۱۳۹۱ اسفند ۱۰, پنجشنبه

متانقدی بر نقد جزوۀ «ضرورت مبارزۀ مسلحانه و رد تئوری بقاء» (6)

سرچشمه:
(دنيا، نشريۀ سياسی و تئوريک کميتۀ مرکزی حزب تودۀ ايران، سال دوازدهم، دورۀ دوم، شمارۀ ۳، پائیز ۱۳۵۰)
تارنگاشت عدالت
یدالله سلطان پور

مسعود اخگر
تمام این مبارزات و بسیاری مبارزات دیگر که چه بسا خصلت سیاسی به خود می ‌گیرند و رژیم مانع انتشار خبر آنها می ‌گردد، همگی دلیل بر آن است که مردم و کارگران ایران علیرغم ترور و خفقان نه فقط نیروی دشمن و ناتوانی خود را مطلق نمی‌ کنند، بلکه از مبارزۀ حاد و مقاومت سرسخت و حتی گاه درگیری مستقیم با قهر رژیم نیز ابا ندارند و «بره ‌ای سر براه» نیستند.

·        اخگر یا مصلحت طلبانه بر حقیقت عینی سرپوش می نهد و یا قادر به شناخت آن نیست.
·        مفهوم «مردم»  بیانگر همه طبقات تحت سلطه طبقه حاکمه است.
·        طبیعی است که طرفداران فئودالیسم و روحانیت و بازار و روشنفکریت ماهیتا وابسته بدان، در اوپوزیسیون با رژیم انقلاب سفید قرار داشته اند.

·        توده های دهقانی و کارگری اما بیشک طرفدار رژیم بوده اند.
·        مبارزات سندیکائی و اعتصابی و درگیری های احتمالی که در طبیعت هر مبارزه ای است، دلیلی بر ضد رژیم بودن طبقه کارگر محسوب نمی شود.
·        اما در این زمینه که توده های مولد و زحمتکش «بره سر به راه» نیستند، حق با اخگر است.
·        این حقیقت امر اما اولا به دلیل جایگاه طبقاتی عینی آنها ست، ثانیا به دلیل شم و غریزه طبقاتی آنها ست و شعور طبقاتی آنها هر چه بیشتر توسعه یابد، کرنش و تمکین و تسلیم از سوی آنها به همان میزان کاهش می یابد.
·        آنچه نه پویان می داند و نه اخگر این حقیقت امر است که آگاهی انقلابی نه خودرو ست، نه خودپو، نه خود به خودی و نه تجربی محض.
·        آگاهی انقلابی باید بوسیله حزب طبقه وارد طبقه شود.
·        لنین بارها، به تأکید و بدرستی تصریح می کند که آگاهی خود به خودی و تجربی طبقه کارگر از حد تریدیونیونیسم (درک منافع صنفی و سندیکائی، افزایش دستمزد و غیره) فراتر نمی رود. 

اخگر
حقیقت آن است که خود این روشنفکران انقلابی هستند که دربارۀ دشواری‌ های مبارزه در شرایط کنونی به مبالغه می‌پردازند و نیروی دشمن را در مبارزه با انقلابیون و ناتوانی خویش را در مقابله با این نیرو مطلق می‌کنند.

1
روشنفکران انقلابی

·        اخگر در این حکم، از کیسه خلیفه می بخشد و «چریک های فدائی» را بطور شتابزده به عنوان   «روشنفکران انقلابی» قلمداد می کند.
·        انگار صفت انقلابی، مدالی است که می توان بر سینه هر رهگذر تهی مغز کف بر لبی سنجاق کرد.
·        باید در روند تحلیل این نقد اخگر، به دنبال دلیلی برای این پیشداوری او بگردیم.
·        وگرنه در تاریخ ایده ها و در مبارزات طبقاتی در طول تاریخ،   جریانات ضد انقلابی از قبیل فدائی، مجاهد، حزب الله و غیره کم نبوده اند.
·        آنها هم همه از دم از روی جسد خویش گذشته اند و لطمات جبران ناپذیری بر جنبش رهائی بخش توده ها وارد آورده اند.

2
مبالغه در باره دشواری های مبارزه در شرایط کنونی  

·        پویان و امثالهم چاره ای جز مبالغه اینجا و مسامحه آنجا نداشته اند.
·        برای اینکه آنها جوانان بی سواد و بی تجربه ای بیش نبوده اند و با تفکر مفهومی بکلی بیگانه بوده اند.
·        تمامت هنر فکری و معرفتی ـ نظری آنها در انشاء نویسی شورانگیز مبتنی بر خودفریبی و عوامفریبی خلاصه می شود.

پویان
«وحشت و خفقان، فقدان هر نوع شرایط دموکراتیک، رابطۀ ما را با مردم خویش بسیار دشوار ساخته است.
حتی استفاده از غیرمستقیم ‌ترین و در نتیجه کم ثمرترین شیوه‌ های ارتباط آسان نیست ...
ورود عناصر مبارز به کارخانه‌ ها به اندازه کافی دشوار است و دشوارتر از آن کار تبلیغاتی و سازمانی آنها در آنجا ست.
وحشت و اختناق موجود حتی استفادۀ تیلیغاتی از مراکز فرعی تجمع کارگران و خرده بورژوازی مثلاً قهوه‌ خانه ‌ها را نیز بسیار دشوار می‌ کند...
پروسه ‌ای که برای تربیت یک کارگر و تبدیل او به یک عنصر انقلابی منضبط طی می ‌شود، پیچیده، مشکل و طولانی است

·        پویان و حتی اخگر قبل از نوشتن جزوه و یا قبل از نقد جزوه به نظرسازی پیشاپیش پرداخته اند و لذا تنها فاکت هائی را برمی شمارند که به نفع نظر آنها باشد.
·        از تحلیل عینی شرایط و از تدارکات نظری لازم تا چشم کار می کند، اثری نیست.

پویان
«وحشت و خفقان، فقدان هر نوع شرایط دموکراتیک، رابطۀ ما را با مردم خویش بسیار دشوار ساخته است.

·        از همین حکم پویان معلوم می شود که او و امثالهم تصوری در حد رمه از توده دارند.
·        بیهوده نیست که در حکم قبلی طبقه کارگر را به «بره سر به راه» تشبیه کرده است.
·        پویان و امثال او، مثلا احمد شاملو و شفیعی کدکنی و غیره، توده را به دو دسته تقسیم می کنند:

الف

·        افراد عاصی انگشت شماری که تف بر روی طبقه حاکمه می اندازند و به گلوله ای جان به جان آفرین می سپارند.

ب

·        اکثریت قریب به اتفاق مردم که زندگی خود را فدای هیچ و پوچ نمی کنند و اگر دست بکار شوند، کاری کارساز می کنند.

·        پویان و شاملو و امثالهم بر پایه توهمات فئودالی و خرده بورژوائی، دسته اول را می ستایند، به عرش اعلی می برند و خودی تلقی می کنند و دسته دوم را مورد تحقیر و حتی توهین و کین توزی  قرار می دهند و در هر فرصتی می کوبند:

حلاج
شفیعی کدکنی
وقتی تو روی چوبه دارت، خموش و مات بودی،
ما ـ انبوه کرکسان تماشا ـ
با شحنه های مأمور ـ مأمورهای معذور ـ همسان و همسکوت ماندیم.
خاکستر تو را
باد سحرگهان
هر جا که برد،
مردی زخاک رویید.

·        آنکه در این شعر شفیعی کدکنی مورد ستایش قرار می گیرد و به عرش اعلی ارتقا داده می شود، تکرو جنون زده ی «خموش و مات بر چوبه دار» است.
·        و آنکه تحقیر می شود و به صفت «کرکسان تماشا» ملوث می گردد، توده های مولد و زحمتکش است.
·        شاعر واپسگرا در پی «مردان» برنو بدست نظامات فئودالی ـ خانخانی است تا خاکسترشان را باد به هرجا که برد، مردی از همان قماش از خاک بروید.
·        کسی برای توده بی نام و بی نشان و بی ادعا، ولی عملا تاریخساز تره خرد نمی کند.
·        تئوری فاشیستی نخبگان از دیر باز در ضمیر حضرات، حسابی جذب و ته نشین شده است.

پویان
حتی استفاده از غیرمستقیم ‌ترین و در نتیجه کم ثمرترین شیوه‌ های ارتباط آسان نیست  
...
·        حق با پویان است.
·        پیدا کردن «مردم» کار آسانی نیست.
·        از دو حالت قصه خالی نیست:
الف
·        یا باید از مردم بود و با مردم بود.
·        در این صورت مسئله «ارتباط با مردم» نه طرح می شود و نه دشوار تلقی می شود.
·        در این صورت روشنفکر ارگانیک طبقه از توده می آموزد و به توده آموزش می دهد.
·        در این صورت دیالک تیک حزب و توده قوام می یابد و به کار می افتد.
·        این شیوه کردوکار مبارزان بلشویکی است.  
·        در این صورت، توده به گرد گردان پیشاهنگ به اندازه شاهرگ گردن او نزدیک  است.
·        در این صورت است که حزب بلشویکی نبض دمادم توده را حس می کند و می سنجد.

ب 

·        و یا باید بیگانه با توده بود، توده را با رمه گوسفندان عوضی گرفت و قصد عوامفریبی و سوار شدن بر گرده توده داشت:

کلیدر   
محمود دولت آبادي
این جماعت به دو چیز عادت دارند:
نکبت وقدرت.
نکبت را با قناعت تحمل می کنند و قدرت را با ترس، پرستش.
حتی اگر کسی پیدا شود که یک روز بخواهد این مورچه ها را از روزگار نکبتی شان نجات بدهد، اول باید قدرتمند شود.
و باید بتواند روی گردشان سوار شود وبا تازیانه آنها را از میدان نکبتی شان براند.

·        در این صورت برقراری ارتباط با توده بسیار دشوار می گردد.
·        توده نه به آسانی به کسی اعتماد می کند و نه برای مردان دار تره خرد می کند.

پویان
ورود عناصر مبارز به کارخانه‌ ها به اندازه کافی دشوار است و دشوارتر از آن کار تبلیغاتی و سازمانی آنها در آنجا ست.

·        تصور پویان از کار تبلیغی و سازمانی از این حکم سرشته به یأس او آشکار می گردد:
·        بنظر او، مبارز انقلابی باید از دانشگاه به کارخانه رود و کارگران را ارشاد و سازماندهی کند.
·        پویان وقتی تیرش به سنگ می خورد که در گفتگو با کارگری به خالی بودن کله خویش از شعور انقلابی و چنته خویش از تجربه و تئوری پی می برد.
·        باید با حضرات فدائی نشست و به سطح شعور رقت انگیز آنها پی برد.
·        تنها تصوری که حضرات از مبارزه انقلابی دارند، کوهنوردی است.
·        به همین دلیل است که «کار تبلیغی و سازمانی» میان کارگران بمراتب دشوارتر از رفتن مبارز «انقلابی» به کارخانه می گردد.
پویان
وحشت و اختناق موجود حتی استفادۀ تیلیغاتی از مراکز فرعی تجمع کارگران و خرده بورژوازی مثلاً قهوه‌ خانه ‌ها را نیز بسیار دشوار می‌ کند...

·        وحشت و اختناق نیست که استفاده از مراکز فرعی تجمع کذائی کارگران را دشوار می سازد، بلکه کله و چنته خالی است.
·        فدائی و مجاهد و حزب الله و غیره نظر به گذشته دارند.
·        گذشته ی یکی صدر اسلام است، گذشته دیگری فرماسیون فئودالی ـ خانخانی و گذشته یکی دیگر پنهان در مه غلیظ برج الموت حسن صباح.

·        توده اما جاذبه ای در گذشته نمی یابد و از این رو، نظر به آینده دارد و آبش با آب ارتجاع «سرخ»  و سیاه در یک جو نمی رود.
پویان
پروسه ‌ای که برای تربیت یک کارگر و تبدیل او به یک عنصر انقلابی منضبط طی می ‌شود، پیچیده، مشکل و طولانی است.

·        منظور پویان دراین حکم از صراحت گذرانده می شود:
·        هدف حضرات پیدا کردن کارگری، بیرون بردن او از کارخانه  و «تربیت پیچیده، مشکل و طولانی»  او به کوهنوردی نامجو و خودنما و کف بر لب است.
·        پویان اسم این کردوکار را «تربیت کارگر به یک عنصر انقلابی منضبط» می نامد.

ادامه دارد

۱ نظر:

  1. درمجموعاستدلال تان درست وفدایی یان نا آگاه وتتٔوریهارانمشناند ومطالعاتشان کم ودرک شان از آنچه شما از آن بهرهمندیدبیبهره اتد راهنمایّشان کنید وتندوتیز برخورد کردن سازند ه نیست کاریکه درسالهایکذشته منجر بآگاهی بعضی از آنان شدرا درپیش بگیرید مطمعناَ موفقیت آ میز خواهد بود

    پاسخحذف