۱۳۹۱ دی ۲۴, یکشنبه

هماندیشی با نسترن مهیار (4)

سرچشمه:
صفحه فیس بوک گروه موسوم به
«تمرین مارکسیسم به زبان ساده ساده»
تحلیلی از شین میم شین

نسترن مهیار
با محو و نابودی نظام مبتنی بر سرمایه و الغای نظام طبقاتی ، نظام تولید کالایی، تقسیم کار و مالکیت خصوصی شرایط برای سمت گیری جامعه بشری به سمتی که انسان در مقام انسان شناسایی شود، مهیا می گردد .
زیرا آنگاه انسان فقط برای رفع نیازهای خود کار می کند و تابع هیچ محدودیت نیست.

·        با محتوای این بند از نوشته نسترن مهیار عزیز فقط می توان موافق بود.
·        اما باید روی دو مفهوم در حکم آخر ایشان تأمل کرد، تا دیالک تیکیت چیزها، پدیده ها و سیستم ها یادآوری شود:

نسترن مهیار
زیرا آنگاه انسان فقط برای رفع نیازهای خود کار می کند.

·        کار انسان ـ اصولا ـ در همه فرماسیون های اجتماعی ـ اقتصادی، «برای رفع نیازهای خود بوده، است و خواهد بود.»

·        نسترن مهیار عزیز با استفاده از کلمه «فقط»، همزمان چندین نکته را به تبیین می نشینند:

1
زیرا آنگاه انسان فقط برای رفع نیازهای خود کار می کند.

·        منظور ایشان اولا این است که نتیجه کار انسانی بوسیله کس دیگر تصاحب نمی شود.
·        به عبارت دیگر، با لغو مالکیت خصوصی بر وسایل تولید و اجتماعی کردن مالکیت بر آنها، استثمار و ستم نیز خاتمه می یابد.

2
·        منظور دیگر ایشان عبارت از این است که با لغو مالکیت خصوصی بر وسایل اساسی تولید، امتیازات و فواصل طبقاتی نیز از میان برداشته می شوند و مناسبات سرمایه دار و پرولتر، دارا و ندار، حاکم و محکوم از بین می رود.

3
·        به زبان دیگر و به بیان صریحتر، بدین طریق، همبود برابران تشکیل می گردد.
·        اکنون این مسئله پیش می آید که اگر همه برابر باشند، سازمان تولید و توزیع و اداره جامعه و همبود فرومی پاشد.
·        منظور ایشان از برابری انسان ها نه بلحاظ فرم نمودین جامعه و همبود، بلکه بلحاظ محتوای ماهوی آن است:
·        جامعه و همبود بلحاظ محتوای ماهوی اش، بلحاظ مناسبات تولیدی، بلحاظ مناسبات مالکیت بر وسایل تولید، بلحاظ ساختار اقتصادی جامعه، جامعه برابران است:

الف
·        همه آحاد ملت از خرد تا کلان، مالکین بی چون و چرای وسایل تولیدند و برابرند.
·        دیگر کسی پرولتر نیست.
·        دیگر کسی فاقد مالکیت بر وسایل تولید نیست.

ب
·        اما بلحاظ فرم نمودین، هیرارشی (سلسله مراتب) ضرور با ماهیتی نو و از نو برقرار می شود تا چرخ تولید و توزیع و خدمات و اداره جامعه به گردش در آید:
·        تقسیم اجتماعی کار با محتوا و ماهیتی دیگر برقرار می شود:
·        هر کس بنا بر استعداد و توانائی های جسمی و روحی خود سهم خود را به گردش چرخ زندگی عرضه می کند و در هیرارشی سازمان اجتماعی ـ داوطلبانه ـ از یکی دیگر از اعضای برابرحقوق همبود، رهنمود می گیرد و به یکی دیگر رهنمود می دهد، بی آنکه وابسته کسی باشد و کسی وابسته اش باشند:

ت
·        ما برای تسهیل فهم و تفهیم این مناسبات طراز نوین از دیالک تیک خودمختاری ـ هیرارشی (دیالک تیک استقلال اندیشه و عمل ـ سلسله مراتب) بهره برمی گیریم.

·        بدین طریق خودمختاری هر فرد جامعه دست نخورده می ماند و ساختار نوین جامعه آگاهانه و داوطلبانه تشکیل می گردد:
·        یکی به عنوان عمله کار می کند، دیگری به عنوان بنا، یکی به عنوان روفتگر کار می کند، دیگری به عنوان برزگر، یکی به عنوان معلم کار می کند، دیگری به عنوان هنرمند، بی آنکه یکی برتر از دیگری باشد، بی آنکه شغل معلمی برتر از شغل باربری باشد و در ضمن بطور برنامه ریزی شده و آگاهانه نیروهای مولده توسعه می یابند و انسان مولد بلحاظ جسمی، روحی، فکری و فرهنگی توسعه می یابد و استعدادهای همه افراد جامعه شکوفا می گردد.
·        تا تضاد کار یدی و فکری، تضاد شهر و روستا، تضاد زن و مرد، تضاد ملیت ها و غیره حل شود.

نسترن مهیار
زیرا آنگاه انسان تابع هیچ محدودیت نیست.

·        اکنون این مسئله مطرح می شود که منظور از مفهوم «محدودیت» چیست؟
·         
·        برای پاسخ به این پرسش دو راه در پیش است:

1
·        یا باید بسان عوام و عوامفریبان معنی تحت اللفظی محدودیت را از فرهنگ لغات پیدا کنیم و تحویل یکدیگر دهیم:
·        محدود بودن .
·        دارای حد بودن .

2
·        و یا به توصیه کانت و هگل و لنین به کلنجار مفهومی تن دردهیم:
·        یعنی مفهوم عامتر و فراگیرتری را پیدا کنیم که شامل محدودیت و غیره باشد:
·        یعنی به نوعی از هیرارشی (سلسله مراتب) مفهومی دست یابیم.
·        تمرین مستمر تفکر مفهومی و آموزش تدریجی آن به همین نیت است.
·        اما مفهوم فلسفی عامتر از محدودیت چیست؟

3
·        ما فکر می کنیم که مفهوم جبر (ضرورت) مفهومی است که مفهوم محدودیت را و مفاهیم مشابه دیگر را در بطن خود دارد.
·        کشف مفهوم جبر (ضرورت) مهمترین گام برای پاسخ به پرسش بالا ست.
·        اکنون حکم نسترن مهیار را از نو مطرح می سازیم:

نسترن مهیار
زیرا آنگاه انسان تابع هیچ محدودیت نیست.

·        برای سنجش صحت این حکم باید به جای محدودیت، جبر را بگذاریم و از نو بخوانیم:
·        زیرا آنگاه انسان   تابع هیچ جبری نیست.

·        اکنون ایراد این فرمولبندی آشکار می گردد.

·        چرا و چگونه؟
1
·        نظر ایشان ـ در تحلیل نهائی ـ درست است.
·        با گذار به جامعه بی طبقه تحت مالکیت اشتراکی خلق بر وسایل اساسی تولید، محدودیت های مرئی و نامرئی موجود در جامعه طبقاتی دیر یا زود از بین می روند.
·        این اما به معنی پایان جبر نیست.

2
·        اکنون حریف حق به جانبی می تواند از انگلس نقل قول کند که گذار به سوسیالیسم را گذار به خطه آزادی (اختیار) نامیده است.
·        هم نقل قول ازبر کردن و هم با طناب نقل قول های گسیخته و دمبریده به چاه تحلیل اندر شدن آسان است، ولی بیرون آمدن از چاه یادشده بسیار دشوار است.
·        مارکسیسم مذهب نیست تا آیات و روایات و احادیثی را ازبر کنی و به کشف حقیقت عینی نایل آئی.
·        مارکسیسم علم است و بسان هر علم، مفاهیم و مقولات و متد و قوانین خاص خود را دارد که باید به مثابه شناخت افزارهای بی بدیل فراگرفته شوند و در زندگی عملی تمرین شوند.

3
·        ما در این مورد مشخص باید جفت دیالک تیک جبر (محدودیت) را پیدا کنیم.
·        حتی خواجه شیراز  جفت دیالک تیکی جبر را می شناخت:

حافظ
رضا به داده بده و زجبین گره بگشا
که بر من و تو در «اختیار» نگشاده است.

·        معنی تحت اللفظی بیت:
·        به رزق مقرره از طرف خدای رزاق راضی باش و خشم مگیر.
·        چون در اختیار (آزادی) بر من و تو بسته است.

·        حافظ در این بیت جبر (مشیت) الهی را مطلق می کند و انسان را سلب اختیار.
·        او در هر صورت، دیالک تیک جبر و اختیار را به شکل دیالک تیک مشیت الهی و انسان بسط و تعمیم می دهد و بلافاصله تخریب می کند.
·        آن سان که  قطب اختیار از دیالک تیک جبر و اختیار حذف می شود و بر دیالک تیکیت آن فاتحه بلندی خوانده می شود:
·        چون دیالک تیک حداقل باید متشکل از دو قطب متضاد وحدتمند باشد.
·        دیالک تیک تکقطبی نه وجود دارد و نه معنا.

4
زیرا آنگاه انسان تابع هیچ محدودیت نیست.

·        این حکم دوست مان بدان معنی است که جامعه سوسیالیستی خطه اختیار است و نه خطه جبر.
·        این نظر ایشان با نقل قول از انگلس، که گذار به سوسیالیسم را گذار از ماقبل تاریخ بشریت به تاریخ حقیقی بشری، گذار از خطه جبر (reich notwendigkeit)  به عالم اختیار (reich der ereiheit) می نامد، منطبق است.
·        ولی نباید فراموش کرد که گذار به عالم اختیار به معنی پایان جبر بطور کلی نیست.
·        منظور انگلس پایان دادن به آنارشی و هرج و مرج اقتصاد سرمایه داری است.
·        منظور انگلس اداره آگاهانه و برنامه ریزی شده جامعه سوسیالیستی است.
·        منظور انگلس شناخت قوانین و قانونمندی های عینی جامعه و هدایت و رهبری آگاهانه جامعه در انطباق با آنها ست.

5

·        و گرنه دیالک تیک جبر و اختیار (ضرورت و آزادی) همیشه و همه جا به جای خود می ماند.
·        نقش تعیین کننده در این دیالک تیک نیز همیشه و همه جا از آن  جبر (ضرورت) است.
·        ولی با گذار به جامعه سوسیالیستی، اختیار (آزادی) انسانی روز به روز فزونتر می گردد و انسان روز به روز از قیود جبر طبیعی و اجتماعی آزادتر.

 مراجعه کنید به دیالک تیک جبر و اختیار (دیالک تیک ضرورت و آزادی) در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر