۱۳۹۲ فروردین ۱۴, چهارشنبه

سیری در گلستان سعدی (21)

  شین میم شین   
(گلستان سعدی. دیباچه)
اقلیم پارس را غم از آسیب دهر نیست
تا برسرش بود، چو توئی سایه خدا

·        معنی تحت اللفظی:
·        تا زمانی که سایه خدائی (ظل اللهی) نظیر تو بر خطه فارس گسترده است، از آسیب روزگار غمی نخواهد بود.

·        این بیت سعدی ـ بظاهر ـ در مدح سعدبن زنگی است، ولی در عین حال حاوی نکات ایدئولوژی و جهان بینانه مهمی است که باید تحلیل شوند.
·        برای این کار باید مفاهیم این بیت مورد تأمل قرار گیرند:

1
اقلیم پارس را غم از آسیب دهر نیست
تا برسرش بود، چو توئی سایه خدا

·        سعدی قبل از همه، مفهوم دهر را به مثابه قوه ای که می تواند خطه فارس را به خطر اندازد، به خدمت می گیرد.

·        دهر اما به چه معنی است؟
2
·        دهر و یا روزگار و غیره باید در روند تحلیل آثار سعدی و حافظ و فردوسی و غیره مورد بررسی مشخص قرار گیرد.
·        سعدی در این بیت، در هر صورت، دشمنان متنوع خطه فارس را در مفهوم «دهر» تجرید می کند.
·        دهر بدین طریق، دیالک تیکی از قوای طبیعی و اجتماعی جلوه می کند.
·        دهر می تواند موجد بلای آسمانی باشد و خطه فارس را به زلزله ای، توفانی، حمله ملخی، سیلی، بی بارانی و بی آبی و قحط سالی و غیره «آسیب» زند و نابود سازد.
·        معلوم نیست که سایه خدا در این جور مواقع چه کاری از دستش برمی آید.

3
·        دهر می تواند موجد حملات اقوام بیگانه از جنس مغول و تاتار و غیره باشد.
·        تجربه نشان داده که در این جور مواقع، سایه های خدا پا به فرار می گذارند و بعد گرده به یوغ قلدری اجنبی می دهند، تا به ازای خواری مادی و معنوی مضاعف توده ها، امتیازات خود را حفظ کنند.

4
·        دهر اما می تواند دهریون را به مبارزه ایدئولوژیکی با فئودالیسم و روحانیت برانگیزد و ستون فقرات تئولوژی اسلامی را از درون تهی سازد و زمینه را برای شورش های انقلابی فراهم آورد.
·        سایه خدا در این جور مواقع می تواند بیرحمانه وارد عمل شود و جنبش ایدئولوژیکی و اجتماعی را با خشونت بی سابقه ای در هم کوبد.
·        منظور سعدی هم ـ در حقیقت ـ همین است.

5
اقلیم پارس را غم از آسیب دهر نیست
تا برسرش بود، چو توئی سایه خدا

·        مفهوم مهم دیگر در این بیت، «ظل الله» است.
·        مفهوم ظل الله اصولا با پیدایش مفهوم الله در رابطه ناگسستنی قرار دارد.
·        خدایان زمینی در هیئت خوانین خلفا و و سلاطین و امپراطوران و غیره در آئینه آسمان منعکس شده اند.
·        عکس های حاصله مورد انتزاع و تجرید قرار گرفته اند، یعنی جنبه های خاص هر کدام از آنها مورد صرفنظر قرار گرفته و جنبه های عام و مشترک آنها حفظ شده اند و از مجموعه عکس های حاصله در آئینه آسمان، عکس بزرگ واحد تشکیل شده است و نام خدای واحد به خود گرفته است.

6
·        برای تفهیم بهتر منظور خود، به جای خوانین و سلاطین و غیره، سرو و صنوبر و سپیدار و غیره را قرار دهیم و بعد همه آنها را در آئینه ضمیر خود منعکس کنیم و مورد انتزاع قرار دهیم.
·        یعنی جنبه های خاص سرو و صنوبر و سپیدار و غیره را کنار نهیم و جنبه های عام و مشترک آنها را حفظ کنیم.
·        آنگاه تصویر ذهنی واحدی پیدا می کنیم که در مفهوم «درخت» تبلور می یابد.
·        درخت در حقیقت، انعکاس انتزاعی سرو و صنوبر و  سپیدار و نارون و بید و غیره است که فقط در کله آدم ها وجود دارد و اگر کسی قصد دیدن آن را داشته باشد، باید از عالم ذهنی (سوبژکتیف)  بیرون آید و وارد عالم عینی (اوبژکتیف) شود و به درختان مشخص سرو و صنوبر و غیره برسد.

7
·        مفهوم «الله» هم از جنس مفهوم «درخت» است.
·        الله موجودی انتزاعی (مجرد) است و  فقط در کله آدم ها وجود دارد.
·        برای دیدن الله مشخص و واقعی باید به سراغ خدایان زمینی رفت و با سعدبن زنگی و تزار و سزار و ریگان و بوش و پوتین و خمینی و خامنه ای و چنگیز و تیمور و شمر و یزید و سران کشورها و کنسرن ها و ژنرال ها و غیره  آشنا شد.
·        خدا در واقع انعکاس آسمانی ـ انتزاعی همین ها ست.
·        خدا در حقیقت سایه این ها ست و نه برعکس.
·        هیتلرها و موسولینی ها و پینوچه ها و بوش ها و مرکل ها و بلر ها و سارکوزی ها و خامنه ها و موسوی ها نه سایه های خدا، بلکه خدا سایه آنها ست.
·        خدا سایه (انعکاس) آسمانی ـ انتزاعی آنها ست.

8
·        به عبارت دقیقتر، خدا سایه و یا انعکاس آسمانی ـ انتزاعی طبقه حاکمه ملی و بین المللی است.
·        با از بین رفتن انقلابی و نهائی و ناگزیر طبقه حاکمه، خدا نیز از بین خواهد رفت.
·        به همان سان که با از بین رفتن چیزی، تصویر آن در آئینه نیز از بین می رود.
·        به همان سان که امروز از دینوسورها فقط نامی باقی مانده، دیر یا زود از خدایان زمینی و لاجرم از انعکاس آسمانی ـ انتزاعی آنها، یعنی از خدا، نام رنگپریده ای در خاطر بنی بشر باقی خواهد ماند.

9
اقلیم پارس را غم از آسیب دهر نیست
تا برسرش بود، چو توئی سایه خدا

·        سعدی در این بیت و در خیلی جاهای دیگر، دیالک تیک شخصیت و توده را به شکل دیالک تیک سایه خدا و خلق بسط و تعمیم می دهد  و بلافاصله تخریب می کند و به شکل دیالک تیک واره همه چیز و هیچ در می آورد.
·        سعدی بدین طریق، سایه خدا را همه کاره و همه چیز جا می زند و برای توده های مولد و زحمتکش، یعنی برای سازندگان حقیقی جامعه و جهان تره هم خرد نمی کند.
·        همین طرز تفکر سعدی کماکان در ذهنیت اکثریت روشنفکران جامعه و جهان و به دسیسه سنجیده طبقه حاکمه ملی و بین المللی کم و بیش وجود دارد.
·        بخش اعظم اشعار شاملو و کدکنی و غیره تبلیغ مستور و متنوع همین تئوری سایه های خدا ست که «تئوری نخبگان» نام گرفته است.
·        سعدی سعدبن زنگی را سایه خدا و ناجی خلق جا می زد، حافظ شاه شجاع را «جان جهان» می نامد:

مظـهر لطـف ازل، روشنی چشم امل
جامع علم و عمل، جان جهان شاه شجاع

عمر خسرو طلب، ار نفع جهان می‌ خواهی
کـه  وجودی  اسـت، عطابخش و کریمی نفاع

·        شاملو و کدکنی و دولت آبادی و غیره روشنفکر و چریک و غیره را تعیین کننده جا می زنند و حزب الله ولی فقیه و امام زمان را.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر