۱۳۹۱ اسفند ۱۰, پنجشنبه

سیری در گلستان سعدی (10)

سعدی
 ( گلستان ، دیباچه)
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند
تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری

·        معنی تحت اللفظی:
·        برای اینکه تو بتوانی نانی به دست آوری و بخوری، ابر و باد و ماه و خورشید و فلک در کارند.

·        سعدی در این بیت، دیالک تیک انسان و خدا را به شکل دیالک تیک انسان و طبیعت بسط و تعمیم می دهد و به چرخش قلمی انسان «گدا و انگل و مفتخور» را در کانون هستی قرار می دهد و همه نیروهای کور طبیعی را خادم و نوکر او قلمداد می کند.
·        ناگهان انسان چنان عزیز خدا می شود که همه کاینات را برای خاطر او برپا می دارد، آنهم میلیاردها سال قبل از این که خدائی وجود داشته باشد و انسانی آفریده شده باشد.
·        بدین طریق، در قاموس شیخ شیراز، هدف از خلق همه نیروهای طبیعی، تهیه نان برای انسان می شود.

·        اما بشرطها و شروطها!
·        و آن اینکه انسان نباید نانی را که با اینهمه دردسر تهیه می شود، به غفلت بخورد.

·        هرگز کسی نمی تواند ورشکستگی جهان بینی خود را مثل سعدی نشان همگان دهد.
·        سعدی در این حکم، دیالک تیک طبیعت و انسان را مسخ و مثله و مخدوش می کند.
·        زیر قلم سعدی دیالک تیک انسان و طبیعت، که لکوموتیو توسعه و تکامل جامعه و جهان است، رنگ می بازد و نقش تحول بخش به عهده عامل ماورای انسانی و ماورای طبیعی گذاشته می شود.
·        انسان در فلسفه سعدی، موجودی مولد نیست که با کار خویش طبیعت را و در ضمن خویشتن خویش را که جزئی از طبیعت است، دگرگون می سازد.
·        انسان سعدی در بهترین حالت تماشاگری علیل و ذلیل است، در انتظار معجزه، در انتظار رحمت ماورای انسانی.
·        علت طرز نگرش سعدی را باید در طرز زندگی او جستجو کرد.
·        سعدی روشنفکر جامعه فئودالی است و دوری از کار مادی، او را از درک نقش دگرگونساز کار غافل کرده است.
·        بنظر سعدی رام کننده نیروهای طبیعی نه انسان، بلکه خدا ست.
·        خدا ست که ابر و باد و مه و خورشید و فلک را بخاطر لقمه نانی برای انسان رام و فرمانبردار خویش ساخته و انسان نیز باید در عوض، دست به جیب خالی خویش برد و سرافکنده و نومید به سرسپردگی و نوکری غیر تن در دهد، مثل شهروند آزاد که در ناتوانی از پرداخت طلب نزولخوار به بندگی او تن در می دهد.
 سعدی
( گلستان ، دیباچه)  
همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار
شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری

·        معنی تحت اللفظی بیت:
·        ابر و باد و ماه و خورشید و فلک همه بدون استثناء بخاطر تو سرگشته و فرمانبردارند.
·        شرط انصاف نیست که تو تن به فرمانبری ندهی.

·        اکنون دست سعدی رو می شود:
·        هدف از اینهمه صغری و کبری چیدن و هندوانه زیر بغل انسان دادن، این است که انسان باید تن به فرمانبری بدهد.

·        این اما به چه معنی است؟ 
1

·        این بدان معنی است که میان خدا و طبیعت (ابر و باد و ماه و خورشید و فلک) رابطه فراز و فرود برقرار است و دور از انصاف است که میان خدا و انسان همین رابطه برقرار نباشد.
·        بویژه اگر بدانیم که طبیعت بطور کلی بخاطر انسان بکار انداخته شده است.

2

·        این از سوی دیگر بدان معنی است که همه باید دیالک تیک داد و ستد را رعایت کنند:
·        خدا که به انسان بواسطه طبیعت روزی می رساند (داد الهی)، بنا بر قانون دیالک تیکی داد و ستد، حق دارد که از انسان ستدی انتظار داشته باشد، ولی چون انسان علیل و ذلیل و بی بو و بی خاصیت است، پس چاره ای جز بندگی الهی ندارد.

·        این اما به چه معنی است؟ 
3

·        این بدان معنی است که میان فراز و فرود، یعنی میان خدا و انسان رابطه معبود و عبد، (بنده دار و بنده) برقرار است.
·        این بدان معنی است که بشریت بطور کلی، از شاه تا گدا بنده خدا هستند.
·        دلیلش هم این است که خدا طبیعت را برای خاطر بندگانش بکار انداخته و امکان تنفس و زندگی به آنها داده است.

·        این ولی تمامت نیت سعدی نیست.

4
همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار
شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری

·        سعدی در این بیت،  قانون اساسی فرماسیون برده داری را فرمولبندی و اعلام می کند:
·        اگر کسی از دیگری چیزی دریافت کند و قادر به پس دادن آن نباشد، باید بنده او گردد.
·        بنا بر این قانون بوده که بنی بشر به دلیل بدهکاری و عجز از پرداخت بدهی خویش خود و زن و بچه اش به بردگی طلبکار در آمده است، بردگی ئی که همچنان و هنوز ادامه دارد.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر