محمود
دولت آبادي
این
جماعت به دو چیز عادت دارند:
نکبت
وقدرت.
نکبت را
با قناعت تحمل می کنند و قدرت را با ترس و پرستش.
حتی اگر
کسی پیدا شود که یک روز بخواهد این مورچه ها را از روزگار نکبتی شان نجات بدهد،
اول باید قدرتمند شود.
و باید
بتواند روی گردشان سوار شود وبا تازیانه آنها را از میدان نکبتی شان براند.
کلیدر
سرچشمه:
صفحه فیس بوک
رسانامهر
ادامه تحلیل
سیری در جهان
بینی محمود دولت آبادی (4 و 5)
کلیدر
حتی اگر
کسی پیدا شود که یک روز بخواهد این مورچه ها را از روزگار نکبتی شان نجات بدهد،
اول باید قدرتمند شود.
·
نویسنده و یا راوی این نظر
کدامین جهان بینی را نمایندگی می کنند؟
·
برای پاسخ به این پرسش باید
ببینیم که ایشان با فرمولبندی این حکم، بلحاظ فلسفی چه می کنند.
·
یعنی کدام شناخت افزار دیالک
تیکی را بسط و تعمیم می دهند؟
1
·
نظری گذرا به این حکم نشان
می دهد که ایشان مورچه ها را به مثابه موجودات علیل و ذلیل تصور می کنند که فرق
چندانی با زباله ندارند.
·
هیچکاره اند و کمترین کاری
از دست شان برنمی آید.
·
از این رو به این نتیجه می
رسند که ناجی و یا منجی ئی باید ظهور کند و علیرغم میل باطنی مورچه ها به تداوم زیست
در شرایط مبتنی بر نکبت و قدرت، آنها را به
زور و قلدری از «روزگار نکبتی» «نجات» دهد.
·
این اما به چه معنی است؟
2
·
این بدان معنی است که ایشان
دیالک تیک دیالک تیک جزء و کل را احتمالا بی آنکه خود بدانند، به شکل دیالک تیک
فرد و جامعه و سپس به شکل دیالک تیک منجی و مورچه بسط و تعمیم می دهند و نقش تعیین
کننده را از آن جزء (فرد، شخصیت، منجی) جا می زنند.
·
نمایندگی این نظر اما به چه
معنی است؟
3
·
نمایندگی این نظر بدان معنی
است که در دیالک تیک فرد و جامعه، در دیالک تیک شخصیت و توده، در دیالک تیک منجی و
مورچه، نقش تعیین کننده از آن شخصیت (منجی،
قهرمان، سیاستمدار) است.
·
این به معنی وارونه کردن
علنی و سرسری دیالک تیک جزء و کل، دیالک تیک فرد و جامعه، دیالک تیک شخصیت و توده
است.
·
حتی صد سال قبل از این، پله
خانوف می دانست که از این خبرها نیست.
·
نه جزء تعیین کننده سرنوشت
کل است، نه قطره رقم زننده سرنوشت دریا ست، نه شخصیت بدون توده می تواند ظهور کند
و نه برغم خواست توده می تواند کاری بکند.
·
تاریخ را نه شخصیت ها، بلکه
توده ها می سازند:
·
تاریخ را نه منجی ها، بلکه
مورچه ها می سازند و اگر احیانا به رهبر و قهرمانی نیاز داشتند، بسان بحری خروشنده
به جوش می آیند و از صدف سینه خویش پوگاچفی، لنینی، مائئی، هوشی مینی بیرون می
آورند، به دنبالش می افتند و سدهای مهیب راه رهائی را یکی پس از دیگری از میان
برمی دارند.
4
·
موضع جهان بینانه نویسنده و
یا راوی این حکم، از سر تا پا ایدئالیستی است و از کمترین ارزش علمی و تجربی
برخوردار نیست.
·
موضع جهان بینانه نویسنده و
یا راوی این حکم، ماهیتا همان موضع آخوندها و کشیش ها ست:
الف
·
آخوندها و کشیش ها (ایدئالیست
ها) به مسئله اساسی فلسفه در کل هستی پاسخ ایدئالیستی می دهند:
·
آنها سازنده هستی را روح و
یا خدا جا می زنند.
·
یعنی در دیالک تیک ماده و
روح، وجود و شعور، نقش تعیین کننده را از آن روح و یا شعور می دانند.
ب
·
بعد همان جهتگیری جهان بینانه
را از عرصه کل هستی به عرصه جامعه منتقل می کنند و تئوری منحط و ضد انقلابی و از
سر تا پا ارتجاعی موسوم به «ظهور منجی موعود» را فرمولبندی می کنند و به خورد
خلایق می دهند.
·
اتفاقا خود حضرات اگر منافع
طبقاتی شان ایجاب کند، قبل از هرکس همان تئوری انتظار منجی موعود را زیر پا می
نهند و بر ضد انقلاب و پیشرفت اجتماعی عوامفریبانه وارد عمل می شوند و آب رفته را
به صد حیله و ترفند به جوی برمی گردانند و فاجعه می آفرینند.
ت
·
نویسنده و یا راوی این حکم
نیز همان موضعگیری جهان بینانه آخوندها و کشیش ها را مو به مو تکرار می کنند و نقش
تعیین کننده را از آن منجی و شخصیت و قهرمان و سیاستمدار و غیره جا می زنند و توده
های مورچه را تا درجه زباله تنزل می دهند.
پ
·
این موضع جهان بینانه
نویسنده و یا راوی این حکم، تازگی ندارد و نوبری نیست.
·
همه فلاسفه و تئوریسن های طبقات واپسین، از قبیل نیچه و
هایدگر و یاسپرس و غیره و نمایندگان تئوری فاشیستی موسوم به «تئوری نخبگان» دیری
است که به تحقیر بی شرمانه و لومپنانه مورچه ها کمر بسته اند و به طرق مختلف زمینه
را برای استثمار بی رحمانه مورچه ها و بعد زنده زنده سوزاندن آنها و یا فرستادن
دسته جمعی مورچه ها به میادین جنگ و کشتار و به جان برادران خویش انداختن آنها
آماده می سازند و در دو جنگ بزرگ جهانی و صدها جنگ کوچک منطقه ای و ملی عملی ساخته
اند و می سازند.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر