هماندیشی
با مخملیان (4)
سرچشمه:
صفحه فیس بوک گروه موسوم به
شعر و شعور و شعار
حمیده
چرا
اشعار حافظ را از دیدگاه و روحیه لطیف تری بررسی نمی کنید و یا اشعار دیگرش را
بررسی نمی کنید ؟
دوست
دارم این شعر حافظ را هم تحلیل کنید:
سحر با
باد می گفتم حدیث آرزومندی
خطاب آمد
که واثق شو به الطاف خداوندی
دعای صبح
و آه شب کلید گنج مقصود است
بدین راه
و روش میرو که با دلدار پیوندی
قلم را
آن زبان نبود که سر عشق گوید باز
ورای حد
تقریر است شرح آرزومندی
الا ای یوسف مصری که کردت سلطنت مغرور
پدر را بازپرس آخر کجا شد مهر فرزندی
جهان پیر رعنا را ترحم در جبلت نیست
ز مهر او چه می پرسی، در او همت چه می بندی
همایی چون تو عالی قدر، حرص استخوان تا کی
دریغ آن سایه همت که بر نااهل افکندی
در این بازار اگر سودی است با درویش خرسند است
خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی
به شعر حافظ شیراز می رقصند و می نازند
سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی
حافظ
همایی چون تو عالی قدر، حرص استخوان تا کی
دریغ آن سایه همت که بر نااهل افکندی
·
معنی تحت اللفظی بیت:
·
همای ارزشمندی مثل تو، چرا باید به خاطر استخوانی حرص بزند.
·
حیف از آن زحماتی که شامل حال نااهلی کردی.
·
حافظ ـ به احتمال قوی ـ پس از سرزنش فرزند به خاطر فراموش
کردن مهر پدری، در بیت قبلی، اکنون پدر را مورد خطاب قرار می دهد و هندوانه زیر
بغلش می گذارد.
·
حافظ در این بیت، پدر را به همائی تشبیه می کند، بعد به سبب
حرص به خاطر تکه استخوانی (مهر فرزندی) مورد سرزنش قرار می دهد و زحمات او را در پرورش
فرزند ناخلف بیهوده می داند.
·
منظور حافظ از فرزند نااهل همان فرزند ناخلف است که برخلاف آداب و عادات خانواده اش عمل می کند.
الف
·
یکی از خصوصیات اصلی جامعه فئودالی طبقه بندی چیزها، پدیده ها
و انسان ها بر اساس معیارهای خرافی بی بنیاد زیر است:
·
اصل، نسب، تبار، شیر مادر، لقمه به هنگام حاملگی، اقبال،
قضا، قدر و غیره
ب
·
خصلت زن ستیز فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی فئودالی در همین
طبقه بندی های خرافی نیز خودنمائی می کند:
·
اهلیت فرزند چه بسا به خوی و خصال و تخم و ترکه پدر نسبت
داده می شود و نااهلیت او به هرزگی مادر، لقمه از نااهل خوردن به هنگام حاملگی،
شیر نااهل پرور به فرزند دادن و غیره.
حافظ
در این بازار اگر سودی است با درویش خرسند است
خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی
·
معنی تحت اللفظی:
·
هر چه سود در بازار هستی اجتماعی وجود دارد، از آن درویش
راضی و خرسند است.
·
خدایا به درویشم و نتیجتا به انسان خرسندم تبدیل کن، تا
توانگر و نتیجتا بی نیاز شوم.
·
حافظ در این بیت به پیروی از سعدی، دیالک تیک فراز و فرود
را به شکل دیالک تیک منعم و درویش بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن فرود
(درویش) می داند.
·
این کردوکار حافظ اما به چه معنی است؟
الف
در این بازار اگر سودی است با درویش خرسند است
·
این کردوکار مکرر حافظ به معنی وارونه سازی انتزاعی دیالک تیک فراز و فرود و یا دیالک تیک توانگر و
درویش است.
·
سعدی هم هر جا لازم بوده، به همین شیوه عمل کرده است.
ب
در این بازار اگر سودی است با درویش خرسند است
·
بدین طریق فرود بر فراز، زیردست بر زبردست، رعیت بر ارباب، درویش
بر توانگر برتر شمرده می شود.
·
این به معنی تحریف حقیقت عینی است.
·
درویش گرسنه، ژنده پوش، بی پناه و بی سرپناه که از طریق گدائی
روزگار می گذراند، به چرخش چشمی در حرف بر خوانین و سلاطین و تجار و غیره برتر
شمرده می شود.
·
·
اما چرا و به چه دلیل؟
·
·
برای پاسخ به این پرسش باید مصراع اول را با دقتی دوچندان خواند:
ت
در این بازار اگر سودی است با درویش خرسند است
·
بزعم حافظ، سود در بازار هستی، نه از آن درویش بطور کلی، بلکه
از آن درویش خرسند است.
·
حافظ بدون اتلاف حرفی حتی، توده های مولد و زحمتکش را به دو
دسته خیر و شر تقسیم می کند:
·
دراویش خرسند
·
دراویش ناخرسند
·
و خرسندی توده های مولد و زحمتکش را به معیار ارزیابی آنها
بدل می سازد:
·
هر کس خرسندتر، برنده تر و برتر.
·
بعد در جای دیگر زهر ایدئولوژیکی مهلک خود را به سان تفی بر
صورت دراویش «طماع» و ناخرسند و غیره می پاشد.
پ
·
خرسندی (قناعت و رضایت و تسلیم و تحمل) یکی از این مقولات
اصلی فلسفه اجتماعی ارتجاعی حافظ است.
·
تریاک مخدر شعر حافظ در اشاعه همین تئوری قناعت و رضایت و
تحمل و تسلیم است.
ث
خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی
·
حالا که سود در بازار هستی از آن دراویش خرسند است، حافظ
دست به دعا برمی دارد و از خدا می خواهد که خود او را هم از طریق درویش سازی،
خرسند سازد و نیتجتا بی نیاز و منعم.
·
عوامفریبی هزاران فرم دارد.
·
این هم یکی از فرم های مستور آن است.
·
خام و خر کردن توده های مولد و زحمتکش و ریختن زهر ایدئولوژیکی
شیرین خود به حلق همه از دم.
حافظ
به شعر حافظ شیراز می رقصند و می نازند
سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی
·
معنی تحت اللفظی بیت:
·
با شنیدن شعر حافظ سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی هم می
رقصند و هم عشوه می ریزند.
·
این بیت شعر ظاهرا کمترین ربط معنوی و منطقی به ابیات قبلی
ندارد.
·
نوعی خودستائی و بدآموزی است:
·
چون تلویحا و بدون دلیل، سیاهی چشم به معیار زیبائی و امتیاز
استه تیکی بدل می شود.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر