خواجه
نظامالدین عبیدالله زاکانی معروف به عبید زاکانی
(701 ـ
772 هجری قمری)
رساله دلگشا
خانه مصيبت زده
درويشي به در خانه اي رسيد.
پاره ناني بخواست.
دختركي در خانه بود.
گفت:
« نيست!»
گفت:
«مادرت كجاست؟»
گفت براي تسليت خويشاوندان رفته است.
گفت:
«چنين كه من حال خانه شما را ميبينم،
خويشاوندان ديگر ميبايد كه براي تسليت شما آيند.»
پایان
تحلیل از یدالله سلطان پور
عنوان حکایت
خانه
مصيبت زده
·
عبید در
عنوان این طنز، خانه را انسان واره (پرسونالیزه) می کند.
·
در نتیجه
خانه به انسانی سوگوار شباهت پیدا می کند.
·
البته
احتمال این نیز می رود که منظور او از خانه، ساکنین آن باشد.
1
درويشي به در خانه اي رسيد.
·
مقوله «درویش»
یکی از مقولات اصلی در فلسفه اجتماعی سعدی است.
·
سعدی جامعه
فئودالی ـ بنده داری را به دو طبقه اصلی تقسیم می کند:
·
دربار و
درویش!
·
در مقوله
درویش سعدی، علاوه بر بندگان، غلامان و رعایا، بقیه تهیدستان شهر و روستا نیز جا
می گیرند.
·
منظور عبید
از درویش اما قشر معینی از جامعه است که از طریق دریوزگی روزگار می گذراند.
·
در رمان
کلیدر محمود دولت آبادی نیز یکی از شخصیت ها درویش است.
2
پاره ناني بخواست.
دختركي در خانه بود.
گفت:
« نيست!»
·
دخترک در
خانه نان حتی ندارد تا به درویش سائل دهد.
·
عبید به
این ترفند از نهایت فقر مادی توده ها پرده برمی دارد.
3
گفت:
«مادرت كجاست؟»
گفت براي تسليت خويشاوندان رفته است.
·
مادر
دختر در خانه نیست.
·
او رفته
تا مرگ عزیزی را به خویشان تسلیت بگوید.
·
عبید همه
چیزدان، بسان درویش طناز از خودراضی، از حقیقت امر دیگری بی خبر است.
·
کدام
حقیقت امر؟
4
گفت:
«چنين كه من حال خانه شما را مي بينم، خويشاوندان
ديگر مي بايد كه براي تسليت شما آيند.»
·
عبید و
درویش فقر خانه را می بینند، ولی حقیقت امر دیگری را نمی بینند:
الف
·
اولا این
حقیقت امر را که تسلیت گوئی به خویشان شاید بهانه ای برای خوردن استکانی چای و حبه
قندی بوده و در بهترین حالت برای دریافت لقمه نانی.
·
خیلی از
فقرا و تهیدستان عمدتا نه برای شنیدن مواعظ تکراری و بی محتوای وعاظ، بلکه چه بسا
برای حبه ای قند و استکانی چای به مسجد و مجلس مرثیه می روند.
·
این هم راهی
برای رفع آبرومندانه اساسی ترین نیاز مادی است.
ب
·
حقیقت
امر دیگری که عبید و درویش نمی بینند، دیالک تیک دوستی و دارائی است:
·
کمتر کسی
برای تسلیت گفتن به تهیدستی به خانه خالی او می رود.
·
تهیدست
هم برای حفظ آبروی صوری خود، چه بسا درد خود را از دیگران پنهان می کند تا در
رودربایستی بیشتر قرار نگیرد.
·
فقر چیزی
نیست که بنی بشر به خاطر آن شرمنده نگردد.
·
دیالک
تیک دارائی و دوستی، بسط و تعمیم دیالک تیک مادی و معنوی است.
·
بدون
ثروت مادی، بدون دارائی مادی، دستیابی به ثروت معنوی (آبرو و ارج و اجر دنیوی و
اخروی) بسیار دشوار است.
·
سعدی به
این حقیقت امر وقوف بی رحمانه ی بی چون و چرا دارد:
سعدی
مکن، ز گردش گیتی شکایت ای
درویش!
که تیره بختی، اگر هم بر
این نسق مردی
·
این فلسفه
اجتماعی سراینده شعر «بنی آدم اعضای یکدیگرند» است:
·
درویش در
قاموس سعدی، حتی حق شکوه و شکایت از نابرابری های اجتماعی ندارد.
·
درویش اگر
احیانا بر این نسق هم بمیرد، یعنی در تهیدستی جان به جان آفرین کذائی بسپارد، سرنوشتی
جز تیره بختی نخواهد داشت.
سعدی
توانگرا، چو دل و دست
کامرانت هست
بخور، ببخش، که دنیا و آخرت
بردی.
·
سعدی در
این اندرز به توانگر نوید می دهد که اگر دل و دست کامران داشته باشد، می تواند با
خیال راحت بخورد و ببخشد و از سعادت دنیوی و اخروی برخوردار باشد.
·
در قاموس
سعدی بهشت جای طبقات دارا ست.
·
فقرا را
خدای سعدی حتی به صدها فرسنگی بهشت راه نمی دهد.
·
کسی که
نبخشیده و بی توشه ای در کوله پشتی به صحرای محشر رفته، هرگز نباید انتظار پاداشی
را داشته باشد:
·
بدون داد
دنیوی، ستد اخروی محال است.
فقرا برخلاف
اغنیا،
هم در دنیا بی نصیب از لذت اند و هم در عقبی.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر