(۱۶
آوریل ۱۸۸۹ - ۲۵ دسامبر 1977)
سرچشمه:
صفحه فیس بوک
امیر داود مصلحت جو
3
جرالدين، دخترم
·
من خواهم مرد و تو خواهی زیست.
·
امید من آن است که هرگز در فقر زندگی نکنی.
·
همراه این نامه یک چک سفید برایت می فرستم.
·
هر مبلغی که می خواهی بنویس و بگیر.
·
اما همیشه وقتی دو فرانک خرج می کنی، با خود بگو:
·
« دومین سکه مال من نیست.
·
این باید مال فرد گمنامی باشد که امشب یک فرانک
نیاز دارد.»
·
جستجويی لازم نيست.
·
اين نيازمندان گمنام را٬ اگر بخواه ٬ همه جا می
یابی.
·
اگر از پول و سکه با تو حرف می زنم، برای آن است
که از نیروی فریب و افسون این شیطانبچه ها خوب آگاهم.
·
من زمانی دراز در سیرک زیسته ا٬ و همیشه و هر
لحظه٬ نگران بند بازانی بوده ام، که روی ریسمانی بس نازک راه می روند.
·
اما این حقیقت را با تو می گویم، دخترم!
·
انسان ها بر روی زمین بی تکان٬ بیش از بند بازان
بر روی ریسمان لرزان، سقوط می کنند.
·
شاید شبی درخشش گرانبهاترین الماس این جهان تو
را فریب دهد.
·
آن شب٬ این الماس٬ ریسمان لرزان تو خواهد بود و باعث
سقوط حتمی تو.
·
شاید روزی، چهره زیبای شاهزاده ای تو را گول زند.
·
تو در آن روز، بند بازی ناشی خواهی بود و بند
بازان ناشی، همیشه سقوط می کنند .
·
دل به زر و زیور مبند!
·
زیرا بزرگترین الماس این جهان آفتاب است و
خوشبختانه بر گردن همه می درخشد.
·
اما اگر روزی دل به آفتاب چهره مردی بستی، با او
یکدل باش.
·
به مادرت گفته ام در این باره برایت نامه ای
بنویسد.
·
او عشق را بهتر از من می شناسد.
· او برای تعریف یکدلی، شایسته تر از من است.
·
کار تو بس دشوار است.
·
می دانم .
·
بر روی صحنه، جز پارچه حریر نازک، چیزی بدنت را نمی پوشاند.
·
به خاطر هنر می توان لخت و عریان به روی صحنه رفت
و پوشیده تر و باکره تر بازگشت.
·
اما هیچ چیز و هیچکس دیگر در این جهان نیست که
شایسته آن باشد که دختری ناخن پایش را به خاطر او عریان کند.
·
برهنگی، بیماری عصر ماست و من پیر شده ام و شاید از
این رو ست که حرفهای خنده دار می زنم .
·
اما به گمان من، تن عریان تو باید مال کسی باشد
که روح عریانش را دوست می داری.
·
بد نیست اگر اندیشه تو در این باره مال ده سال
پیش باشد.
·
مال دوران حاکمیت حجاب باشد.
·
نترس ، این ده سال تو را پیر تر نخواهد کرد.
پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر