(۵۸۵ یا ۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری)
تحلیلی از شین میم شین
( گلستان ، دیباچه)
حق سبحانه گوید :
یا ملئکتی قد استحیت من عبدی و لیس له غیری!
ای فرشته ها من، دعوتش را اجابت کردم و امیدش را بر آوردم که از بسیاری دعا و زاری همی شرم دارم.
تحلیلی از شین میم شین
( گلستان ، دیباچه)
حق سبحانه گوید :
یا ملئکتی قد استحیت من عبدی و لیس له غیری!
ای فرشته ها من، دعوتش را اجابت کردم و امیدش را بر آوردم که از بسیاری دعا و زاری همی شرم دارم.
·
حیرت انگیز است، ولی واقعیت دارد:
·
همان خدائی که به قول خود شیخ شیراز در همین دیباچه گلستان
می گوید:
قرآن
اعملو آل داود شکرا و قلیل من عبادی
الشکور
ای آل داود،
سپاس مرا بجای آرید و بندگان سپاسگزار من
انگشت شمارند!
· همان خدائی که علیرغم عبادت مستمر میلیون ها ملک و جن و انس
و حشره و دام و ددو جانور و جماد و غیره از کمبود بنده ی سپاسگزار شکوه سر می دهد،
چند خط بعد، از دعا و زاری بندگان خود شرمنده می شود.
·
سعدی و حافظ که
نباید از این تناقض بی خبر باشند.
·
اکنون این سؤال پیش می آید که دلیل این تناقض کدام است؟
·
برای پاسخ به این پرسش باید این آیه سعدی از قرآن را مورد
بررسی قرار دهیم:
1
ای فرشته ها من،
دعوتش را اجابت کردم و امیدش را بر آوردم که از بسیاری دعا و زاری همی شرم دارم.
·
سعدی در این حکم، رابطه دیالک تیکی
انسان و خدا را به شکل رابطه دیالک تیکی خفت و
رحمت بسط و تعمیم می دهد و لطف خدا را منوط و وابسته به عاملی سوبژکتیف می سازد.
·
بنده باید در نهایت خفت، ناله و زاری سر در دهد، تا خدا دلش
به حال او بسوزد، بر او ترحم آورد، دعایش را مستجاب کند و حاجتش را برآورده سازد.
·
این اما به چه معنی است؟
2
·
این بدان معنی است که انسان نه تنها کاره ای نیست و عرضه و لیاقت
انجام هیچ کار مثبتی را ندارد، بلکه موجودی ذلیل، انگل و گداواره است.
·
فقط می تواند مفت بخورد و هر وقت به چیزی نیاز داشت، دست به
دعا بردارد و زار بزند، تا خدا دلش به حالش بسوزد و حاجاتش را برآورده سازد.
3
·
این از سوی دیگر بدان معنی است که در فلسفه سعدی و حافظ انسان،
فی نفسه موجودی بی ارزش است و سزاوار لطف و مهر الهی نیست.
·
خدا در فلسفه سعدی، از انسان خودمختار و مستقل و آزاد و
شخصیت مند خوشش نمی آید.
·
دلیل تناقض مندی خدای سعدی نیز در تناقض مندی طبقه حاکمه
است:
·
خدا انعکاس آسمانی ـ انتزاعی طبقه برده دار است:
·
خدا انعکاس آسمانی ـ انتزاعی طبقه ای است که توده های مولد
و زحمتکش را سلب مالکیت بر وسایل تولید کرده است، خود و زن و بچه شان را بسان سیب
و سیب زمینی خرید و فروش می کند و همه را از دم به بیگاری می کشد و از قبل عرق
جبین آنها امرار معاش می کند.
·
تناقض مندی خدای سعدی در تناقض مندی افکار و کردار و رفتار
همین طبقه اجتماعی انگل است:
4
·
این طبقه از سوئی توده های مولد و زحمتکش را به اطاعت
کورکورانه محض فرامی خواند:
ای آل داود،
سپاس مرا بجای آرید و بندگان سپاسگزار من
انگشت شمارند!
5
·
و از سوی دیگر، وقتی استثمار و ستم از حد گذشت و کارد بر
استخوان توده نشست، تظاهر به ترحم می کند
تا برده، دو باره توان بیگاری داشته باشد و چرخ تولید از کار نیفتد.
·
اینجا ست که در مقابل ذلت تحمل ناپذیر توده های برده گذشت
می کند و تظاهر به شرمندگی:
ای فرشته ها من،
دعوتش را اجابت کردم و امیدش را بر آوردم که از بسیاری دعا و زاری همی شرم دارم.
6
·
خدا در فلسفه سعدی، کپیه خوانین و سلاطین و اشراف بنده دار
و فئودال است، که تاب تحمل موجودی
اندیشنده و تصمیم گیرنده را در دور و بر خویش ندارند.
·
سعدی نمی خواهد که انسان، خود قادر به برآوردن آرزو و امید
و حاجت خویش باشد.
·
او انسان را وابسته و امیدوار به غیر می خواهد.
·
او انسان را نوکرصفت، بی شخصیت، نوچه و دنباله رو می خواهد.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر