( گلستان با ب اول، ص 34 ـ 38)
گفتم :
عمل پادشاه، ای برادر، دو طرف دارد :
امید و بیم.
یعنی امید نان و بیم جان.
و خلاف رأی خردمندان است بدین امید،
متعرض این بیم شدن.
·
معنی تحت اللفظی این بیت:
·
اشتغال
در دستگاه دربار فئودالی دو طرف دارد:
·
یک طرف
آن بیم است و طرف دیگر آن امید.
·
منظور از
بیم، بیم جان و یا خطر مرگ است.
·
منظور از
امید، امید رسیدن به نان و نوا ست.
·
خردمند
هرگز با رسیدن به نان به ازای به خطر انداختن جان
موافقت نمی کند.
·
ظاهرا فرد
فقیری نزد سعدی آمده و از او می خواهد که با توجه به روابطی که با درباریان دارد،
کاری برای او پیدا کند.
·
سعدی هم دیالک تیک بیم و امید را به شکل دیالک تیک بیم جان و
امید نان بسط و تعمیم می دهد و پرهیز از اشتغال دولتی (خدمت) را توصیه می
کند.
·
اگر شاهزاده
ای به جای رفیق فقیر می بود و قصد کناره گیری از خدمت و روی آوردن به عبادت در سر
می داشت، سعدی رهنمود بکلی دیگری
می داد.
·
سعدی به چنین اتفاقی در بوستان اشاره می کند:
سعدی
(دکتر
حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص 25)
بخواهم به کنج عبادت نشست
که دریابم این پنج روزی که هست
چو می بگذرد جاه و ملک و سریر
نبرد از جهان، دولت، الا فقیر
·
معنی تحت اللفظی این بیت:
·
می خواهم سلطنت و غیره را رها کنم و در گوشه ای مشغول عبادت
گردم تا این پنج روز زندگی را از دست ندهم.
·
جاه و ملک و تخت شاهی موجب سعادت کسی نمی شوند.
·
سعادت در جهان فقط نصیب فقرا می شود.
·
·
این پندار شاهی و یا شاهزاده ای است.
·
از سعدی چه واکنشی در این زمینه می توان انتظار داشت؟
·
·
کسی که دیالک تیک بیم و امید را به شکل دیالک تیک جان و نان
سوهان زده و به دست بیکار بدبختی در جست و جوی کار و نان در دستگاه دولتی داده،
اکنون معلقی مطلق می زند و رهنمود بکلی دیگری صادر می کند:
سعدی
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص 25)
طریقت، بجز خدمت
خلق نیست
به تسبیح و
سجاده ودلق نیست
تو بر تخت
سلطانی خویش باش
به اخلاق،
پاکیزه درویش باش
به صدق و ارادت
میان بسته دار
زطامات و دعوی
زبان بسته دار
قدم باید اندر طریقت، نه دم
که اصلی ندارد، دم بی قدم
بزرگان که نقد صفا داشتند
چنین خرقه زیر قبا داشتند
·
ما برای درک این رهنمود سعدی نخست آن را تجزیه و بعد تحلیل
می کنیم:
سعدی
طریقت، بجز خدمت
خلق نیست
به تسبیح و
سجاده و دلق نیست
·
معنی تحت اللفظی این بیت:
·
دین و ایمان معنائی جز خدمت به خلق ندارد.
·
تسبیح و سجاده و لباس مندرس و ژنده نشانه دینداری نیست.
1
·
سعدی در این بیت، بسان دیالک تیسین چیره دستی، دیالک تیک نمود
و بود و یا پدیده و ماهیت و یا ظاهر و باطن را به شکل دیالک تیک تسبیح و سجاده و
دلق ـ خدمت به خلق بسط و تعمیم می دهد و بی کمترین تعللی نقش تعیین کننده را از آن
بود (ماهیت، باطن، خدمت به خلق) می داند.
·
فریب ظاهر چیزها را نباید خورد.
·
تعیین کننده نه ظاهر بلکه باطن است.
·
می توان بی دینی بود و ظاهر دینداری داشت.
·
ضمنا می توان ظاهر بی اعتنا به دین و ایمان داشت و دیندار
حقیقی بود.
2
·
اشکال اصلی مسئله همین جا ست.
·
سعدی درسنت پراگماتیست ها نهایت سوء استفاده استدلالی را از دیالک
تیک می کند:
·
او از نقش تعیین کننده قطبی سوء استفاده می کند تا دروغی را
حقیقت جا بزند.
·
پس از روی کار آمدن فوندامنتالیسم عهد عتیق در کشور اهورا،
بخشی از سران چپ نیز که مشتی مقوله ازبر بودند، در سنت سعدی پیش راندند و به تطهیر
فوندامنتالیسم و توجیه کردوکار آن همت گماشتند.
3
·
آنها هم در سنت سعدی، دیالک تیک فرم و محتوا را به شکل دیالک
تیک هیچ و همه چیز بسط و تعمیم دادند.
·
نتیجه آن شد که همه عناصر فرمال ضرور و مبرم تحقیر شدند، تا
حد فرمالیته تنزل یافتند و هیچ واره تلقی شدند و ضمنا کردوکار عوامفریبانه یأجوج و
مأجوج، عوامانه به عنوان کردوکار محتوائی به خورد هواداران و ملت داده شدند.
·
غافل از اینکه اولا دیالک تیک عینی است، ثانیا نه برای خودفریبی
و یا عوامفریبی، بلکه برای رهیابی در برهوت زندگی است.
4
·
سعدی چنان وانمود می کند که انگار، نمود هیچ است و بود همه
چیز.
·
انگار ظاهر آدم ها هیچ است و باطن آنها همه چیز.
·
در زمینه دیالک تیک فرم و محتوا نیز همیشه به هنگام نیاز
همین کار را کرده است:
سعدی
صورت زیبای ظاهر هیچ نیست
تا توانی سیرت زیبا بیار!
·
معنی تحت اللفظی بیت:
·
ظاهر زیبای چیزها، پدیده ها و سیستم ها هیچ ارزشی ندارد.
·
اگر می توانی سیرت زیبائی پیداکن.
5
·
سعدی در این بیت دیالک تیک فرم و محتوا و یا دیالک تیک نمود
و بود را به شکل دیالک تیک صورت و سیرت بسط و تعمیم می دهد و بعد از آن، دیالک تیک
واره هیچ و همه چیز سرهم بندی می کند.
·
یعنی عملا فاتحه ای بر دیالک تیکیت (دیالک تیک وارگی) آن می
خواند.
·
چون دیالک تیکی که یکی از دو قطب آن هیچ و پوچ باشد، هرگز
نمی تواند دیالک تیک باشد.
·
چنین دیالک تیک جعلی فقط به درد خودفریبی و عوامفریبی می
خورد.
·
دیالک تیک هرگز عضو هیچ واره و هیچکاره نمی پذیرد.
·
دیالک تیک میدان سازش و چالش بی امان اقطاب متضاد وحدتمند است!
6
·
طنز زندگی را باش!
·
شاعری که صدها غزل در وصف قد و قامت و چشم و ابرو و روی و
موی معشوق کذائی سروده است، به چرخش چشمی فرم و نمود چیزها، پدیده ها و سیستم ها را
حاشا می کند.
·
اگر فرم و نمود چیزها هیچ است، پس اینهمه گرد و خاک بخاطر
آن به چه دلیل است؟
7
·
تعیین کننده بودن بود و ماهیت و محتوا هرگز دلیل آن نمی شود
که نمود و پدیده و فرم تا حد هیچ و پوچ تقلیل یابند.
·
اکنون سر و کله این سؤال تعیین کننده پیدا می شود که مگر نه
این است که خیلی ها با ترفند تظاهر دست به عوامفریبی می زنند و ماهیت گرگینه خود
را زیر پوستین گوسفندینه ای از نظرها پنهان می دارند؟
8
·
درست است که می توان در فرمی فریبا محتوائی جعلی پر کرد، به
ترفند ظاهری عوامفریب، باطن بکلی دیگری را به خورد خلایق داد، ولی چنین کردوکاری اولا
استثناء است و نه قاعده، ثانیا قابل کشف و افشا ست، اگر محک تجربه و تحقیق به خدمت
گرفته شود.
9
·
قاعده این است که میان فرم و محتوا، نمود و بود، پدیده و
ماهیت، ظاهر و باطن چیزها انطباق عینی و قانونمند برقرار باشد.
·
نشانه های جدی ماهیت و محتوا، همیشه در نمود و فرم به چشم
می خورند.
·
تسبیح و سجاده و دلق نشاندهنده درویشی و پارسائی است و هیچ
و پوچ نیست.
·
اگرچه فرد فاسدی هم می تواند از این عناصر فرمال سوء
استفاده کند و ماهیت خود را پنهان سازد.
10
·
نیما به عناصر نمودین، تحت عنوان «نشانه ها» ارزش بسزائی
قائل شده است.
·
فلسفه نیما هنوز تحلیل نشده و تحلیل آن انرژی کلان می طلبد.
·
با همین نشانه ها ست که می توان ره به سوی ماهیت چیزها باز
کرد و حقیقت عینی نهان در اعماق چیزها را کشف و افشا نمود.
سعدی
طریقت، بجز خدمت
خلق نیست
·
سعدی در این مصراع به تحریف طریقت می پردازد و آن را در
خدمت انتزاعی به خلق کذائی خلاصه می کند.
·
طریقت خودش فرم و محتوائی دارد و نمی توان بدلخواه تحریفش
کرد.
·
عناصر فرمال طریقت همان تسبیح و سجاده و دلق و غیره است و
عناصر محتوائی آن پاکدامنی، پارسائی، دادپروری، دادخواهی، دادگری و خدمت به خلق.
·
و گرنه از طریقت همان باقی خواهد ماند که از شیر بی یال و
دم باقی مانده بود.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر