تحلیل سیاوش کسرائی از «مرغ آمین» نیما
(آذرماه 1350)
سرچشمه:
راه توده
گاف سنگزاد
نیما
خلق می
گویند:
« اما نادرستی، گر گذارد
ایمنی گر
جز خیال زندگی کردن
موجبی از
ما نخواهد و دلیلی بر ندارد.
ور نیاید
ریخته های کج دیوارشان
بر سر ما
باز زندانی
و اسیری
را بود پایان.
و رسد
مخلوق بی سامان به سامانی.»
·
معنی تحت اللفظی:
·
خلق می گویند:
·
اما اگر نادرستی در کار نباشد.
·
اگر امنیت سببی جز خیال زندگی کردن از ما نخواهد
و دلیلی جز آن در برنداشته باشد.
·
اگر دیوارهای کج آنها بر سر ما آوار نگردد و به
زندان دیگری برای ما مبدل نشود.
·
اگر اسارت پایان پذیرد و خلق بی سامان به سامان
برسد.
سیاوش
اما خلایق چشم شان ترسیده.
اما خلایق چشم شان ترسیده.
دست
نادرستی را در بزنگاهها دیده اند.
شكست از پی
شكست نه تنها باورشان كه جرأت شان را نیزشكسته است.
شك می
كنند وبزودی دل نمی سپرند.
پائی در
راه و پائی ایستاده دارند:
مبادا در
برابر امنیتی كه حاصل می شود، بهای گزاف تری پرداخت كنیم!
مبادا،
واریز دیوار ستمگران نیز برما فرود آید و زندان ما شود.
مبادا از
این راه نیز راهی به رهائی نباشد.
مبادا
اسارت!
مبادا بی
سامانی!
و بنگریم كه در، مباداهای مردم چه مایه از
واقعیت دهشت ناك سایه می اندازد.
·
این تفسیر ستایش انگیز سیاوش از این بند شعر نیما
ست.
·
در این تفسیر سیاوش روانشناسی اجتماعی خلق انعکاس
می یابد.
سیاوش
اما خلایق چشم شان ترسیده.
اما خلایق چشم شان ترسیده.
·
خلق همیشه بیشترین قربانی را داده است.
·
دلیل احتیاط خلق نیز همین است.
·
تاریخ جامعه طبقاتی نه تنها تاریخ مبارزه طبقاتی
است، بلکه تاریخ عوامفریبی و تاریخ تحمیق توده ها نیز بوده است.
·
ضعف همیشگی توده ها فقر بلحاظ داشتن رهبران توده
ای است.
·
رهبران همیشه از طبقات دیگر برمی خیزند و درست به
همین دلیل اکثرا بی خبر از توده اند و چه بسا بی اعتنا به سرنوشت توده اند.
سیاوش
دست
نادرستی را در بزنگاهها دیده اند.
·
سیاوش به تجارب تلخ توده ها اشاره می کند.
·
به عدم صداقت در نقاط عطف تاریخ از سوی همراهان،
سران و رهبران.
سیاوش
شكست از پی
شكست نه تنها باورشان كه جرأت شان را نیزشكسته است.
·
تجارب پی در پی شکست بنظر سیاوش هم ایمان توده ها
را مختل کرده و هم جرئت و جسارت آنها را در هم شکسته است.
·
سیاوش حرف های زیادی در این حکم بر زبان می راند،
بدون اینکه بر زبان براند.
سیاوش
شك می
كنند وبزودی دل نمی سپرند.
·
سیاوش در این حکم از روانشناسی توده پرده برمی
دارد:
·
توده شکاک و دیرباور است.
·
توده جز جان خویش چیزی در دست ندارد و قاعدتا
دادن جان به مثابه تمامت دارائی خویش آسان نیست.
·
از این رو ست که یا باید به همراهان و رهبران
خویش ایمانی از جنس صخره و سنگ داشته باشد و یا کارد به استخوانش رسیده باشد تا دل
به دریا زند.
سیاوش
پائی در
راه و پائی ایستاده دارند.
·
وضع و حال توده همین است:
·
توده دو دل و مردد است:
·
نمی تواند بایستد، چون زمین زیر پایش می لرزد.
·
نمی تواند برود، چون راه دشوار و هول انگیز و
خطرناک است.
·
چرا؟
سیاوش
مبادا در
برابر امنیتی كه حاصل می شود، بهای گزاف تری پرداخت كنیم!
·
این اولین دلیل برای دو دلی توده است:
·
هراس توده از این است که مبادا داد، وزین تر از
ستد گردد:
·
مبادا به ازای دریافت امنیتی ناچیز، شطی از خون
از اندام نحیف توده هدر رود.
سیاوش
مبادا،
واریز دیوار ستمگران نیز برما فرود آید و زندان ما شود.
·
منظور توده از این حکم چیست؟
·
در این نگرانی توده تلخ ترین تجارب تاریخی توده
تبلور یافته است:
·
سرانجام جنبش های رهائی بخش توده ای در همه جای
جهان، تا کنون جز این نبوده است:
1
·
جنبش ضد برده داری توده های خلق اگرچه پس از تحمل
صدمات خارق العاده، به سرنگونی نظام برده داری منجر شد، ولی واریز دیوار برده
داران، زندانی به نام فئودالیسم برای توده گشت.
·
تاریخ پله ای بالاتر رفت، ولی وضع توده های رعیت
تغییر چشمگیری نکرد.
·
توده های رعیت زیر بار جنگ های بی رحمانه خوانین
و سلاطین فئودالی و مالیات و بهره و باج و خراج و غیره به زانو در آمدند.
2
·
جنبش های خونین ضد فئودالی توده ای، دهه های
متمادی ادامه یافت، ولی نهایتا واریز دیوار اربابان فئودال زندان مهیبی به نام
سرمایه داری برای توده گشت.
·
تاریخ پله ای دیگر بالاتر رفت، ولی بورژوازی با
استثمار بی رحمانه دمار از روزگار توده ها در آورد و با جنگ های جهانی، منطقه ای و
ملی خونینش روی برده داران و خوانین و سلاطین خونخوار فئودالی را سفید کرد.
·
بورژوازی در هیئت فاشیسم، نازیسم، میلیتاریسم فوندامنتالیسم
دروازه های وحشت انگیزترین جهنم ها را به روی توده گشود.
·
نگرانی و دو دلی توده بی دلیل تجربی نیست.
سیاوش
مبادا از
این راه نیز راهی به رهائی نباشد.
مبادا
اسارت!
مبادا بی
سامانی!
·
سیاوش اینجا نیز از تجارب تاریخی تلخ تر از زهر
توده پرده بر می دارد.
·
اگر جنبش رهائی بخش توده شکست بخورد، نه تنها
راهی به رهائی نخواهد بود، بلکه اسارت و ذلت و بی سامانی نصیب توده خواهد گشت.
سیاوش
و بنگریم
كه در مباداهای مردم چه مایه از واقعیت دهشت ناك سایه می اندازد.
·
سیاوش شاعر بی چون و چرای توده است، مباداهای
توده را می فهمد، مورد تأیید قرار می دهد و به توده حق می دهد.
ادامه
دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر