محمود
دولت آبادي
این جماعت به دو چیز عادت دارند:
نکبت وقدرت.
نکبت را با قناعت تحمل می کنند و قدرت را با ترس و پرستش.
حتی اگر کسی پیدا شود که یک روز بخواهد این مورچه ها را از روزگار نکبتی شان نجات بدهد، اول باید قدرتمند شود.
و باید بتواند روی گردشان سوار شود وبا تازیانه آنها را از میدان نکبتی شان براند.
این جماعت به دو چیز عادت دارند:
نکبت وقدرت.
نکبت را با قناعت تحمل می کنند و قدرت را با ترس و پرستش.
حتی اگر کسی پیدا شود که یک روز بخواهد این مورچه ها را از روزگار نکبتی شان نجات بدهد، اول باید قدرتمند شود.
و باید بتواند روی گردشان سوار شود وبا تازیانه آنها را از میدان نکبتی شان براند.
کلیدر
سرچشمه:
صفحه فیس بوک
رسانامهر
ادامه تحلیل
سیری در جهان بینی محمود دولت آبادی (4 و 5 و 6)
سرچشمه:
صفحه فیس بوک
رسانامهر
ادامه تحلیل
سیری در جهان بینی محمود دولت آبادی (4 و 5 و 6)
کلیدر
حتی اگر کسی پیدا شود که یک روز بخواهد این مورچه ها را از روزگار نکبتی شان نجات بدهد، اول باید قدرتمند شود.
حتی اگر کسی پیدا شود که یک روز بخواهد این مورچه ها را از روزگار نکبتی شان نجات بدهد، اول باید قدرتمند شود.
·
این حکم نویسنده و یا راوی
از سوی دیگر بدان معنی است که مورچه ها در دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت در عرصه جامعه،
نقش اوبژکت به عهده دارند.
·
بدین طریق است که ایشان، در
نهایت معصومیت به انکار نقش تاریخساز توده ها (مورچه ها) می پردازند.
·
سوبژکت نجات دهنده اما
انتزاعی می ماند.
·
این بدان معنی است که هر از
راه رسیده ای می تواند نقش منجی مورچه های معتاد به نکبت و قدرت را به عهده گیرد.
·
نویسنده و یا راوی این حکم،
تنها شرطی که برای ایفای نقش منجی می شناسد، «قدرتمند گشتن پیشاپیش» او ست.
·
ایشان حتما مثال های تاریخی
زیادی دارند.
1
·
حمایت همه جانبه امپریالیسم
از رضا شاه، «قدرتمند گشتن پیشاپیش» او و ایفای نقش منجی مورچه ها و نجات آنها از
نکبت و قدرت سابق.
·
مثلا به تنور پرتاب کردن بی
رحمانه ی شاطری که آرد کافی در بساط نداشت.
2
·
حمایت کنسرن های امپریالیستی
از هیتلر و موسولینی و غیره در اروپا، «قدرتمند گشتن پیشاپیش» آنها و ایفای نقش
منجی مورچه ها و نجات آنها از نکبت و قدرت سابق.
3
·
حمایت امپریالیسم تازه به
دوران رسیده امریکا از محمد رضا شاه متواری از جنبش خلق، «قدرتمند گشتن پیشاپیش» او
و ایفای نقش منجی مورچه ها و نجات آنها از نکبت و قدرت سابق.
·
اما این کردوکار حضرات آیا
به معنی نجات مورچه ها از نکبت و قدرت بوده است؟
·
هسته معقولی که در این حکم
نویسنده و یا راوی نهفته، عبارت از این است که بدون تسخیر ماشین دولتی نمی توان
کاری کرد.
·
اما تسخیر قدرت و یا دولت
به چه طریقی می تواند صورت گیرد؟
·
تسخیر دولت و یا قدرت می تواند
از طرق زیر صورت گیرد؟
1
از طریق انتخابات پارلمانی
از طریق انتخابات پارلمانی
·
دار و دسته هیتلر به عنوان
مثال از طریق انتخابات زمام امور را به دست
گرفتند و مورچه ها را به نان و نوا رساندند.
·
آن سان که وقتی منجی خود و
زن و بچه اش را به زهر مهلک نجات داد، برای مورچه ها جنهمی را باقی گذاشت.
2
پینوچه و فریدمن
از طریق کودتای نظامی
از طریق کودتای نظامی
·
دار و دسته پینوچه در شیلی
از طریق کودتای نظامی به نجات مورچه ها از نکبت و قدرت سالوادور آلنده همت گماشت.
3
از طریق کودتای خزنده
·
کودتای خزنده را دار و دسته
گورباچوف اخیرا انجام دادند و مورچه های اتحاد جماهیر شوروی را از «نکبت و قدرت» نجات دادند و زیباترین کودکان شان را برای خودفروشی
به اروپا و امریکا روانه کردند.
4
از طریق انقلابات توده ای
از طریق انقلابات توده ای
·
این تجربه با تئوری نویسنده
و یا راوی این حکم بکلی ناسازگار است:
الف
·
در اکتبر 1917، در روسیه قدرت
را نه قلدری شلاق به دست، بلکه همین مورچه ها تسخیر کردند و با قدرت شوراهای کارگری
ـ دهقانی جایگزین ساختند.
ب
·
در انقلاب چین نیز مورچه ها
پس از جنگ های طولانی و راه پیمائی های دراز تاریخی به تسخیر قدرت نایل آمدند.
ت
·
در ویتنام و کوبا و غیره
نیز به همین سان.
·
مورچه ها بودند که پوزه قوی
ترین ارتش امپریالیسم را به خاک مالیدند و از میهن خویش راندند.
·
و به نویسنده ها و راوی ها
نشان دادند که مورچه ها نه اوبژکت علیل و ذلیل تاریخ، نه آشغال و زباله، بلکه سوبژکت
تاریخ اند و اگر در تشکیلات خویش متشکل و متحد شوند، نه تنها ایفاگر بلامنازع نقش
منجی حقیقی خویشتن خویش اند، بلکه همزمان منجی نویسنده ها، شعرا، هنرمندان،
سیاستمداران و روشنفکران پرمدعاها از نوع
اند.
کلیدر
و باید بتواند روی گردشان سوار شود وبا تازیانه آنها را از میدان نکبتی شان براند.
و باید بتواند روی گردشان سوار شود وبا تازیانه آنها را از میدان نکبتی شان براند.
·
کسی که قلدر زورگوی استثمارگر
را منجی بنامد، خواه و ناخواه به همین نتیجه منحط می رسد:
·
سوار شدن بر گرده مورچه ها
و به زور تازیانه از میدان نکبتی بیرون راندن آنها!
·
راوی و یا نویسنده محترم ظاهرا
معنی مفهوم « نجات» را نمی دانند.
·
آنچه ایشان به عنوان نجات
به خورد خلایق ناتوان از تفکر می دهند، نه نجات، بلکه انقیاد محض است.
·
اما چرا ایشان مرتکب اشتباه
مهیبی از این دست می شوند؟
·
علت این اشتباه ایشان بی
خبری از دیالک تیک چیزها، پدیده ها و سیستم ها ست.
·
گاهی در فرم واحدی محتواهای
متفاوت و حتی متضادی عرضه می شوند:
·
در کوزه واحدی به عنوان فرم
هم می توان شهد ریخت و تحویل خلایق داد و هم زهر.
·
کسی که به نقش تعیین کننده
محتوا در دیالک تیک فرم و محتوا واقف نباشد، می تواند کوزه مشابهی را که در آن هم
شهد عرضه می شود و هم زهر، مبنای استدلال خود قرار دهد و دهندگان هر دو کوزه را
قلدر شلاق به دست بنامد و محکوم کند.
مثال
·
هم دیکتاتوری بورژوازی در
فرم های پارلمانتاریستی، فاشیستی و غیره فرم اعمال قدرت اند و هم دیکتاتوری طبقه
کارگر و دهقان.
·
بظاهر در هر دو اعمال قدرت صورت
می گیرد و به قول نویسنده و یا راوی در کلیدر، شلاق در کار است.
·
اما ماهیت این دو دیکتاتوری
بلحاظ فرم و ظاهر مشابه، بکلی متفاوت و متضادند:
·
اولی دیکتاتوری اقلیتی انگل
بر اکثریت مورچه ها ست و دومی درست بر عکس، دیکتاتوری مورچه ها بر اقلیت انگل است.
·
گئورگ لوکاچ حکیم مارکسیست حق
داشت، وقتی که می گفت:
·
هر خبط و خطائی با زیر پا نهادن دیالک تیک آغاز می
شود.
پایان
باورم شد که هر نویسنده ای هرقدر توانا در پروراندن داستانش وبکار بردن شیوه ای های مختلف جامعه شناسی باشند شناختشان علمی ودیالکتیکی نیست ووتفکرشان در حد وحدودمعین تخیلشانست بنظرم همه نویسندگان تفاوت بین دونوع جریان حاکم را تشخیص نمیدهند حکومت اقلیت انگل بر اکثریت انسانهای فعال جامعه وبرعکس حاکمیت اکثریت فعال جامعه براقلیت انگل جامعه واین دور از انتظار نباید باشد چرا که همه مجهز بسستیم مارکسیم نیستند
پاسخحذفخیلی ممنون از هماندیشی ناهید گرامی
پاسخحذفصرفنظر از اینکه این فراز از کلیدر نظر راوی است و یا نویسنده، ایدئولوژی شاید بتوان گفت که طبقاتی تر از چیز دیگر بنی بشر است.
وابستگی طبقاتی طرز تفکر آدمی را دیکته می کند.
چه بسا بی آنکه آدمی بداند.
تحقیر مورچه ها تازگی ندارد ولی چون دیوارشان کوتاهتر از همه است، همه از دم آستین بالا می زنند و از آن بالا می روند. این امر شده هم مد و هم ایدئولوژی.
زنده باشید