۱۳۹۱ شهریور ۲۵, شنبه

تمرین تفکر مفهومی (88)

سعدی
(گلستان باب ششم، ص 160)
سالها بر تو بگذرد، که گذر
نکنی سوی تربت پدرت

تو به جای پدر، چه کردی خیر
که همان چشم داری از پسرت؟


تحلیلی از شین میم شین

• معنی تحت اللفظی:
• تو سال ها ست که سر گور پدرت نمی روی و فاتحه ای بر او نمی خوانی.
• مگر تو به پدرت چه خیری رساندی که از پسرت انتظار داری؟


• سعدی بعید است که دیالک تیک پدر و پسر را نداند.
• ولی ظاهرا قصد شکست این دیالک تیک سرسخت و جانسخت را به سر دارد.
• سعدی مصلح اجتماعی است.
• رسالت طبقاتی او تعدیل تضادهای چرکین و ملتهب است.
• این تضاد نیز یکی از آن بیشماران است.

• اما در این زمینه چه می توان کرد؟

• ما به امید کشف پاسخ به این پرسش به بررسی دیالک تیک هائی می پردازیم که سعدی در این دو بیت توسعه داده است.
• شاید در پرتو آنها هم به شناخت این دیالک تیک جانسخت و سرسخت نایل آییم و هم به کشف راه برونرفت از این بن بست نسل ها.

1
سالها بر تو بگذرد، که گذر
نکنی سوی تربت پدرت


• سعدی در این بیت، دیالک تیک فراز و فرود را به شکل دیالک تیک پدر و پسر بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن فراز (پدر) می داند و نتیجتا از فرود (پسر) می طلبد که نه تنها در ایام حیات فراز، بلکه حتی پس از مرگ او، احترام به او را فراموش نکند.
• می توان گفت که سعدی در دیالک تیک فراز و فرود، فراز را مطلق می کند و برای فرود تعیین تکلیف می کند.

• اما چرا و به چه دلیل؟

• سر قبر پدر رفتن و نرفتن چه سودی برای ایدئولوگ نظام فئودالی ـ بنده داری دارد؟

• وقتی لنین حل مسائل در عالم عام را اکیدا توصیه می کند، به همین دلیل است.

• برای پاسخ به این پرسش بهتر است که به حلاجی دیالک تیک فراز و فرود بپردازیم و بعد از سیستم مختصات نسبتا عامتر به سیستم مختصات نسبتا خاص برگردیم:
• یعنی از دیالک تیک فراز و فرود به دیالک تیک پدر و پسر برگردیم.

2

سالها بر تو بگذرد، که گذر
نکنی سوی تربت پدرت

• در دیالک تیک فراز و فرود علاوه بر تضادها نسل ها، علاوه بر تضاد مادر ـ پدر و دختر ـ پسر، صدها تضاد خرد و کلان نیز شعله می کشند.
• در همین دیالک تیک فراز و فرود، تضاد اصلی جامعه فئودالی ـ بنده داری، یعنی تضاد رعایا، بنده ها و یا غلامان با اشراف بنده دار و فئودال و بورژوازی نوپا نیز آشیان دارد.

• دلیل طبقاتی این اندرز حکیم قرون وسطی نیز همین جا ست.
• تعلیم کرنش به پدر، پیشمرحله ضرور تعلیم کرنش به طبقه حاکمه است.
• در بنیادی ترین سلول جامعه به شکلی کاملا مستور و نامرئی، بندگی و رعیت مآبی تعلیم داده می شود.
• خانواده آموزشگاه کرنش فرود به فراز است.

• اطاعت از پدر و تسلیم اراده او گشتن، تمرین اطاعت از طبقه حاکمه و تسلیم اراده آن گشتن است.

• و گرنه سعدی خود بهتر از هرکس می داند که رفتن پسر سر قبر پدر گرهگشا نیست.

• او در باب های دیگر بوستان و گلستان بکرات اخطار داده است که هرکس توشه راه را خود باید به همراه ببرد.

3
سالها بر تو بگذرد، که گذر
نکنی سوی تربت پدرت


• سعدی می توانست موفق شود، اگر تضاد، خصلت عینی نمی داشت.
• کرنش و پرخاش پسر نسبت به پدر، نه مطلقا به اراده و میل و هوس پسر، بلکه عمدتا بنا بر جبر عینی، بنا بر قانونمندی های عینی سرپیچی ناپذیر تنظیم می شود.
• به همین دلیل است که ما از دیالک تیک فراز و فرود، پدر و پسر سخن می گوییم.

• اما کدام قانون عینی و طبیعی در این میان بکار است؟

• برای پاسخ به این پرسش باید شناخت افزار دیالک تیکی دیگری را به خدمت گیریم که در اعماق دیالک تیک فراز و فرود کمین کرده است:

امیر نیک آیین

• دیالک تیک کهنه و نو را که امیر نیک آئین ـ سردار فقید ما ـ شصت سال پیش توضیح داده است.
• یادش به یاد باد!

4
تو به جای پدر، چه کردی خیر
که همان چشم داری از پسرت؟


• سعدی در بیت دوم، همین دیالک تیک کهنه و نو را به شکل دیالک تیک پدر و پسر بسط و تعمیم می دهد و بطرزی اوبژکتیف و چه بسا حتی ناخودآگاه از قانون دیالک تیکی نفی نفی پرده برمی دارد.

• مراجعه کنید به قوانین دیالک تیک ماتریالیستی در دایرة المعارف روشنگری

5
تو به جای پدر، چه کردی خیر
که همان چشم داری از پسرت؟


• کلام شیخ شیراز صریح و روشن و بی پرده است:
• تو خود به دست خود، پدر خود را نفی کرده ای و لاجرم روزی به نوبه خود از سوی فرزندت نفی خواهی شد.

• این قانون لایزال نفی نفی است.
• این روند و روال توسعه هستی است:

• هر نافی، خود روزی نفی خواهد شد!

6
تو به جای پدر، چه کردی خیر
که همان چشم داری از پسرت؟

• آنچه که سعدی با درایت و تیزهوشی شگفت انگیزی کشف و افشا می کند، آموزش تضاد میان نسل ها ست، دیالک تیک نسل کهنه و نسل جدید است.
• جامعه طبقاتی جهنمی از تضادهای چرکین گوناگون است.
• جامعه فئودالی جولانگاه صرف تضاد میان طبقات اصلی این جامعه (ارباب و رعیت) نیست.
• تضاد اصلی این جامعه و هر جامعه طبقاتی دیگر، به صورت مذابی زهرآگین در تمام مویرگ های جامعه جاری می شود و تار و پود آن را به عرصه کشمکش های خصومت آمیز بدل می سازد.
• وجه مشترک همه طبقات جامعه طبقاتی عبارت از این است که هیچ طبقه و قشر و فردی آرامش و آسایش ندارد، هیچ طبقه و قشر و فردی در خارج از دایره عمل این تضاد تعیین کننده نیست.
• کسی که لقمه نانش را در خون برادرش فرو می کند، نمی تواند براحتی سر بر بالین نهد و خوش باشد.

• درهر ذره و سلول جامعه طبقاتی تضادی دراحتراق مدام است:
• تضاد ارباب و ارباب
• تضاد ارباب و رعیت و یا بنده و یا غلام
• تضاد ارباب و کسبه و صنعتگران شهری
• تضاد کسبه با یکدیگر
• تضاد رعیت با رعیت، بنده با بنده، غلام با غلام
• تضاد زن و مرد، مرد و مرد، زن و زن
• تضاد پدر و پسر و دختر، تضاد خواهر
و برادر
• تضاد دختر و مادر، خواهر و خواهر
• تضاد عروس و مادر شوهر
• تضاد فرد با جامعه
• تضاد همه با همه


• برای خاتمه دادن به این دهشت، باید به ریشه برگشت و به نفی نفی تعیین کننده و سرنوشت ساز دامن زد.

• ریشه های بشریت در جامعه بی طبقه بوده اند و راه برگشت به ریشه ها از نفی جامعه طبقاتی می گذرد، از لغو مالکیت خصوصی بر وسایل تولید و برقراری مالکیت همه خلقی بر وسایل تولید، از طریق خاتمه دادن به استثمار انسان بوسیله انسان می گذرد، از طریق نفی نفی می گذرد:
• سلب مالکیت کنندگان از توده باید به نوبه خود بوسیله توده سلب مالکیت خصوصی شوند:


نافیان دیروز باید در پله توسعه کنونی، خود نفی شوند
و جامعه از پله های دشوار تکامل بالاتر رود
!
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر