۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۴, سه‌شنبه

محمد علی افراشته از دید نصرت الله نوح (3) (بخش آخر)

گزیده ای از سخنرانی نصرت اله نوح
در دانشگاه تهران
سرچشمه:
سفینه نوح
ویرایش متن از تارنمای دایرة المعارف روشنگری

2


افراشته و هدایت

·       انتخاب نام «چلنگر» به عنوان روزنامه، داستانی دارد که اجازه می خواهم به نقل قول از مرحوم افراشته نقل کنم.

1
·       افراشته تعریف می کرد:
·       «وقتی می خواستم روزنامه منتشر کنم روی انتخاب نام روزنامه خیلی فکر کردم و در این مورد با دوستان دور و نزدیک به مشورت پرداختم.

2

·       در این میان هر کس به ذوق و سلیقه خود نظری داد و نامی انتخاب کرد.

3

·       مرحوم صادق هدایت  نام «چلنگر» را به من پیشنهاد کرد.

4

·       من آن را پسندیدم و روزنامه را با این نام منتشر کردم.

5

·       روزی که این روزنامه منتشر شد، قرار و آرام نداشتم.

6

·       از این خیابان به این خیابان و از جلوی بساط این روزنامه فروش به بساط آن روزنامه فروش می رفتم و به دست مردمی که روزنامه می خریدند، نگاه می کردم تا ببینم، روزنامه مرا چقدر می خرند.

7

·       غروب همان روز به کافه فردوسی (خیابان اسلامبول) که پاتق هدایت و سایر دوستان بود رفتم.

8

·       هدایت هنوز نیامده بود، ولی چند تن از روشنفکران و کرسی نشینان کافه فردوسی جمع بودند.

9

·       با دیدن من هر کدام به نوعی اظهار نظر کردند ولی اکثریت این گروه روزنامه مرا نپسندیده بودند و می گفتند سوژه ها و مطالب آن پیش پا افتاده است.

10

·       من هم مثل بچه های یتیم و کتک خورده پشت میز گز کرده بودم که هدایت آمد.

11

·       از دور به طرفم آمد، مرا بوسید و انتشار چلنگر را تبریک گفت.

12
·       پس از چند لحظه گفتم:
·       «این بر و بچه ها از روزنامه من خوش شان نیامده.»

13
·        خنده ای کرد و گفت:
·       «شانس آوردی.
·       اگر اینها از روزنامه تو تعریف می کردند، بد بود و من نا امید می شدم.
·       روزنامه تو مال اینها نیست.
·       مال مردم جنوب شهر و زاغه نشینانی است که فقط دو کلاس آکابر سواد دارند.»

14

·       هیچ پدیده زشت و زیبایی از دید تیزبین و موشکاف افراشته پنهان نمی ماند.

15

·       و اما شعری از افراشته که شعار روز مردم روزگارش بود و امروز هم است این است:

بشکنی ای قلم، ای دست.
اگرپیچی از خدمت محرومان سر

16

·       این شعر آرم روزنامه او بود و در تمام شماره های چلنگر بر پیشانی روزنامه می درخشید.
·       (البته غیر از شماره هایی که از آبان ماه سال 1331 توقیف شد و با نام های دیگری مخفی و نیمه مخفی انتشار می یافت).

17

·       بررسی کامل آثار افراشته نیاز به مجال بیشتری دارد و به طور خلاصه باید در باره او گفت:
·       «شاعری که در سراسر زندگی خود لحظه ای از تلاش و آفرینش هنری باز نایستاد و با شعر ساده و روان خود و همچنین با انتشار روزنامه چلنگر در بحرانی ترین سال های سیاسی، بزرگترین خدمت را در راه بیداری توده مردم عرضه کرد.

18

·       ارتجاع در وجود افراشته سرسخت ترین دشمن خود را می دید.

19

·       زیرا هر شعر افراشته چون دشنه ای بر قلب دستگاه استبدادی و حامیان آن می نشست.

20

·       به همین جهت پس از کودتای شوم 28 مرداد، تلاش دستگاه برای یافتن او به حد اکثر رسید.

21

·       او اما به آغوش مردمی پناه برده بود که برای شان شعر می ساخت و بیش از یک سال و نیم پس از کودتا نیز در ایران زندگی کرد.

22

·       اما واقعیت این بود که فشار ماشین پلیسی و جنگی شاه در گرده ملت رو به فزونی می رفت.

23

·       با کشف سازمان نظامی و دستگیری و شهادت گروه افسران آزادیخواه هیچ راه گشایش و مفری برای انسان هایی که روزگاری فریاد علیه ظلم و استثمار و استعمار کشیده بودند، باقی نماند.

24

 امیرمختار کریم‌پور شیرازی (۱۲۹۹ـ ۱۳۳۲)
شاعر، روزنامه نگار و فعال سیاسی هوادار ملی شدن صنعت نفت ایران بود که پس از کودتای ۲۸ مرداد دستگیر و پس از مدتها شکنجه در زندان دژبان مرکز ارتش جان باخت.
وی مدیر روزنامه شورش بود که از سال ۱۳۲۹ منتشر گردید و در جریان ملی شدن صنعت نفت انتقادات تندی بر علیه شاه و خانواده اش ابراز کرد.
در گوشه سمت راست روزنامه وی کلام زیر از امام دوم شیعیان نوشته می‌شد:
«پیکار کنید، بگذارید جای لکه ذلت، دامن کفن شما آغشته به خون پاک شما باشد. پیکار کنید که مرگ شرافتمندانه هزار بار از زندگی ننگین ستوده تر است. »
از ویکی پیدیا 

·       کریم پور شیرازی مدیر روزنامه شورش را در زندان زرهی زنده زنده سوزاندند و دکتر فاطمی را در محوطه شهربانی چاقو کشان شاه از پا در آوردند.


25

·       در این گیرودار بود که دوستان افراشته نسبت به زندگی و جان او بیمناک شدند و با وسایلی او را از ایران خارج کردند.

26

·       دوری از وطن برای مردی که قلبش با آهنگ زندگی روزانه مردم ایران می تپید، بسیار تلخ و ناگوار بود.

27

·       به همین جهت چند سالی بیشتر نتوانست در کشورهای خارج زندگی کند.

28

·       او در سال 1334 از ایران خارج شد و در سال 1338 در صوفیه پایتخت بلغارستان چشم از جهان فرو بست.

29

 افراشته در سال 1287 خورشیدی در خطه سرسبز گیلان چشم به دنیا گشود 
و پس از 51 سال زندگی پر افتخار و مبارزه پیگیر 
به سال 1338 در غربت در گذشت.

پایان

۱ نظر:

  1. من از خوانندگان پروپا قرص چلنگر بودم وزبانساده بیان دردومحرومیت ورنجبران را چنان شرین صمیمانه میسروذد کهخاطره اش هرگز فراموششدنی نخواهد شد روحش شادوخاطره اشعطرآ‌گینست

    پاسخحذف