشته، فکر می کند که جوانی همه چنین بوده است و یا بقیه را آدم حساب نمی کند
تا چند و چون دوره جوانی شان را مورد تأمل و مطالعه قرار دهد.
· دوره جوانی خیلی ها بمراتب
بدتر از دوره پیری آنها بوده است.
· هرگز نمی توان حکم قطعی در
این زمینه صادر کرد.
· چند و چون دوره جوانی و
پیری انسان ها نه در خود دوره جوانی و پیری آنها، بلکه در چند و چون سیستم اجتماعی
حاکم است.
3
· به عنوان مثال نسل جوانی که
با شروع جنگ جهانی دوم معاصر بوده، در حسرت حتی لقمه نانی و آرامش و امنیت ساده ای
دوره شباب خود را طی کرده است.
· برای این نسل، جوانی نه «مرغ
طرب»، بلکه هیولای وحشت و نکبت بوده است و دوره پیری بمراتب بهتر از دوره جوانی.
4
· چیزها و پدیده ها را باید
همیشه در چارچوب دیالک تیکی شان در نظر گرفت.
· ایدئالیزه کردن چیزها و
پدیده ها کمکی به کسی نمی کند.
· اصولا بدون اندوه، شادی و
بدون زمستان، بهار وجود ندارد و نمی تواند هم وجود داشته باشد.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر