۱۳۹۱ اسفند ۱۸, جمعه

سیری در حماسه داد (32)

اثری از فرج الله میزانی (جوانشیر)
سرچشمه
 راه توده  
تحلیلی از شین میم شین

فصل سوم
بخش سوم
روان جامعه در دوره فردوسی

·        شاید مهمترین نکته ای که باید در باره دوره فردوسی گفت، عبارت است از بیداری، عصیانگری و عنادی که تمام جامعه را فرا گرفته و آن را در برابر رژیم حاکم قرار داده است. 

·        (این حکم جوانشیر قابل تأمل است.
·        چون هرگز تمام جامعه در مقابل هیئت حاکمه ای قرار نمی گیرد.
·        هیئت حاکمه همیشه بر طبقه حاکمه معینی و یا اقشار معینی از آن متکی است.
·        حتی در مواردی که دولتی بیگانه بر کشوری حاکم می شود، بر قشری حداقل از طبقه حاکمه اتکا می ورزد.
·        علاوه بر این، هیئت حاکمه ای که تمام مردم کشور بر ضد آن باشند، به احتمال قوی دیر یا زود مضمحل می شود. شین میم شین)
1

·        چنین به نظر می رسد که پس از کودتای نوح سامانی و سرکوب خشن و خونین قرمطیان، جامعه دیگر روی آرامش نمی بیند.
2

·         توده مردم به آنچه را که می گذرد، وقوف دارد و برضد وضع موجود دست به عصیان می زند.

3

·         تظاهر به دینداری و غارت مردم به نام دین و سرکوب هر صدای مخالفی با چماق دین، مردم را به شدت خشمگین می کرده است.
4

·        مردم می فهمیدند که دین و دینداری به قصد عوامفریبی و غارت است.

5

·        مردم نه فقط می فهمیدند، بلکه آنچه را که می فهمیدند علیرغم خشونت حاکم بر زبان می آودند.

6

·        کمتر زمانی را می توان یافت که روی مردم علیه حکومت اینقدر باز شده باشد.

7

·        در نوشته هایی که از آن زمان به میراث مانده، نمونه های آشکاری از این عصیان به چشم می خورد:

الف

·        نوشته اند که مردی را از نیشابور گرفته و به غزنه پیش سلطان محمود می برند.
·        سلطان محمود می پرسد:
·        «قرمطی هستی؟»  
·        پاسخ می دهد:
·        «قرمطی نیستم ولی ثروتی دارم.
·        آنچه می خواهی بردار و این تهمت از من برگیر.»  

ب
 ابوعلی سینا (980 ـ 1037)
متولد در بخارا و رحلت در همدان
پزشک، فیزیکدان، فیلسوف، حقوقدان، ریاضی دان، ستاره شناس و کیمیاگر
آثار:
قانون الطب
اصول عام (تئوری پزشکی)
فهرست الفبائی داروها (داروها و شیوه تأثیربخشی آنها)
امراض عضوی (پاتولوژی و تراپی)
امراض عمومی (جراحی و امراض عمومی)
تولید داروهای شفابخش
تفاسیر خلاق ابن سینا از فلسفه ارسطو بحث فلسفی جدیدی را در این زمینه به راه انداخته بود.
مسائل فلسفی مورد بحث ابن سینا
متافیزیک
لوژیک (منطق)
اتیک (اخلاق)
ابوعلی سینا دانشمندی که کلیت مذاهب را زیر سوال برد.
از ابو علی سینا کتاب فلسفی به نام شفا به جای مانده است که وی در این کتاب با دلایل و براهین عقلی، باورهای مذهبیون را باطل اعلام می کند.
ابو علی سینا در کتاب شفا منکر وجود هرنوع معجزه می شود.
ابوعلی سینا در این کتاب منکر زنده کردن مردگان توسط عیسی و تبدل عصای موسی به مار و دونیم کردن ماه توسط پیامبر اسلام می شود. 
وی همچنین نظریاتی در رد وحی و وجود دوزخ و بهشت می دهد.
ابو علی سینا در زمان خود از سوی روحانیون به الحاد و کفر متهم شد.
و به دستور خلیفه المنجدبالله در سال 555 هجری کتاب هایش سوزانده شد.
سهروردی تالیف شفا ابن سینا را غفلت او از پیامبر اسلام می داند.
ابن رشد از اندلس می گوید چگونه است که ابن سینا قوانین زیست شناسی برای انسان و موش را یکسان می داند حال آنکه انسان اشرف مخلوقات است. 
به خدا قسم که علم او فریبنده و سبب گمراهی خلق است.
امام فریدالدین ابن غیلان حکیم قرن شش در یک رساله در محکومیت ابوعلی سینا می گوید : 
چگونه کسی می تواند آنچه انبیای الهی گفته اند را منکر شود نه معجزه را قبول کند و نه اعتقاد به قیامت را. 
به خدا سوگند که او در قیامت از سرافکندگان است.
امام محمد غزالی می گوید : 
چگونه است که شخصی چون ابن سینا گفته ی قرآن که آسمان و زمین در شش روز آفریده شده را انکار می کند و می گوید همه چیز از ازل بوده است ؟
حسن الاربلی محدث وحکیم  قرن هفتم در بستر مرگ می گوید : 
شهادت می دهم که خدا بزرگتر است و ابن سینا کذاب است.
کتاب شفای ابن سینا در اروپا سالیان سال تدریس شد و باعث رنسانس و روشنگری گردید اما افسوس که مردم سرزمین ابن سینا به گفته های او پشت کردند و تا به امروز درگیر خرافات مذهبی اند.

·        سلطان محمود از خوارزمشاه می خواهد تا حکمائی را که در دربار او هستند، یعنی بوعلی سینا، ابوریحان بیرونی، ابوسهل مسیحی را تحویل دهد.
·        خوارزمشاه با خود حکما در میان می گذارد و آنان جز ابوریحان، می گویند «ما نرویم.»
·        بعد اسباب سفر فراهم می کنند و سر به بیابان می گذارند.
·        سهل در طول راه از بی آبی و تشنگی می میرد و بوعلی به زحمت جان سالم بدر می برد.

ت

·        سلطان محمود به وزیر خویش ابوالعباس اسفراینی خشم می گیرد.
·        وزیر از روی لجاج با پای خویش به زندان می رود و صورت اموال خود را پیش امیر می فرستد که تصاحب کند.
·        وزیر مایل نیست که به امر سلطان محمود به زندان رفته باشد و می کوشد با پای خود به زندان رفته و به شاه بفهماند که زندان را به خدمت سلطان ترجیح می دهد.

پ

·        تاریخ بیهقی که از دوره فردوسی مستقیما خبر می دهد، از این عصیان روحی مردم و نا باوری آنان به امیران حاکم حکایت ها دارد.
1

·        بیهقی در هر چند صفحه یک بار از مخالفت مردم و «ژوکیدن» و غرولند کردن آنان در مقابل تصمیمات امیران خبر می دهد.
2

·        تاریخ بیهقی حکایت دردناکی از سنگسار کردن حسنک وزیر می آورد که برجسته ترین نمونه عصیان مردم است:

3

·        مسعود، پسر سلطان محمود غزنوی، می خواهد حسنک را که در زمان پدرش وزیر و صاحب جاه، ولی با مسعود مخالف بوده، بر دار کشد.
·        خود مسعود جرات نمی کند که حکم اعدام او را مستقیما صادر کند.
·        دنبال بهانه می گردد.
·        سرانجام به توصیه اطرافیان پلیدش، حسنک را قرمطی می نامد.
·        حسنک در برابر اتهام وارده مردانه می ایستد و در دادگاه می گوید:

4

·        «اگر امروز اجل رسیده است، کسی باز نتواند داشت که بر دار کشند و یا جز دار که بزرگ تر از حسین علی نی ام.»

5

·        دژخیمان مسعود جرات نمی کنند که حسنک را به حکم خود محکوم و اعدام کنند.
·        دوتن را به دروغ لباس پیک می پوشانند و چنین می نمایانند که از بغداد آمده و نامه از خلیفه آورده اند که حسنک قرمطی است و او را باید به سنگ کشت.

ث

·        اما مردم فریب این بازی ها باور نمی کخورند و دست به شورش می زنند.
·        هیچ کس به سنگسار به حسنک تن در نمی دهد.
·        عمال مسعود می روند «مشتی رند» را اجیر می کنند که حسنک را سنگسار کنند.
ج

·        بیهقی می نویسد:
·        «هر کس گفتند شرم ندارید، مردی را که می کشید، به دار چنین می برید؟!
·        خواست شوری بزرگ به پای شود.
·        سواران سوی عامه تاختند و آن شور بنشاندند.
·        و حسنک را سوی دار بردند و به جایگاه رسانیدند...
·        آواز دادند که «سنگ زنید!»
·        هیچ کس دست به سنگ نمی کرد.
·        همه زار می گریستند.
·        پس مشتی رند را زر دادند که سنگ زنند و مرد خود مرده بود که جلادش رسن به گلو افکنده و خپه کرده...»
1

·        همین چند جمله بهترین نشانه عصیان روحی دوره ای است که فردوسی به آن تعلق دارد.
·        فردوسی در چنین محیطی و چنین زمانی زندگی می کند.
·        خود او بیانگر این عصیان روحی است و از این رو ست که سی و پنج سال تمام، بدون ارتباط با درباریان روی شاهنامه کار می کند و حاضر نمی شود که خود را در خدمت آنان بگذارد.

2

·        او بر نتایج درد آلودی که از این گردنکشی حاصل خواهد شد، واقف بوده است.

3

·        زمانی که می خواهد شاهنامه را آغاز کند با توجه به وضع موجود در زمان خویش، نگران است و می نویسد:

بپرســیدم از هـر کسی بیــشمار
بتـرســیدم از گــــردش روزگار

مگـر خود درنگــم نباشـد بسی
ببایــد ســـپردن به دیگر کــسی

و دیگر که گنجــم وفادار نیست
همین رنج را کس خریدار نیست

4

·        کوتاهی بیان فردوسی نباید ما را از توجه به عمق مطلب باز دارد.
·        فردوسی همواره کوتاه و بّرا سخن می گوید.
·        عمیق ترین مطالب در اثر او با یک بیت و یک مصرع بیان شده است.

5

·        در اینجا نیز در همین سه بیت، جهانی نهفته است.
·        فردوسی زمان خود را می شناسد، به سمت و سوی فکر و کار خود هم واقف است.
·        او می داند که شعرای درباری می توانند دیگدان از زر بسازند.

6

·        حتی دقیقی که ظاهرا همین شاهنامه را قبل از فردوسی می سرود، از سختی ناله ای نداشت.
·        برعکس در حشمت و جاه می زیست و به قول فردوسی «همی یافت از مهتران ارج و گنج.»

7

·        به عبارت دقیقتر، فردوسی به همین دلیل، از سرانجام کار خویش نگران است.
·        او می داند که شاهنامه اش در محتوای دنباله کار دقیقی نیست و ارج و گنج نخواهد یافت و از سوی صاحبان زر و زور پذیرفته نخواهد شد.
8

·        فردوسی با علم به همه این دشواری ها قد علم می کند.
·        به هیچ درباری روی نمی آورد.
·        کمر به خدمت ناکسان نمی بندد.
·        با مناعت و سرفرازی پهلوانان شاهنامه تا پایان پیش می رود.

9

·        درست است که فردوسی به داستان ها و افسانه های کهن می پردازد، ولی نیت او قصه پردازی امانت دارانه نیست.

10

·        ریشه کردوکار فردوسی را باید در امکان تطبیق افسانه ها با واقعیت دوره شاعر جست.

الف

·        فردوسی در آئینه داستان های باستان زندگی زنده دوره خویش را می بیند.

ب

·        فردوسی فریاد زمان خویش و بیانگر عصیان مردم است.

ت

·        او خشم برافروخته مردم و بویژه روشنفکران مبارز و آگاه زمان را در شاهنامه منعکس می کند.

پ

·        و از این رو ست که به هنگام قیام مردم و سرپیچی پهلوانان از فرامین شاهان خود کامه، زبانش اوج می گیرد، چون شمشیر می برد و چون شلاق می سوزاند.

ث

·        درست است که فردوسی در پایان عمر شاهنامه را به نام سلطان محمود می کند (که ما هنوز از چند و چون آن خبر زیادی نداریم)، ولی این هم درست است که حتی در این زمان، او و سلطان محمود نمی توانند یگدیگر را تحمل کنند.

ج

·        اهدای شاهنامه به جای اینکه وسیله نزدیکی آنان شود، موجب دوری هر چه بیشتر آندو می شود.

تأملی روی برداشت جوانشیر

1

·        آنچه که جوانشیر راجع به روند و روال جاری در دربار سلاطین فئودالی ایران می گوید، خاص ایران نبوده است.
·        اگر کسی چند ساعت پای فیلم های قرون وسطی اروپا نشسته باشد و یا نگاهی به رمان های مربوط به فرماسیون فئودالی انداخته باشد، به این مسئله به آسانی پی می برد.
·        جوانشیر به این حقیقت امر حتی اشاره ای نمی کند.
·        هراس ما این است که ایشان پیشاپیش نظر خود را سرهم بندی کرده اند و بعد متناسب با آن به دنبال فاکت و مدرک گشته اند.
·        این برخورد ارزش علمی زیادی ندارد.
·        بررسی باید عینی و علمی باشد.
·        باید ببینیم که برداشت ما درست است و یا نه.

2

·        تضاد میان اعضای طبقه حاکمه در همه فرماسیون های طبقاتی و حتی سوسیالیستی امری طبیعی است.
·        آنچه خوانین و سلاطین ایرانی انجام داده اند، در همه جای جهان فئودالی نیز کم و بیش انجام یافته است.
·        سلاطین فئودالی اروپا هم بسان رضاخان و یا رضاشاه به محض دیدن کاخ و باغ متمولی یا ابراز علاقه به تصاحب آن کرده اند و دریافت کرده اند و یا در صورت مقاومت متمول با توسل به خدعه و زور تصاحبش کرده است.

3

·        اعدام اعضای هیئت و طبقه حاکمه نیز خاص ایران نبوده است.
·        حسنک ها که سهل است، حتی شهبانوها به سوء ظنی به دست جلاد سپرده شده اند تا جلوی خیل گریان رعایا ضمن التماس دعا برای اعلیحضرت، سر بر کنده نهند و جان به جان آفرین سپارند.

4

·        ژوکیدن و غر زدن توده ها در حق اعضای هیئت حاکمه نیز خاص دوره فردوسی نمی تواند تلقی شود.
·        هر هیئت حاکمه ای دیر یا زود مورد انتقاد و ریشخند اقشار و طبقات اجتماعی دیگر قرار می گیرد.
·        این پدیده حتی در مورد هیئت حاکمه کشورهای سوسیالیستی رواج داشته و کماکان رواج دارد.
·        دلیل این ژوکیدن مشاهده فساد در اعضای هیئت حاکمه از سوئی و برآورده نشدن وعده ها و وعیدهای آغازین از سوی دیگر و افزایش فشار و تشدید استثمار از سوی دیگر و در مواردی کوته اندیشی توده است.

5

·        نکته دیگر که تاکنون در این تحلیل جوانشیر به چشم می خورد، عدم صراحت ایشان راجع به سوبژکت های مطروحه است.
·        خوب ثروتمندانی که به طمع اموال شان بازداشت شده اند، مگر به طبقه حاکمه تعلق نداشته اند.
·        مگر ثروت بادآورد داشته اند؟
·        مگر ثروت آنها نتیجه استثمار توده های مولد و زحمتکش نبوده است؟
·        جوانشیر با پیشداوری های مثبت و منفی سوبژکت خویش دست به تحلیل می زنند.
·        از این رو ست که ماهیت طبقاتی مغضوبین سلطان محمود و سلطان مسعود و غیره را بر زبان نمی آورند و جزو روشنفکران جا می زنند.
·        شاید حق با ایشان باشد.
·        ولی برای اثبات هر ادعائی به اسناد و مدارک بیشتری نیاز هست.
·        باید ببینیم.
ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر