۱۳۹۱ مهر ۱۵, شنبه

سیری در جهان بینی عبید زاکانی (19)

خواجه نظام‌الدین عبیدالله زاکانی معروف به عبید زاکانی
(701 ـ     772 هجری قمری) 
رساله دلگشا
خانه مصيبت‌ زده
درويشي به در خانه‌ اي رسيد.
پاره ناني بخواست.
دختركي در خانه بود.
گفت:
« نيست!»

گفت:
«مادرت كجاست؟»

گفت براي تسليت خويشاوندان رفته است.

گفت:
«چنين كه من حال خانه شما را مي‌بينم، خويشاوندان ديگر مي‌بايد كه براي تسليت شما آيند.»
پایان
تحلیل از یدالله سلطان پور

عنوان حکایت
خانه مصيبت‌ زده

·        عبید در عنوان این طنز، خانه را انسان واره (پرسونالیزه) می کند.
·        در نتیجه خانه به انسانی سوگوار شباهت پیدا می کند.
·        البته احتمال این نیز می رود که منظور او از خانه، ساکنین آن باشد.

1
درويشي به در خانه‌ اي رسيد.

·        مقوله «درویش» یکی از مقولات اصلی در فلسفه اجتماعی سعدی است.
·        سعدی جامعه فئودالی ـ بنده داری را به دو طبقه اصلی تقسیم می کند:
·        دربار و درویش!

·        در مقوله درویش سعدی، علاوه بر بندگان، غلامان و رعایا، بقیه تهیدستان شهر و روستا نیز جا می گیرند.

·        منظور عبید از درویش اما قشر معینی از جامعه است که از طریق دریوزگی روزگار می گذراند.
·        در رمان کلیدر محمود دولت آبادی نیز یکی از شخصیت ها درویش است.

2
پاره ناني بخواست.
دختركي در خانه بود.
گفت:
« نيست!»

·        دخترک در خانه نان حتی ندارد تا به درویش سائل دهد.
·        عبید به این ترفند از نهایت فقر مادی توده ها پرده برمی دارد.

3
گفت:
«مادرت كجاست؟»
گفت براي تسليت خويشاوندان رفته است.

·        مادر دختر در خانه نیست.
·        او رفته تا مرگ عزیزی را به خویشان تسلیت بگوید.
·        عبید همه چیزدان، بسان درویش طناز از خودراضی، از حقیقت امر دیگری بی خبر است.
·        کدام حقیقت امر؟

4
گفت:
«چنين كه من حال خانه شما را مي‌ بينم، خويشاوندان ديگر مي ‌بايد كه براي تسليت شما آيند.»

·        عبید و درویش فقر خانه را می بینند، ولی حقیقت امر دیگری را نمی بینند:

الف
·        اولا این حقیقت امر را که تسلیت گوئی به خویشان شاید بهانه ای برای خوردن استکانی چای و حبه قندی بوده و در بهترین حالت برای دریافت لقمه نانی.
·        خیلی از فقرا و تهیدستان عمدتا نه برای شنیدن مواعظ تکراری و بی محتوای وعاظ، بلکه چه بسا برای حبه ای قند و استکانی چای به مسجد و مجلس مرثیه می روند.
·        این هم راهی برای رفع آبرومندانه اساسی ترین نیاز مادی است.

ب
·        حقیقت امر دیگری که عبید و درویش نمی بینند، دیالک تیک دوستی و دارائی است:
·        کمتر کسی برای تسلیت گفتن به تهیدستی به خانه خالی او می رود.
·        تهیدست هم برای حفظ آبروی صوری خود، چه بسا درد خود را از دیگران پنهان می کند تا در رودربایستی بیشتر قرار نگیرد.
·        فقر چیزی نیست که بنی بشر به خاطر آن شرمنده نگردد.

·        دیالک تیک دارائی و دوستی، بسط و تعمیم دیالک تیک مادی و معنوی است.
·        بدون ثروت مادی، بدون دارائی مادی، دستیابی به ثروت معنوی (آبرو و ارج و اجر دنیوی و اخروی) بسیار دشوار است.
·        سعدی به این حقیقت امر وقوف بی رحمانه ی بی چون و چرا دارد:

سعدی
مکن، ز گردش گیتی شکایت ای درویش!
که تیره بختی، اگر هم بر این نسق مردی

·        این فلسفه اجتماعی سراینده شعر «بنی آدم اعضای یکدیگرند» است:
·        درویش در قاموس سعدی، حتی حق شکوه و شکایت از نابرابری های اجتماعی ندارد.
·        درویش اگر احیانا بر این نسق هم بمیرد، یعنی در تهیدستی جان به جان آفرین کذائی بسپارد، سرنوشتی جز تیره بختی نخواهد داشت.

سعدی
توانگرا، چو دل و دست کامرانت هست
بخور، ببخش، که دنیا و آخرت بردی.

·        سعدی در این اندرز به توانگر نوید می دهد که اگر دل و دست کامران داشته باشد، می تواند با خیال راحت بخورد و ببخشد و از سعادت دنیوی و اخروی برخوردار باشد.

·        در قاموس سعدی بهشت جای طبقات دارا ست.
·        فقرا را خدای سعدی حتی به صدها فرسنگی بهشت راه نمی دهد.
·        کسی که نبخشیده و بی توشه ای در کوله پشتی به صحرای محشر رفته، هرگز نباید انتظار پاداشی را داشته باشد:
·        بدون داد دنیوی، ستد اخروی محال است.

  فقرا برخلاف اغنیا، 
هم در دنیا بی نصیب از لذت اند و هم در عقبی.
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر