گزیده ای از سخنرانی نصرت اله نوح
در دانشگاه تهران
سرچشمه:
سفینه نوح
ویرایش
متن از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
2
افراشته
و هدایت
·
انتخاب نام «چلنگر» به عنوان روزنامه، داستانی
دارد که اجازه می خواهم به نقل قول از مرحوم افراشته نقل کنم.
1
·
افراشته تعریف می کرد:
· «وقتی
می خواستم روزنامه منتشر کنم روی انتخاب نام روزنامه خیلی فکر کردم و در این مورد
با دوستان دور و نزدیک به مشورت پرداختم.
2
·
در این میان هر کس به ذوق و سلیقه خود نظری داد و
نامی انتخاب کرد.
3
·
مرحوم صادق هدایت نام «چلنگر» را به من
پیشنهاد کرد.
4
·
من آن را پسندیدم و روزنامه را با این نام منتشر
کردم.
5
·
روزی که این روزنامه منتشر شد، قرار و آرام نداشتم.
6
·
از این خیابان به این خیابان و از جلوی بساط این
روزنامه فروش به بساط آن روزنامه فروش می رفتم و به دست مردمی که روزنامه می
خریدند، نگاه می کردم تا ببینم، روزنامه مرا چقدر می خرند.
7
·
غروب همان روز به کافه فردوسی (خیابان اسلامبول)
که پاتق هدایت و سایر دوستان بود رفتم.
8
·
هدایت هنوز نیامده بود، ولی چند تن از روشنفکران
و کرسی نشینان کافه فردوسی جمع بودند.
9
·
با دیدن من هر کدام به نوعی اظهار نظر کردند ولی
اکثریت این گروه روزنامه مرا نپسندیده بودند و می گفتند سوژه ها و مطالب آن پیش پا
افتاده است.
10
·
من هم مثل بچه های یتیم و کتک خورده پشت میز گز
کرده بودم که هدایت آمد.
11
·
از دور به طرفم آمد، مرا بوسید و انتشار چلنگر را
تبریک گفت.
12
·
پس از چند لحظه گفتم:
· «این
بر و بچه ها از روزنامه من خوش شان نیامده.»
13
· خنده ای کرد و گفت:
· «شانس
آوردی.
·
اگر اینها از روزنامه تو تعریف می کردند، بد بود
و من نا امید می شدم.
·
روزنامه تو مال اینها نیست.
·
مال مردم جنوب شهر و زاغه نشینانی است که فقط دو
کلاس آکابر سواد دارند.»
14
·
هیچ پدیده زشت و زیبایی از دید تیزبین و موشکاف
افراشته پنهان نمی ماند.
15
·
و اما شعری از افراشته که شعار روز مردم روزگارش
بود و امروز هم است این است:
بشکنی ای قلم، ای دست.
اگرپیچی از خدمت محرومان سر
16
·
این شعر آرم روزنامه او بود و در تمام شماره های
چلنگر بر پیشانی روزنامه می درخشید.
· (البته
غیر از شماره هایی که از آبان ماه سال 1331 توقیف شد و با نام های دیگری مخفی و
نیمه مخفی انتشار می یافت).
17
·
بررسی کامل آثار افراشته نیاز به مجال بیشتری
دارد و به طور خلاصه باید در باره او گفت:
· «شاعری
که در سراسر زندگی خود لحظه ای از تلاش و آفرینش هنری باز نایستاد و با شعر ساده و
روان خود و همچنین با انتشار روزنامه چلنگر در بحرانی ترین سال های سیاسی،
بزرگترین خدمت را در راه بیداری توده مردم عرضه کرد.
18
·
ارتجاع در وجود افراشته سرسخت ترین دشمن خود را
می دید.
19
·
زیرا هر شعر افراشته چون دشنه ای بر قلب دستگاه
استبدادی و حامیان آن می نشست.
20
·
به همین جهت پس از کودتای شوم 28 مرداد، تلاش
دستگاه برای یافتن او به حد اکثر رسید.
21
·
او اما به آغوش مردمی پناه برده بود که برای شان
شعر می ساخت و بیش از یک سال و نیم پس از کودتا نیز در ایران زندگی کرد.
22
·
اما واقعیت این بود که فشار ماشین پلیسی و جنگی
شاه در گرده ملت رو به فزونی می رفت.
23
·
با کشف سازمان نظامی و دستگیری و شهادت گروه
افسران آزادیخواه هیچ راه گشایش و مفری برای انسان هایی که روزگاری فریاد علیه ظلم
و استثمار و استعمار کشیده بودند، باقی نماند.
24
شاعر، روزنامه نگار و فعال سیاسی هوادار ملی شدن صنعت نفت ایران بود که پس از کودتای ۲۸ مرداد دستگیر و پس از مدتها شکنجه در زندان
دژبان مرکز ارتش جان باخت.
وی مدیر روزنامه شورش بود که
از سال ۱۳۲۹ منتشر
گردید و در جریان ملی شدن صنعت نفت انتقادات تندی بر علیه شاه و خانواده اش ابراز
کرد.
در گوشه سمت راست روزنامه وی کلام زیر از امام
دوم شیعیان نوشته میشد:
«پیکار کنید، بگذارید جای لکه ذلت، دامن کفن شما
آغشته به خون پاک شما باشد. پیکار کنید که مرگ شرافتمندانه هزار بار از زندگی ننگین
ستوده تر است. »
از
ویکی پیدیا
·
کریم پور شیرازی مدیر روزنامه شورش را در زندان
زرهی زنده زنده سوزاندند و دکتر فاطمی را در محوطه شهربانی چاقو کشان شاه از پا در
آوردند.
25
·
در این گیرودار بود که دوستان افراشته نسبت به
زندگی و جان او بیمناک شدند و با وسایلی او را از ایران خارج کردند.
26
·
دوری از وطن برای مردی که قلبش با آهنگ زندگی
روزانه مردم ایران می تپید، بسیار تلخ و ناگوار بود.
27
·
به همین جهت چند سالی بیشتر نتوانست در کشورهای
خارج زندگی کند.
28
·
او در سال 1334 از ایران خارج شد و در سال 1338
در صوفیه پایتخت بلغارستان چشم از جهان فرو بست.
29
افراشته در سال 1287 خورشیدی در خطه سرسبز گیلان
چشم به دنیا گشود
و پس از 51 سال زندگی پر افتخار و مبارزه پیگیر
به سال 1338 در
غربت در گذشت.
پایان
من از خوانندگان پروپا قرص چلنگر بودم وزبانساده بیان دردومحرومیت ورنجبران را چنان شرین صمیمانه میسروذد کهخاطره اش هرگز فراموششدنی نخواهد شد روحش شادوخاطره اشعطرآگینست
پاسخحذف