از بحث اما گریزی نیست.
مرزبندی انسان با جانور همین جا ست.
اگر گاوها با هم بحث می کردند، کشتارگاه ها تعطیل
می شدند.
(برشت)
سـردرگـمـی ِ زنــان ِ
ایــرانــی :
قــبـل از ازدواج :
پدر : برو خونه شوهرت هر غلطی خواستی بکن !
بــعـد از ازدواج :
شوهر : فــِـک کردی خونه باباته هر غلطی خواستی بکنی
؟!!
* لطفاً مسـئــولین رسیدگی کنن ...
پس ما کجا و کــِــی غلطامونو بکنیم ؟!!؟
حریف
میم
·
خود این
دو حکم حاوی کلی ایده و اندیشه اند.
·
شاید
تحلیل این دو حکم، شروعی باشد برای درک دیالک تیک زن و مرد (همزیستی ستیزمند زن و
مرد)
·
در همین
دو حکم در دو مناسبت مختلف، حقیقت مستوری نهفته است.
·
نظر
خودتان چیست؟
·
منظور واقعی
این دو شخصیت (پدر و همسر) از این دو حکم چیست؟
·
چرا منظور
باطنی خود را اینگونه فرمولبندی می کنند و نه جور دیگر؟
حریف
·
من فکر
می کنم باید به تئوری های روانکاوی فروید
برگشت.
·
و این
مبحثی است، بسیار وسیع که در این اندک جا نمی گنجد.
میم
·
با
روانکای و یا روانشناسی و یا هر علم منفرد دیگری از قبیل فیزیک و شیمی و بیولوژی نمی
توان مسائل اجتماعی را توضیح داد، ولی بدین طریق، می توان آنها را حسابی سمبل و ماستمالی کرد.
·
برای اینکه هر علمی فقط می تواند عرصه معینی از واقعیت عینی را موضوع پژوهش خود قرار دهد.
· برای حل
این مسئله به جای فرویدیسم/ف تجارب زنده زندگی را باید به خدمت بگیریم.
·
پدر و
همسر چه منظوری از این گفته دارند؟
·
چگونه و
چرا به این اندیشه رسیده اند؟
·
این فقط
تجربه شما نیست.
·
اکثریت
قریب به اتفاق پدران و همسران همین برخورد را می کنند.
·
ولی چرا؟
خانم گاف
· برای
تأمل روی این دو حکم (جمله) بهتر است که به خود زندگی برگردیم و در داربست مناسبات
اجتماعی واقعا موجود به تجزیه و تحلیل عینی و حتی الامکان دیالک تیکی آن بپردازیم.
سـردرگـمـی ِ زنــان ِ ایــرانــی
·
از
سرتیتر این مطلب کوتاهتر از آه ـ بی اعتنا به درجه جدیت آن ـ می توان دریافت که
مخاطب این احکام (جملات) تصور و استنباط روشنی از محتوای آنها ندارد و لذا از
سردرگمی ـ گیرم که به شوخی ـ سخن می راند.
1
·
سردرگمی
در این زمینه، نشانه پرسه زدن مدام زنان در سطح پدیده ها ست.
·
نشانه
فقدان رادیکالیته درخور است.
·
نشانه
دست نبردن به ریشه مسائل است.
·
شاید
نشانه عدم تأمل و تعمق در این زمینه باشد.
2
· ژان
لافیت می گفت:
·
«اگر
سرکوب و ستم تداوم یابد، بنی بشر رفته رفته بدان عادت می کند.»
(«آنها که زنده اند.» نقل به مضمون)
·
عادت
کردن به چیزی به معنی ناتورالیزه کردن آن چیز است.
·
به معنی
طبیعی و عادی تلقی کردن آن چیز است.
·
این امر
ـ دیر یا زود ـ به نادیده گرفتن خصلت عمیقا اجتماعی آن چیز منجر می شود.
3
·
ناتورالیزه
کردن مسائل اجتماعی و یا سوسیالیزه کردن مسائل طبیعی در فلسفه قرون وسطی رواج وسیع
داشته است.
·
مثلا در
فلسفه سعدی و حافظ.
·
دیری است
که بورژوازی واپسین و معاصر نیز همین ترفند ایدئولوژیکی به میراث مانده از قرون
وسطی فئودالی را از گور بیرون کشیده، تر و تمیز کرده و به خدمت گرفته است.
4
·
مثلا
وقتی می پرسی که قوای امریکائی ـ اروپائی در آسیا و افریقا و امریکای لاتین
چه می کنند، جواب می دهند که در طبیعت هم جز این نیست:
·
درختان
تنومند، هر درخت لاغر و مردنی که دم دست شان باشد، می بلعند و چه بسا از ریشه می
خشکانند.
·
بنابرین
حمله همه جانبه دولت های قوی بر ملل ضعیف و ارعاب و کشتار و اشغال خاک آنها و
چپاول دار و ندارشان امری عادی و طبیعی است.
5
·
وقتی می
پرسی که پیر مرد خرپول به چه حقی دخترکان مردم را تحت استثمار جنسی و غیره قرار می
دهد، بلافاصله جواب دندانشکنی به نصیب می بری:
·
مگر شیر
پیر با شیربچه ها حال نمی کند؟
·
بنابرین،
حال کردن خرپول پیر با کودکان نر و ماده مردم نیز امری طبیعی و عادی است.
·
ناتورالیزاسیون
مسائل اجتماعی و سوسیالیزاسیون مسائل طبیعی همین است و لاغیر.
·
کسب و
کار همیشگی فلاسفه و فضلای قرون وسطی نیز جز این نبوده است.
6
·
در این
زمینه دیری است که دهها مکتب «فلسفی» بسان قارچ از زمین روییده اند:
·
مراجعه
کنید به نئو داروینیسم، بیولوژیسم و غیره در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر