اثری از فرج الله میزانی (جوانشیر)
سرچشمه: راه
توده
تحلیلی از شین میم شین
ابيات
بی پدر و مادر ـ بنام فردوسی، به کام چاپلوسان
چگونگی تحريف
شاهنامه
ادامه
·
ملک
الشعرای بهار به خصلت سياسی اين نوع دستبرد به شاهنامه اشاره نمی کند و بيش از اين
به تفصيل نمی پردازد.
·
ما در
زير به توضيح بيشتری می پردازيم تا معلوم شود که اين ادبيات ازکجا آمده اند و جمع
آوری آنها در يک چنين قطعه ای تا چه حدی با نظر فردوسی مغاير بوده است و این کردوکار
با چه هدف سياسی زشتی صورت گرفته است.
1
هنر نزد ايرانيان است و بس
ندادند شير ژيان را به کس
همه يک دلانند، يزدان شناس
به گيتی ندارند دردل هراس
·
این دو بيت
نخست مربوط به يکی از ماجراهای بهرام گور است.
الف
·
بهرام
گوربه هنگام شاهی مخفيانه و ناشناس به هند می رود.
·
خود را
گردی از سپاه بهرام معرفی می کند.
·
درهند
گرگ و اژدها می کشد و با دختر شاه هند نرد عشق می بازد و غيره.
ب
·
خاقان
چين از وجود چنين گردی خبردار می شود و او را نزد خود می خواند و وعده خلعت و
خواسته می دهد.
·
بهرام
اين دعوت را گستاخی تلقی می کند و می رنجد و در پاسخ به خاقان چين می گويد:
·
«بهرام بزرگترين پادشاه
جهان است و من خادم اوهستم.
·
هرچه
دارم از او ست.
·
اگرهنری
هم دارم از ايرانيان است.
·
نمی توانم
خود را درخدمت ديگران بگذارم.
·
نيازی به
خواسته ندارم.
·
بهرام
همه چيز به من می دهد.»
ت
·
به متن
شاهنامه توجه کنيد:
·
«فغفور چين
در نامه به گرد ناشناس ايرانی (بهرام) پس
از ذکر شاهکارهای او و وعده پول و غيره تأکيد می ورزد:
تو را آمدن پيش من ننگ نيست
چو با شاه ايران مرا جنگ نيست
پ
·
بهرام -
گرد ناشناس - درپاسخ به خشم می آيد و می نويسد:
جز آن بد که گفتی سراسر سخن
بزرگی تو را نخواهم کهن
شهنشاه، بهرام گور است و بس
چنو درزمانه ندانيم، کس
دگر آنک گفتی که من کرده ام
به هندوستان رنج ها برده ام
همان اخترشاه بهرام بود
که با فر و اورنگ و با نام بود
هنر نيز ز ايرانيان است و بس:
ندادند گرز ژيان را بکس
همه يکدلانند و يزدان شناس
به نيکی ندارند ز اختر سپاس
ز بهرام دارم به بخشش سپاس
نيايش کنم روزو شب درسه پاس
2
·
از مضمون
مطلب کاملا روشن است که نسخه «هنر نزد ايرانيان است و بس!» تحريف آشکار مصراع «هنر
نيز ز ايرانيان است و بس» فردوسی است.
3
·
بهرام به
فغفور چين می گويد:
·
«آنچه کرده ام، زير سايه
شاه بهرام بوده و «همان اختر شاه بهرام بود» و اگر هنری هم دارم آن را مديون
ايرانيانم (از ایرانیان آموخته ام):
·
«هنر نیز ز ايرانيان است و
بس.»
·
بنا بر اين،
برخلاف آنچه تو - فغفور چين- می گويی، آمدن پيش تو ننگ است، نمک بحرامی است.
4
·
فردوسی با
دقت نظری که در پرداختن پرسناژها دارد، از پاسخ بهرام به فغفور چين نيز برای ترسيم
روح خودکامگی و خودبينی او بهره گرفته است.
الف
·
بهرام در
اين ابیات، به در می گويد، تا ديواربشنود.
ب
·
او در اينجا
گرد ناشناسی است و آن پاسخی را به فغفور چين می دهد که انتظار دارد، که هر سپاهی
او به مخالفين بدهد.
ت
·
او نمک
پروردگی را به سپاهيانش متذکر می شود و روش بندگی را به خدمتکارانش می آموزد که
هرچه داريد از شاه بهرام داريد، به ديگری خدمت نکنيد.
5
·
منتها
فردوسی، خواست بهرام را با علاقه خود به ايرانيان می آميزد و روی پيوند ايرانيان و
يکدل بودن شان تأکيد می ورزد و گردان را به وفاداری نسبت به قوم خويش فرا می
خواند.
6
·
اضافه
کنيم که انديشه برتری ايرانيان نسبت به ساير خلق ها و اين ادعا که گويا «هنرنزد
ايرانيان است و بس» درهيچ جای شاهنامه وجود ندارد.
ما موضوع
«نژاد پرستی» و بر تری نژادی را جداگانه
بررسی خواهيم کرد.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر