سیاوش کسرائی
(1305 ـ 1374)
(اصفهان ـ وین)
هزاردستان
·
نه،
·
جار
نزنید
·
درها را
باز کنید
·
پنجره ها
را فراخ تر بگشایید
·
کوچه دهید
·
کوچه دهید،
·
او ست که
می آید
·
من با
هزار نشان می شناسمش
·
مادربزرگ
گفت:
·
«خروسخوان
می آید!»
·
می دانم،
·
هم او ست
که می آید:
·
نه پری
بر کلاه
·
نه
پیرایه ای بر تن.
·
این یل
·
پهلوان
ما ست
·
نامش،
·
هرچه
بنامیدش.
·
چیزی با
صفت کار مداوم
·
از
دستانش می شناسمش،
·
هزاردستان
است.
·
ببینید
·
چه خوب
راهش را می گشاید!
·
چه
استوار
·
گام برمی
دارد!
·
بله،
خیلی ها می شناسندش
·
بوسه ها
·
گل و
گلاب
·
و
چراغانی برای او ست.
·
دور بوده،
اما
·
دیر
نکرده
·
خشن است،
اما رو راست
·
نه،
نترسید.
·
نه.
·
هیچکس را
·
یارای
گستاخی با او
·
نیست.
·
پیغامش
را می آورد
·
جواب همه
را می دهد
·
و کارش
را
·
تمام و
کمال می کند.
·
پس،
·
راه را
باز کنید، کوچه دهید
·
و آماده
باشید!
·
این اوست
که می رسد.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر