سعدی
( گلستان
، دیباچه)
ابر و باد و مه
و خورشید و فلک در کارند
تا تو نانی به
کف آری و به غفلت نخوری
·
معنی تحت اللفظی:
·
برای اینکه تو بتوانی نانی به دست آوری و بخوری، ابر و باد
و ماه و خورشید و فلک در کارند.
·
سعدی در این بیت، دیالک تیک انسان
و خدا را به شکل دیالک تیک انسان و طبیعت
بسط و تعمیم می دهد و به چرخش قلمی انسان «گدا و انگل و مفتخور» را در کانون هستی
قرار می دهد و همه نیروهای کور طبیعی را خادم و نوکر او قلمداد می کند.
·
ناگهان انسان چنان عزیز خدا می شود که همه کاینات را برای
خاطر او برپا می دارد، آنهم میلیاردها سال قبل از این که خدائی وجود داشته باشد و
انسانی آفریده شده باشد.
·
بدین طریق، در قاموس شیخ شیراز، هدف از خلق همه نیروهای
طبیعی، تهیه نان برای انسان می شود.
·
اما بشرطها و شروطها!
·
و آن اینکه انسان نباید نانی را که با اینهمه دردسر تهیه می
شود، به غفلت بخورد.
·
هرگز کسی نمی تواند ورشکستگی جهان
بینی خود را مثل سعدی نشان همگان دهد.
·
سعدی در این حکم، دیالک تیک طبیعت
و انسان را مسخ و مثله و مخدوش می کند.
·
زیر قلم سعدی دیالک تیک انسان و
طبیعت، که لکوموتیو توسعه و تکامل جامعه و جهان است، رنگ می بازد و نقش
تحول بخش به عهده عامل ماورای انسانی و ماورای طبیعی گذاشته می شود.
·
انسان در فلسفه سعدی، موجودی مولد
نیست که با کار خویش طبیعت را و در ضمن خویشتن خویش را که جزئی از طبیعت است،
دگرگون می سازد.
·
انسان سعدی در بهترین حالت تماشاگری علیل و ذلیل است، در
انتظار معجزه، در انتظار رحمت ماورای انسانی.
·
علت طرز نگرش سعدی را باید در طرز زندگی او جستجو کرد.
·
سعدی روشنفکر جامعه فئودالی است و دوری از کار مادی، او را
از درک نقش دگرگونساز کار غافل کرده است.
·
بنظر سعدی رام کننده نیروهای طبیعی نه انسان، بلکه خدا ست.
·
خدا ست که ابر و باد و مه و خورشید و فلک را بخاطر لقمه
نانی برای انسان رام و فرمانبردار خویش ساخته و انسان نیز باید در عوض، دست به جیب
خالی خویش برد و سرافکنده و نومید به سرسپردگی و نوکری غیر تن در دهد، مثل شهروند
آزاد که در ناتوانی از پرداخت طلب نزولخوار به بندگی او تن در می دهد.
سعدی
( گلستان ، دیباچه)
همه از بهر تو
سرگشته و فرمانبردار
شرط انصاف نباشد
که تو فرمان نبری
·
معنی تحت اللفظی بیت:
·
ابر و باد و ماه و خورشید و فلک همه بدون استثناء بخاطر تو سرگشته
و فرمانبردارند.
·
شرط انصاف نیست که تو تن به فرمانبری ندهی.
·
اکنون دست سعدی رو می شود:
·
هدف از اینهمه صغری و کبری چیدن و هندوانه زیر بغل انسان
دادن، این است که انسان باید تن به فرمانبری بدهد.
·
این اما به چه معنی است؟
1
·
این بدان معنی است که میان خدا و طبیعت (ابر و باد و ماه و
خورشید و فلک) رابطه فراز و فرود برقرار است و دور از انصاف است که میان خدا و
انسان همین رابطه برقرار نباشد.
·
بویژه اگر بدانیم که طبیعت بطور کلی بخاطر انسان بکار
انداخته شده است.
2
·
این از سوی دیگر بدان معنی است که همه باید دیالک تیک داد و
ستد را رعایت کنند:
·
خدا که به انسان بواسطه طبیعت روزی می رساند (داد الهی)،
بنا بر قانون دیالک تیکی داد و ستد، حق دارد که از انسان ستدی انتظار داشته باشد،
ولی چون انسان علیل و ذلیل و بی بو و بی خاصیت است، پس چاره ای جز بندگی الهی
ندارد.
·
این اما به چه معنی است؟
3
·
این بدان معنی است که میان فراز و فرود، یعنی میان خدا و
انسان رابطه معبود و عبد، (بنده دار و بنده) برقرار است.
·
این بدان معنی است که بشریت بطور کلی، از شاه تا گدا بنده
خدا هستند.
·
دلیلش هم این است که خدا طبیعت را برای خاطر بندگانش بکار
انداخته و امکان تنفس و زندگی به آنها داده است.
·
این ولی تمامت نیت سعدی نیست.
4
همه از بهر تو
سرگشته و فرمانبردار
شرط انصاف نباشد
که تو فرمان نبری
·
سعدی در این بیت،
قانون اساسی فرماسیون برده داری را فرمولبندی و اعلام می کند:
·
اگر کسی از دیگری چیزی دریافت کند و قادر به پس دادن آن
نباشد، باید بنده او گردد.
·
بنا بر این قانون بوده که بنی بشر به دلیل بدهکاری و عجز از
پرداخت بدهی خویش خود و زن و بچه اش به بردگی طلبکار در آمده است، بردگی ئی که
همچنان و هنوز ادامه دارد.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر