۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۷, سه‌شنبه

هماندیشی با حریفی دیگر (4)

حریف
سـردرگـمـی ِ زنــان ِ ایــرانــی :
قــبـل از ازدواج :
پدر : برو خونه شوهرت هر غلطی خواستی بکن !
بــعـد از ازدواج :
شوهر : فــِـک کردی خونه باباته هر غلطی خواستی بکنی ؟!!
لطفاً مسـئــولین رسیدگی کنن ...
پس ما کجا و کــِــی غلطامونو بکنیم؟

فرید
قاعدتأ ازدواج در جوامع طبقاتی چیزی بیش از قرارداد خرید و فروش زنان بوسیله جماعت مرد نبوده و نیست.
تبلور روابط کالائی در دایره و حیطه مالکیت خصوصی با ازداوج.

·        منظور فرید از  مفهوم «تبلور روابط کالائی در دایره و حیطه مالکیت خصوصی از طریق ازدواج» چیست؟

1

·        احتمالا بنظر ایشان با گذار بشریت از جامعه کمونیستی آغازین به جامعه طبقاتی (برده داری، فئودالیسم، سرمایه داری)  میان انسان ها روابط کالائی برقرار می شود.
·        این بدان معنی است که تولید مادی و معنوی نه فقط برای ارضای نیازهای مولدین، بلکه علاوه بر آن و عمدتا، برای مبادله با کالاهای دیگر صورت می گیرد.

·        البته نطفه های خودپوی مناسبات کالائی بیشک در جامعه کمونیستی آغازین  هم وجود داشته اند.

·        بقایای جامعه کمونیتسی آغازین هنوز هم در جنگل های اندونزی وجود دارند.
·        در فیلم هائی که از این همبودها تهیه شده، می توان به این نطفه ها نیز برخورد کرد.

2

·        بزعم فرید، در جامعه طبقاتی، ازدواج فرمی از داد و ستد به خود می گیرد.
·        فرمی از مبادله کالائی به خود می گیرد.
·        کالائی به نام زن از دارنده آن در هیئت پدر به مشتری و خریداری به نام شوهر داده می شود.
·        نظر فرید اگرچه حاوی هسته معقول و قابل قبولی است، ولی پذیرفتنش دشوار است.

·        چرا و به چه دلیل؟ 

فرید
در واقع حق مالکیت خصوصی مرد بر زن  از پدر خانواده به مرد دیگری (شوهر) منتقل می شود.

·        فرید در این حکم خویش، نه تنها دختر را سلب انسانیت می کنند، بلکه همراه با آن، پدر دختر را نیز سلب پدریت می کنند و به مثابه مالک کالائی به نام دختر محسوب می دارند.
·        مسئله بیشک به این سادگی ها نیست.

3

·        نه دختر کالا به این معنا ست و نه پدر مالک او به این معنا ست.
·        واقعیت این است که پدر دختر، فرزند خود را نه به عنوان کالا، نه به عنوان اوبژکت داد و ستد، بلکه به عنوان پاره جسم و جان خویش تلقی می کند.
·        میان پدر و دختر اصیل ترین رشته های عاطفی برقرار است.
·        ما در رابطه والدین به فرزندان (حتی در میان جانوران) با طبیعی ترین، اصیل ترین و ناب ترین نوع عشق سر و کار داریم.


·        ایوان تورگینف عشق خارق العاده گنجشک مادر به بچه اش را هم شخصا تجربه می کند و هم در قصه گنجشک به رشته تحریر در می آورد.

4

·        مسئله اما این است که مناسبات تولیدی حاکم بسان خدای قدر قدرتی امر و نهی می کند و پدر را به پذیرش اراده خود وامی دارد.
·        پدر مجبور است که از جگر گوشه خود دل برکند و او را به خانه شوهر بفرستد.
·        می توان گفت که والدین و فرزندان در داربست دیالک تیک جبر و اختیار از یکدیگر دل برمی کنند.
·        به همین دلیل است که پدر دخترش را نه دست خالی، بلکه با بخشی از ثروت خود، راهی خانه شوهر می کند و در خانه اش برای ابد به رویش باز می ماند.

·        آنچه پدران زحمتکش را در جامعه طبقاتی وادار به تمکین می کند، جبر اقتصادی ـ اجتماعی است.


·        ما با این پدیده در جاهای مختلف کلیدر محمود دولت آبادی روبرو می شویم.
·        درست است که پدرها به ستم وارده بر دختر خویش تمکین می کنند و به نحوی از انحا به توجیه آن می پردازند، ولی در اعماق دل بی تردید عذاب می برند.

·        رابطه دختر ـ پدر ـ مادر را نمی توان ساده کرد و تا درجه رابطه سوبژکت ـ اوبژکت و یا مالک و ملک تنزل داد.

فرید
زن عملا به مثابه اوبژکت داد و ستد مالک عوض می کند و به تصاحب مرد دیگری در می آید.

·        شاید بتوان گفت که ازدواج در تحلیل نهائی چنین فرمی به خود می گیرد.  

·        ولی هرگز نمی توان میان پدر دختر و شوهر او علامت تساوی گذاشت و اعلام داشت که اوبژکتی به نام دختر دست به دست می شود.
·        چون نه شوهر صاحب دختر است و نه پدر مالک خصوصی او ست.

·        ازدواج طریقی برای تداوم زیست جمعی در هر همبود و جامعه است.

·        ازدواج فرمی برای تشکیل مناسبات زناشوئی است، مناسباتی از نوع مناسبات تولیدی که انسان ها از دو جنس مختلف با یکدیگر برقرار می کنند.

·        تحت مناسبات تولیدی مایحتاج مادی و معنوی جامعه و همبود تولید می شود.
·        تحت مناسبات زناشوئی ضمنا تولید مثل صورت می گیرد.
·        تولید وسیله جاندار تولید صورت می گیرد.
·        تولید نیروی مولد صورت می گیرد که برای بازتولید همبود و جامعه ضرورت مطلق دارد.

·        تولید مثل استراتژی لازم برای تداوم زیست جمعی است.
·        تولید مثل از انقراض نسل در همبود و جامعه جلوگیری می کند.
·        تولید مثل پل پیوند ضرور میان نسل ها ست.

فرید
پدر خانوده هم بخوبی با این قراردادها آشنا ست و خود او هم بنا بر همین مناسبات مالکیتی، خانواده دار شده است.

·        این حکم فرید نیز در تحلیل نهائی به نحوی از انحا قابل قبول است و به نوبه خود از ضرورت وجود مناسبات زناشوئی در جوار مناسبات تولیدی پرده بر می دارد.

·        ولی پدر قبل از هر چیز، همسر زن خویش بوده و نه مالک او.
·    اگرچه مناسبات تولیدی و قبل از همه مناسبات مالکیت، مهر ملتهب و سوزان خود را کم و بیش بر پیشانی همه عناصر مادی و معنوی جامعه می کوبد.

بــعـد از ازدواج :
شوهر: فــِـک کردی خونه باباته هر غلطی خواستی بکنی ؟

·         همین حکم شوهر حاوی حقیقتی عینی است و از تفاوت ماهوی مناسبات دختر ـ پدر و زن ـ شوهر پرده برمی دارد.
·        دختر در خانه پدر، بمراتب آزادتر و حقوق مندتر است تا در خانه شوهر.
·        دختر در خانه پدری آشنا (خودی) است و نه بیگانه.

·        پیوند دختر و پدر پیوندی طبیعی ـ غریزی ـ مستحکم و تقریبا ناگسستنی است.
·        در حالیکه پیوند زن و شوهر، حتی در بهترین حالت، پیوند دو بیگانه با یکدیگر است و بشدت ضربه پذیر و سست و گسستنی است.
پس ما کجا و کــِــی غلطامونو بکنیم ؟
·        غلط های کذائی را هم جماعت زن و هم جماعت مرد در دیالک تیک جبر و اختیار (ضرورت و آزادی) می کنند.
·        اختیار (آزادی) انسان ها بسته به میزان شناخت آنها از جبر (ضرورت) است.

·        جبر اجتماعی ـ اقتصادی در شبکه عینی و نامرئی مناسبات تولیدی عرض اندام می کند.

·        مناسبات تولیدی ئی که موتوری به نام نیروهای مولده دارد و آرام و قرار از آن سلب می کند.

·        عنصر تعیین کننده در این جبر (ضرورت) مناسبات تولیدی، مناسبات مالکیت است.

·        رهایش اجتماعی بشری بطور کلی و رهایش (ایمانسیپاسیون) زنان بویژه، در گرو لغو مالکیت خصوصی بر وسایل تولید است.

·        به توصیه و تشخیص اکید کلاسیک های مارکسیسم، زن باید قبل از هر کاری وارد تولید شود و کسب استقلال اقتصادی کند.
·        استقلال اقتصادی زیربنای مادی لازم برای رهایش زنان است.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر