تحلیل سیاوش کسرائی از «مرغ آمین» نیما
(آذرماه 1350)
سرچشمه:
راه توده
گاف سنگزاد
(آذرماه 1350)
سرچشمه:
راه توده
گاف سنگزاد
·
مرغ آمین
درد آلودی است، کاواره بمانده
·
·
رفته تا
آن سوی این بیدادخانه
·
باز
گشته، رغبتش دیگر ز رنجوری نه سوی آب و دانه
·
·
نوبت روز
گشایش را
·
در پی
چاره بمانده
·
می شناسد
آن نهان بین نهانان (گوش پنهان جهان دردمند ما)
·
جور دیده
مردمان را
·
·
با صدای
هر دم آمین گفتنش، آن آشنا پرورد،
·
·
می دهد
پیوندشان در هم
·
می کند
از یأس خسران بار آنان کم
·
می نهد
نزدیک با هم، آرزوهای نهان را
·
·
بسته در
راه گلویش او
·
داستان
مردمش را
·
·
رشته در
رشته کشیده (فارغ از هر عیب کاو را بر زبان گیرند)
·
بر سر
منقار دارد رشتهٔ سردرگمش را
·
·
او نشان
از روز بیدار ظفرمندی است
·
با نهان
تنگنای زندگانی دست دارد
·
از عروق
زخمدار این غبارآلوده ره، تصویر بگرفته
·
از درون
استغاثه های رنجوران
·
در
شبانگاهی چنین دلتنگ، می آید نمایان
·
·
و اندر
آشوب نگاهش خیره بر این زندگانی
·
که ندارد
لحظه ای از آن رهایی
·
می دهد
پوشیده، خود را بر فراز بام مردم آشنایی
پایان
سیاوش کسرائی
نیما برای صعود از پلكان های سبزپوش تا ایوان برف پوش دماوند، از گذرگاه های هولناكی عبوركرد و به پیری رسید.
به كمال اندیشه
و اینك دل تنگ دره ها، با خویشتن خلوت می گزیند و به گفتگو می نشیند.
این بار، زیركی در كار می كند و چهره رنگ باخته مردم را از قاب كهنه شب بلند بدرمی آورد تا رنگی آتشین برآن بنشاند و خلق خاموش و از هم بیگانه مانده را گرد آورده، به سخن گفتن وامی دارد و در گفت و وا گویه ای حیرت انگیز با او، ما را در برابر ما نهاده و خود آرام آرام دورمی شود.
آنچه پیش ازتنفس درهوای مرغ آمین می بایدم گفت، اینكه دراین شرح توجه مطلقا بر محتوا و راستای آن بوده و بنابراین، هرگونه بحث فنی درمورد شعر، برای فرصتی دیگرمی ماند:
بگذارابتدا خبرحریق را بگیریم تا از كدام سوی است و از مهلكه بگریزیم.
آنگاه بی شك با عنایت بیشتری به درشتی های كلام وغرائب سخن هشداردهنده خواهیم پرداخت.
نیما برای صعود از پلكان های سبزپوش تا ایوان برف پوش دماوند، از گذرگاه های هولناكی عبوركرد و به پیری رسید.
به كمال اندیشه
و اینك دل تنگ دره ها، با خویشتن خلوت می گزیند و به گفتگو می نشیند.
این بار، زیركی در كار می كند و چهره رنگ باخته مردم را از قاب كهنه شب بلند بدرمی آورد تا رنگی آتشین برآن بنشاند و خلق خاموش و از هم بیگانه مانده را گرد آورده، به سخن گفتن وامی دارد و در گفت و وا گویه ای حیرت انگیز با او، ما را در برابر ما نهاده و خود آرام آرام دورمی شود.
آنچه پیش ازتنفس درهوای مرغ آمین می بایدم گفت، اینكه دراین شرح توجه مطلقا بر محتوا و راستای آن بوده و بنابراین، هرگونه بحث فنی درمورد شعر، برای فرصتی دیگرمی ماند:
بگذارابتدا خبرحریق را بگیریم تا از كدام سوی است و از مهلكه بگریزیم.
آنگاه بی شك با عنایت بیشتری به درشتی های كلام وغرائب سخن هشداردهنده خواهیم پرداخت.
·
حیرت انگیز است، ولی واقعیت دارد.
·
هم در تحلیل قبلی تحت عنوان «آموزش متد علمی تحلیل در مکتب سیاوش کسرائی (1 ـ 18)» یادآور شدیم و هم در این
متاتحلیل باید یادآور شویم که ما تشابه بینشی و اسلوبی شگرفی میان سیاوش و خود می
بینیم.
الف
·
این پدیده از سوئی شادی بخش است.
·
چون مشاهده رد پاهای پیشروان در مسیر تحلیل نه فقط تأییدی
بر صحت شیوه تحلیل ما ست، بلکه احیاگر احساس نوعی همبستگی است، که از دیالک تیک
خجسته گسست و پیوست میان دو نسل پرده برمی دارد.
ب
·
این پدیده از سوی دیگر اما بشدت غم انگیز است.
·
غیاب سیاوش در این واویلا شطی از احساس تنهائی و بیکسی به برهوت
روان آدمی جاری می سازد و آه افسوس از نهاد آدمی برمی خیزد.
سیاوس
نیما برای صعود از پلكان های سبزپوش تا ایوان برف پوش دماوند، از گذرگاه های هولناكی عبوركرد و به پیری رسید.
نیما برای صعود از پلكان های سبزپوش تا ایوان برف پوش دماوند، از گذرگاه های هولناكی عبوركرد و به پیری رسید.
به كمال
اندیشه
·
سیاوش در این حکم خویش چندین شناخت افزار دیالک تیکی ـ ماتریالیستی بسیار مهم را در فرم های مختلف زیر بسط
و تعمیم می دهد:
1
·
او دیالک تیک مادی و معنوی را نخست به شکل به دیالک تیک
جسمی و روحی و بعد به شکل دیالک تیک پیری و فکری بسط و تعمیم می دهد.
·
نیما در مسیر دشوار توسعه و تکامل خویش، بلحاظ مادی (جسمی)
پیر می شود، ولی همزمان، بلحاظ معنوی (فکری) رشد می کند.
2
·
سیاوش از سوی دیگر، دیالک تیک کمی و کیفی را به شکل دیالک
تیک پیری (افزایش سن و سال) و فکری (تحول
کیفی تفکر، کمال فکری) بسط و تعمیم می دهد.
3
·
وقتی ما از آشنائی ژرف سیاوش به دیالک تیک سخن می گوییم،
منظورمان همین است.
·
او دیالک تیک فرسودگی جسمی و تعالی فکری را در نیما و در
شعر نیما نشان می دهد، دیالک تیک افزایش کمی سن و سال و تعالی کیفی تفکر او را.
·
شعرا و فضلای معاصر سیاوش در زمینه دیدن و نشان دادن این
حقیقت امر حتی به گرد سیاوش نمی رسند.
·
ماتریالیسم و دیالک تیکی که معاصران سیاوش نمایندگی کرده
اند، عمدتا ماتریالیسم و دیالک تیکی مرده، بی خون و بی زندگی بوده است.
·
ازبر کردن مشتی کلمات قصار و تکرار مکانیکی آنها بوده است.
·
سیاوش اما دیالک تیک عینی مخفی در اعماق واقعیت عینی را با
تردستی خاصی بدون کمترین جنجال و خودنمائی کشف می کند، به زیور کلام می آراید و
تحویل نسل غافل خویش می دهد.
·
سیاوش دیالک تیکی می اندیشد، بی آنکه واژه دیالک تیک را و
حتی شناخت افزارهای دیالک تیکی را بر زبان راند.
·
نیما پله پله بالا می رود تا به قله دماوند می رسد:
·
در مسیر دشوار صعود به قله، پیر می شود، ولی همزمان به تعالی
فکری دست می یابد:
·
دیالک تیک کمیت و کیفیت!
·
دیالک تیک مادی و روحی
·
دیالک تیک جسمی و فکری (دیالک تیک تن و جان)
سیاوش
و اینك دل تنگ دره ها، با خویشتن خلوت می گزیند و به گفتگو می نشیند.
و اینك دل تنگ دره ها، با خویشتن خلوت می گزیند و به گفتگو می نشیند.
·
صعود دشوار به قله دماوند، اگرچه جسم نیما را فرسوده می
سازد، ولی روحش را تعالی می بخشد.
·
با این کمیت و کیفیت است که نیما در قله متعالی تجربی ـ
نظری، حسی و عقلی دلتنگ دره ها ست.
·
انباشت تجربه و نظر، احساس و اندیشه آرام و قرار از نیما می
ستاند و او را به گفت و گو با دره ها وامی دارد.
·
وقتی از استحاله تئوری به قوه مادی سخن می رود، منظور همین
است:
·
روح مسلح به تئوری (هر تئوری) بطور عینی و اجتناب ناپذیر دستخوش
آشوب است، بی قرار و بی تاب است و باید تئوری را به جفت دیالک تیکی اش، یعنی به
پراتیک برساند و آرام گیرد.
·
دلتنگ دره ها بودن نیمای نشسته در قله ها و گفت و گوی او با
دره ها از این رو ست!
·
نظر بدین طریق می خواهد که جامه عمل پوشد.
·
تئوری بدین طریق در صدد آمیزش شورانگیز با پراتیک است.
سیاوش
این بار، زیركی در كار می كند و چهره رنگ باخته مردم را از قاب كهنه شب بلند بدرمی آورد تا رنگی آتشین بر آن بنشاند و خلق خاموش و از هم بیگانه مانده را گرد آورده، به سخن گفتن وامی دارد و در گفت و وا گویه ای حیرت انگیز با او، ما را در برابر ما نهاده و خود آرام آرام دورمی شود.
این بار، زیركی در كار می كند و چهره رنگ باخته مردم را از قاب كهنه شب بلند بدرمی آورد تا رنگی آتشین بر آن بنشاند و خلق خاموش و از هم بیگانه مانده را گرد آورده، به سخن گفتن وامی دارد و در گفت و وا گویه ای حیرت انگیز با او، ما را در برابر ما نهاده و خود آرام آرام دورمی شود.
·
این برداشت سیاوش از شعر «مرغ آمین نیما» ست:
1
·
بنظر سیاوش مرغ آمین خود نیما ست که اوج گرفته است.
2
·
به دلیل جایگاه طبقاتی رفیع خویش از طلوع عنقریب صبح با خبر
شده است.
3
·
چهره رنگ باخته توده را از قاب کهنه یلداشبی بیرون می آورد
تا آن را با رنگ سرخ آتشینی جایگزین سازد.
4
·
نیما در هیئت مرغ آمین، توده رنگ پریده (هراس آلوده، زجردیده)
و خاموش را متشکل می سازد.
5
·
تشکل توده همان، شکست سکوت همان، گفت و گو و هماندیشی و
چاره جوئی همان!
6
·
این بنظر سیاوش رسالت نیما در این شعر بوده است:
·
نهادن ما در برابر ما و ره خویش گرفتن و رفتن نیما!
سیاوش
آنچه پیش از تنفس درهوای مرغ آمین می بایدم گفت، اینكه دراین شرح توجه مطلقا بر محتوا و راستای آن بوده.
آنچه پیش از تنفس درهوای مرغ آمین می بایدم گفت، اینكه دراین شرح توجه مطلقا بر محتوا و راستای آن بوده.
·
وقتی از مشاهده تشابه بینشی و اسلوبی عظیم میان سیاوش و خود
سخن می گوییم، مثلا همین شیوه برخورد او ست.
1
·
این نوعی گسست با سنت فرمالیستی حاکم در جهان است.
2
·
این تأکید نظری و علمی مؤکد بر تقدم محتوا بر فرم است.
سیاوش
بنابراین،
هرگونه بحث فنی در مورد شعر، برای فرصتی دیگرمی ماند.
·
تعیین کننده محتوا و سمتگیری شعر است و نه عناصر فرمال آن:
·
از این رو، بحث فنی به فرصتی دیگر می ماند.
سیاوش
بگذارابتدا خبرحریق را بگیریم تا از كدام سوی است و از مهلكه بگریزیم.
بگذارابتدا خبرحریق را بگیریم تا از كدام سوی است و از مهلكه بگریزیم.
·
دلیل سیاوش بر توجه جدی بر محتوا همین است:
·
دریافت خبر حریق و گریز از مهلکه.
·
اولویت قائل شدن به محتوای شعر در مقابل فرم آن.
·
برای اینکه خطر نزدیک است و وقت بسیار تنگ!
·
حریقی خانمانسوز شعله ور است و باید توده از آن با خبر شود
و جان از مهلکه بدر برد.
سیاوش
آنگاه بی شك با عنایت بیشتری به درشتی های كلام وغرائب سخن هشداردهنده خواهیم پرداخت.
آنگاه بی شك با عنایت بیشتری به درشتی های كلام وغرائب سخن هشداردهنده خواهیم پرداخت.
·
پس از نجات از مهلکه، همیشه امکان آن وجود خواهد داشت که به
عناصر فرمال شعر پرداخته شود و دلیل چنینی و نه چنانی آن در پیوند با محتوای شعر
کشف و افشا شود.
·
چرا که میان فرم و محتوا پیوندی دیالک تیکی برقرار است.
·
فرم هر شعر را محتوای آن تعیین می کند.
·
هیچ چیز در زیر آفتاب بی دلیل نیست!
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر