سعدی شیرازی
( ۵۶۸ -
۶۷۱ هجری شمسی)
شین میم شین
درسیرت پادشاهان
حکایت اول
(گلستان با ب اول، ص 17)
ادامه تحلیل
ملک پرسید:
«چه می گوید؟»
یکی از وزرای نیک محضر گفت:
«خورندگان خشم و بخشندگان مردم، که خدا نیکوکاران را دوست دارد.»
ملک را رحمت آمد و از سر خون او در گذشت.
·
سعدی در
این بخش از حکایت از حقیقت امر جهانشمولی در سیستم فئودالی بطور کلی پرده برمی دارد:
·
شاه در رأس قوه مجریه ناتوان از تفکر است.
·
مظهر بی خردی و خردستیزی است.
·
شاه در این سیستم اجتماعی، انسان واره ای بی کله است.
·
اما بدون کله نمی توان جامعه ای را اداره کرد.
·
از این رو، در جوار هر شاهی وزیر و یا وزرای اندیشنده وجود
دارند که جای خالی کله شاهانه را پر می کنند.
1
·
طنز قضیه اما اینجا ست که ایدئولوگ های برده داری و فئودالی
در هیئت روحانیت، همین شاهان بی کله را سایه خدا (ظل الله) جا می زنند و ادعا می
کنند که اهالی هر کشور همان دین را برمی گزینند که سلاطین شان برگزیده اند.
2
·
اشکال دیگر کار اما اینجا ست که در صورت کثرت کله اندیشنده،
یعنی در صورت وجود چندین وزیر در جوار هر شاه، راهنمائی شاه دشوار می گردد.
·
در این حکایت گلستان نیز با این اختلاف نظر میان وزرا روبرو
می شویم.
·
وزیر اول دشنام اسیر را در فرم آیه ای از قرآن تحویل شاه می
دهد و موجب نجات اسیر از مرگ می گردد.
وزیر دیگر گفت:
«ما را نشاید در حضرت پادشاهان، سخن جز به راستی گفتن.
این مرد ملک را دشنام داد.»
·
وزیر دیگر که در رقابت مدام با وزیر اول بوده، دست به
افشاگری می زند و از دروغگوئی او پرده برمی دارد.
·
شاه بی کله اکنون باید از وزرای مشاور قطع امید کند و خود
تصمیم بگیرد.
·
درد کسانی که خوداندیشی نیاموخته اند، همیشه همین است.
1
·
منظور سعدی از طرح و نقل این حکایت قرار دادن خواننده بر سر
دو راهی تصمیمگیری است:
·
خواننده باید تصمیم بگیرد و بگوید که حق با کدام وزیر بوده
است.
·
سعدی کدام شناخت افزار دیالک تیکی را به خواننده و یا
شنونده حکایت می آموزد؟
2
·
برای کشف این دیالک تیک
باید قدری بیاندیشیم:
·
وزیر اول به کتمان حقیقت پرداخته و دروغ گفته است.
·
اما وزیر دوم حقیقت قضیه را بر زبان رانده است.
·
کردوکار کدامیک سنجیده، اندیشیده و درست بوده است؟
ملک روی از این سخن درهم کشید و گفت:
«آن دروغ وی پسندیده تر آمد، تا این راست که گفتی.
·
ملک دیالک تیک مورد نظر سعدی را بسان شبچراغی بدست می گیرد
و با تعیین قطب تعیین کننده در آن دیالک تیک، حق را به وزیر اول می دهد و وزیر دوم
را سرزنش می کند.
3
·
دیالک تیک یاد شده، دیالک تیک نمود و بود (پدیده و ماهیت،
ظاهر و باطن) بوده است:
·
وزیر اول بظاهر دروغ گفته است، ولی در باطن به کار مصلحت
اندیشانه ای دست زده است.
·
عفو اسیر در درازمدت به نفع تحکیم سلطنت شاه بوده است.
·
در دیالک تیک نمود و بود، نقش تعیین کننده همیشه از آن بود
(ماهیت، باطن) است.
4
·
وزیر دوم اما بر خلاف وزیر اول، نه بود (ماهیت، باطن) را،
بلکه نمود (پدیده، ظاهر) قضیه را عمده کرده است و در حقیقت دیالک تیک نمود و بود
را وارونه کرده است.
·
یعنی نقش تعیین کننده را از آن نمود (ظاهر، فرم، پدیده)
دانسته است.
·
و این تصور سرچشمه خطا ست.
·
یعنی به تضعیف سلطنت در درازمدت می انجامد.
5
·
می توان گفت که وزیر دوم موضع فرمالیستی داشته است.
·
ایدئولوگ های امپریالیسم امروزه همین فرمالیسم را وسیعا
اشاعه می دهند.
·
فرم و نمود و ظاهر چیزها و آدم ها را چنان برجسته و مطلق و
تعیین کننده جا می زنند که برای ماهیت و بود و باطن و محتوا کمترین نقشی باقی نمی
ماند.
6
·
مثال در این زمینه به وفور یافت می شود.
·
یکی از مثال ها، عمده کردن کاریسمای شخصیت ها ست.
·
هر کس ظاهر عوام پسندی داشته باشد، به عنوان شخصیت محبوب جا
زده می شود و انتخاب او به ترفندهای متنوع توصیه می شود، آن سان که دیگر کسی اصلا
و ابدا به پایگاه طبقاتی او نمی اندیشد.
7
·
در عرصه هنر، دیری است که همین فرمالیسم تحت عنوان دهن پرکن
«ساختارگرائی» (استروکتورالیسم) بشدت مد شده است.
·
در کشور یأجوج و مأجوج هم کلی شاعر و نویسنده در این زمینه
سنگ تمام می گذارند و شعر پشت شعر و مصاحبه پشت مصاحبه تحویل خلایق می دهند.
·
شعر زیر از سهیلا میرزائی شاید نمونه خوبی در این زمینه
باشد:
هی ها هو
هی یا هو
هیاهویت هیولایم
شود
دهان هسته تف کند
بپیچم در پیچ
پای پر از راه
راه پر از پا
بچرخد دورِ خود بپیچد دور
هی ها هو
هی یا هی
یا هو
دکمهی پیراهنت را بپیچان
هوا در گلویت چرخ بخورد
تف کن هوا بپیچد
باشدان
آچمادی بو گونلر
گوردونوز
گاچدیز هئی ایللر
هارالیسان
گونلریم
گئچیر اوت سوز سؤز سوز
حوالی خالی
میچرخی که چه
خانهام خیالی شده
خال شدهام تک میان دیوارهای برعکس
رعد میزند برقام میرود همین حوالی
هی کن هیاهو را
هو کن هیولا را
بچرخ میان خیالها خام
حتا اگر خالی
حتا اگر زبان بچرخد
و هیچ نچربد
بیخیال
پایان
از صفحه فیس بوک سهیلا میرزائی
ادامه
دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر