گزیده ای از سخنرانی نصرت اله نوح
در دانشگاه تهران
سرچشمه:
سفینه نوح
ویرایش
متن از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
1
افراشته، شاعر زاغه ها
·
سخن از افراشته است.
·
مردی که در برهه ای از زمان، شعرش شعار مردم بود
و کلامش تا پائین ترین طبقات جامعه نفوذ می کرد.
1
·
به جرات می توان گفت تا کنون هیچ شاعری چون
افراشته نتوانسته در عمق اجتماع نفوذ کند.
2
·
علت نفوذ کلام افراشته در مردم صراحت، سادگی
کلام، بی پیرایگی، همدلی و همزبانی او با توده مردم است.
· (پیرایه
به معنی زیور و زینت و غیره است. فرهنگ واژگان فارسی)
3
·
سوژه (سوبژکت) شعر افراشته را آدم های محروم تو
سری خورده، نفرین شده و آواره شهر و روستا تشکیل می دهد.
4
·
افراشته به شعرهائی که اسیر زرق و برق کلام، آرایش
جملات و قافیه و ردیف شعر هستند با دیده تمسخر آمیز می نگرد و خود نیز هرگز در فکر
آرایش کلام خود نیست.
5
·
درست است که این بی توجهی به ترتیب کلام را شعرای
زمانش نمی پسندیدند و براو خرده می گرفتند، ولی او ـ بی توجه به گفتار این و آن ـ راه
خود را می پیمود و می دانست در شعرش با چه گروهی و طبقه ای کار دارد و چگونه شعری
مورد نیاز و خواست های او ست.
6
·
افراشته بعد از شهریور بیست به عنوان شاعری خلقی،
مبارز و انساندوست بر سر زبان ها افتاد، روزنامه ها و مجلات هر روز شعر تازه ای از
او چاپ می کردند و در اجتماعاتی که در نقاط مختلف شهر تشکیل می شد، افراشته اشعار
خود را برای مردم می خواند.
7
·
صداقتی که در کلام این گیله مرد وجود داشت و سوژه
(سوبژکت) معانی را که انتخاب کرده بود، آنقدر بدیع و تازه بود که شعرش به سرعت برق
در خاطره ها و حافظه ها نقش می بست.
8
·
حرف او از دل مردم برخاسته بود و لاجرم بر دل مردم
می نشست.
9
·
طنز تلخ و التهابی که در شعرش وجود داشت، خواننده
را گاه می خصماند و گه می گریاند.
10
·
بی کاری ها، دربدری ها، محرومیت ها، تبعیض ها،
رشوه خواری ها و فساد حاکم در دستگاه، مایه اصلی شعر افراشته بود.
11
·
او گاهی از زبان کارفرما، صاحب کارخانه، گاهی از
زبان مالک و گاهی از زبان کشاورز وابسته به زمین به تشریح دردهای اجتماعی می
پرداخت.
12
·
او رابطه ای را که بین طبقات حاکم برای استثمار
طبقه محکوم و محروم وجود داشت، می دید و این رابطه را با زبانی ساده و توده فهم
برای کارگران و سایر طبقات محروم فاش می کرد.
13
·
به شعر ساده زیر توجه فرمائید:
·
در این شعر، کارفرمائی با کارگران کارخانه اش
صحبت می کند.
·
قدرت خود و اعوان و انصار خود را به رخ کارگران
می کشد و با توسل به ارعاب و تهدید، آنها را از تشکیل اجتماعات کارگری منع می کند:
با شما هستم آهای، کارگران
بچه ها، زن ها، مردان، پسران
کارخانه چی و صاحب کارم
همنشین با خود استاندارم
هست داماد من آقای وزیر
خانمم دختر آقای امیر
خواهرم هست زن سر لشگر
دخترش هست عروس جعفر
پدر اندر پدر هستیم ارباب
جربزه دار و مبادی آداب
همه پاکیزه، همه جنتلمن
من چه جورم؟ همه شان عینا من
ما در این خاک نفوذی داریم
اسم و رسم و دک و پوزی داریم
و کلا اغلب با من جورند
همدم و هم پوکر و هم فورند
در ادارات و وزارتخانه
لااقل هست ز ما یکدانه
من بهر جا تلفن یا پیغام
بنمایم، بنمایند اقدام
اگر اخراج نمایم همه را
نکند هیچ کسم، چون و چرا
می توانم بدهم حبس کنند
بدهم چوب زیادی بزنند
می کنم من به شما امر اکید
همگی گوش به حرفم بدهید
من شنیدم که شما بعضی تان
ماجراجو شده اید و شیطان
من شنیدم وکلائی دارید
دفتر و دستک و جایی دارید
من شنیدم که شما جمع شدید
اتحادیه فراهم کردید
هر شب آنجا جلساتی برپا ست
حوزه و بند و بساطی برپا ست
کرده اید این کلمه ورد زبان:
«زنده بادا به جهان کارگران!»
می نشینید هی این ور آن ور
می گذارید برایم منبر
زمزمه کرده و گویید:
«ارباب
خانه کارگران کرده خراب!»
صبحت از مزد کم و کار زیاد
صحبت از جمعه و جشن و اعیاد
صحبت از بیمه ی پیری، کوری
صحبت از ناقصی و رنجوری
خوش به احوال شما، حال شما،
پس بگویید همه مال شما
این الم شنگه و بازی ها چیست؟
چه خبر هست، مگر بلشویکی است؟
که نموده است شما را وادار
گفتن این کلمه «استثمار»
چه بساطی شده واقع ماتم
آدم آدمه، عمله هم آدم؟
مهره و پیچ که دارم در دست
دور اندازمش، هر وقت شکست
کارگر نزد من همچون پیچی
ناقص و عاجز گشتی هیچی
باز هم پیچ مهمتر ز تو است
خرجکی داره، اگر مهره شکست
تو اگر ناقص گشتی، رفتی
دگری جای تو آرم مفتی
هست این دولت و مجلس با ما
ندهد گوش به اظهار شما
حال، ای کارگر این بود ارباب
حرف او دیدی، خود را دریاب!
شده از خون تو مست این زالو
تا که مست است، بگیرش ز گلو!
14
·
در سال های پس از شهریور بیست تا اواخر سال 1329 اشعار
افراشته در روزنامه ها و نشریات حزبی چاپ
می شد.
15
·
او اما از اسفند سال 1329 به انتشار روزنامه
چلنگر دست زد.
16
·
انتشار این روزنامه که بیش از دو سال و نیم
توانست ادامه یابد، حادثه ای در دنیای شعر و مطبوعات کشور بود.
17
·
البته قبل از روزنامه چلنگر، روزنامه های فکاهی
دیگر زیر نیز وجود داشتند، از جمله روزنامه توفیق که افراشته و گروهی دیگر از
شعرای فکاهی سرا، در آن مطلب می نوشتند.
18
·
اما هیچکدام از آن روزنامه ها، چلنگر نبود.
19
·
این روزنامه کوچک که در چهار صفحه، دو ورق منتشر
می شد، حاوی سبک و روشی مخصوص به خود بود:
الف
·
در چلنگر از طنزهای لوس و بی مزه خبری نبود.
ب
·
چلنگر جهتگیری سیاسی خاص خود را داشت.
ادامه
دارد
·
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر