سعدی
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص 92 ـ 93 )
نگویم سماع ای برادر، که چیست
مگر مستمع را بدانم که کیست
تحلیلی از شین میم شین
پیشکش به هادی ـ معلم مقولات فلسفی ام از خطه فارس
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص 92 ـ 93 )
نگویم سماع ای برادر، که چیست
مگر مستمع را بدانم که کیست
تحلیلی از شین میم شین
پیشکش به هادی ـ معلم مقولات فلسفی ام از خطه فارس
·
معنی تحت اللفظی این بیت:
·
چند و چون سماع را فقط بر مبنای مستمع می توان تعیین کرد و
بس.
·
اولین
مسئله مهم در تفکر مفهومی برای پرهیز از خطا این است که عرصه مسئله ـ بلحاظ فلسفی ـ
تعیین شود.
·
یعنی به
این پرسش پیشاپیش پاسخ داده شود که محتوای حکم (بیت، مصراع، جمله) به عرصه طبیعت و
جامعه مربوط است و یا به عرصه تئوری شناخت و یا به هر دو عرصه.
·
نظری
سرسری حتی به این بیت، حاکی از آن است که محتوای این بیت به عرصه تئوری شناخت مربوط
می شود.
·
چرا و به
چه دلیل؟
1
نگویم سماع ای برادر، که چیست
نگویم سماع ای برادر، که چیست
·
از همین
مصراع اول معلوم می شود که هدف سعدی تعیین چیستائی سماع است.
·
این به
معنی شناخت سماع به مثابه موضوع شناخت است.
·
بنابرین،
مسئله ـ قبل از همه ـ به عرصه تئوری شناخت (معرفت) مربوط می شود.
·
اکنون می
توان برای بررسی این مصراع به دنبال دیالک تیکی گشت که سعدی طبق معمول بسط و تعمیم
می دهد.
2
·
وقتی سخن
از شناخت سماع باشد، ما بی کمترین تردید با اوبژکت (موضوع) شناخت سر و کار داریم.
·
دیالک
تیک اما همیشه حاوی حداقل دو قطب متضاد وحدت مند است.
·
اکنون باید
به این پرسش پاسخ داد که قطب دیالک تیکی دیگر کدام است؟
3
نگویم سماع ای برادر، که چیست
نگویم سماع ای برادر، که چیست
·
اینجا ست
که هر اندیشنده ای به پیشدانشی از شناخت افزارها نیاز پیدا می کند.
·
او ـ به
عنوان مثال ـ باید بداند که اوبژکت همیشه با سوبژکت همراه است:
·
موضوع شناخت
همیشه با شناسنده همراه است، با سوبژکت (فاعل) شناخت همراه است.
·
پس می
توان گفت که شیخ شیراز دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت را به شکل دیالک تیک سماع و من بسط
و تعمیم می دهد.
·
او می
توانست به اشکال دیگر نیز بسط و تعمیم دهد:
الف
·
مثلا به
شکل دیالک تیک سماع و مطرب
ب
·
به شکل دیالک
تیک سماع و مستمع
4
·
تعیین دیالک
تیک اما فی نفسه برای تعیین صحت و سقم ادعا کافی نیست.
·
بلکه
باید نقش تعیین کننده را در هر دیالک تیکی تعیین کرد.
·
یعنی
باید در این مورد مشخص تعیین کرد که در دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت در عرصه تئوری شناخت،
نقش تعیین کننده از آن کدام قطب دیالک تیکی است؟
5
نگویم سماع ای برادر، که چیست
مگر مستمع را بدانم که کیست
نگویم سماع ای برادر، که چیست
مگر مستمع را بدانم که کیست
·
سعدی در مصراع
دوم این بیت، دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت رابه شکل دیالک تیک سماع و مستمع بسط و
تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن مستمع می داند.
·
او بدین
طریق هم به انکار نقش خویش به عنوان شناسنده می پردازد و هم به انکار نقش مطرب به
عنوان نوازنده و خواننده.
·
·
او نقش
تعیین کننده را در دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت (سماع و مستمع) از آن سوبژکت (مستمع)
می داند.
·
این اما
به چه معنی است؟
6
·
این معانی
مختلف و متعددی دارد:
الف
·
این اولا
بدان معنی است سعدی نقش تعیین کننده را در دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت (سماع و
مستمع) از آن سوبژکت (مستمع) می داند
·
بنظر
سعدی، چیستائی اوبژکت شناخت را، چیستائی سماع را کیستائی مستمع تعیین می کند.
·
این
بزرگترین خطای شیخ شیراز در عرصه تئوری شناخت است:
·
به عبارت
دیگر، این بزرگترین خطای معرفتی ـ نظری او
ست.
·
اگرچه
ذراتی از حقیقت در این دروغ می توان یافت.
ب
·
این ثانیا
بدان معنی است که سعدی برای تعیین چیستائی سماع به عاملی خارجی متوسل می شود، به مستمع
سماع و نه به خود مطرب.
ت
·
این در
هر صورت بدان معنی است که سعدی محتوای شناخت را در سوبژکت شناخت می جوید.
·
یعنی نه
برای اوبژکت (موضوع) شناخت (سماع) تره خرد می کند و نه برای سوبژکت مولد سماع (مطرب)
پ
·
چیستائی سماع
اما در خود سماع است و نه در کیستائی مستمع.
·
سمفونی
بتهون بی اعتنا به مستمع آن، سمفونی است، حتی اگر مستمع خری باشد.
·
از این
رو ست که در تئوری شناخت مارکسیستی ـ لنینیستی قانون زیر فرمولبندی می شود:
·
محتوای شناخت
را اوبژکت شناخت تعیین می کند.
·
در دیالک
تیک اوبژکت ـ سوبژکت در عرصه تئوری شناخت، نقش تعیین کننده از آن اوبژکت شناخت است
و نه از ان سوبژکت شناخت!
ث
·
اکنون می
توان خطای معرفتی ـ نظری سعدی را تعیین کرد:
·
سعدی نقش
تعیین کننده را در دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت از آن سوبژکت (مستمع) می داند.
·
یعنی دیالک
تیک اوبژکت ـ سوبژکت را در عرصه تئوری شناخت
وارونه و پا درهوا می سازد.
·
از این رو،
می توان گفت که او به مکتب سوبژکتیویسم معرفتی ـ نظری پای بند است که یکی از شیوه
های تفکر متافیزیکی (ضد دیالک تیکی) باطل است.
ج
·
اما چرا
گفتیم که در ادعای نادرست سعدی، ذراتی از حقیقت وجود دارد؟
·
علتش
اولا این است که سوبژکت شناخت نیز در تعیین چیستائی سماع هیچکاره نیست.
·
هیچ قطبی
در هیچ دیالک تیکی هیچکاره و هیچ واره نیست.
·
اما قطب
تعیین کننده همیشه یکی است.
ح
·
ثانیا به
این علت که مستمع بسته به سرمایه معرفتی (شناختین) خویش در تعیین چیستائی سماع نقش
معینی بازی می کند.
·
از کیفیت
سمفونی بتهون موسیقیدانی بمراتب بیشتر باخبر است تا آدم عادی.
خ
·
اکنون
این سؤال پیش می آید که چرا سعدی به این خطای معرفتی ـ نظری گرفتار می آید؟
·
چرا باید
او تنها پس از شناخت مستمع بتواند چیستائی سماع را تعیین کند؟
·
ظاهرا عرعر
خر به خودی خود برای سعدی قابل تعریف نیست.
·
اگر
مستمع عرعر، عاشقی شوریده باشد، سعدی آن را به عنوان سمفونی شماره گذاری خواهد کرد
و در اداره پاتنت ثبت خواهد نمود.
·
اگر
مستمع عرعر، خردمندی هوشمند باشد، عرعر خر به عنوان عرعر تعریف خواهد شد.
·
در تئوری شناخت سعدی، هیچ چیز آن نیست که واقعا هست، بلکه
آن است که سوبژکتی از بیرون اراده می کند.
د
·
علت این
خطای معرفتی ـ نظری سعدی را شاید بتوان در سیستم اجتماعی حاکم درآن زمان جستجو و
پیدا کرد.
·
ما در
این طرز تفکر سعدی، به استبداد (دسپوتیسم) معرفتی ـ نظری برخورد می کنیم.
·
چیستائی
افراد و افکار و اعمال را کیستائی شخص ثالثی، مثلا خانی، سلطانی، فقیهی تعیین می
کند، نه خواص و مشخصات عینی خود آن افراد و افکار و اعمال.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر