مارکسیسم فرانگر است!
( پوزیتیویسم ِ پنهان در « مارکسیسم »
تجدیدنظرگرایان ) (بخش 2)
سرچشمه:
مجله هفته
مارکسیست ـ لنینیست
·
خدامراد
عزیز بد نیست نگاهی به این مقاله مفید بیاندازد قبل از آنکه زیر آب مارکسیسم ـ لنینیسم
را بزند:
·
مارکسیسم
بدون لنین؟
ساسان
·
اگر
مزایا و محسناتِ سایت های فارسی زبان که ترجمهً متون کلاسیکِ مارکسیست - لنینیستی
را بر روی صفحاتِ خود قرار می دهند تا در اختیار علاقه مندان قرار گیرد، بسیار
باشد اما یک ضرر دارد و آن هم این است که هر کس و ناکس و تازه از گرد راه رسیده ای
هم به این صفحات دسترسی پیدا می کند و با خواندن مطالبش ، گرد و خاک راه می اندازد
و خود را علامهً دهر می پندارد و با تٌرهات خود گرد و خاک در چشم علاقه مندان تازه
کار می پاشد.
·
حال نقل«نویسنده»
این «مقاله» است که شبیه آن «استاد» همه فن حریفِ ساکن ایران دستی به این متون
پیدا کرده و مطالب را فهمیده نفهمیده و جویده نجویده درهم می ریزد و با ناشیگری و
ریخت و پاش و شلختگی و پل…. تمام می خواهد به خورد دیگران بدهد.
·
این حضرت
مثلأ با یکی گرفتن لنینیسم و توده ای ها قصد دارد ابتدا لنینیسم را بی اعتبار و
بعد هم مارکسیسم را به یک آیین مذهبی آکادمیک تقلیل بدهد.
·
لبِ کلام
ایشان این است که چون به «پیش بینی» مارکس قرار بوده انقلابات کارگری در کشورهای
صنعتی پیشرفته صورت گیرد و نگرفته و مثلأ قرار
است، صورت بگیرد، همهً خلق های جهان باید دست روی دست بگذارند و منتظر آن روز
رستاخیز انقلاباتِ در جهان سرمایه داری و یعنی مثلأ ظهور مهدی موعود بنشینند.
·
هدف و
قصد چنین حضرات یک شبه فیلسوف شده فقط و فقط تحریف و بی اعتبار کردن مارکسیسم و
ایضأ لنینیسم (به عنوان تکامل مارکسیسم) است و سردرگم کردن علاقه مندان تازه وارد.
·
پیشنهاد
و توصیه دوستانه من به علاقه مندان مطالعه آثار مارکسیستی ـ لنینیستی این است که
به جای تلف کردن وقت برای خواندن این نوع نوشته ها از این نوع فیلسوفان، به خواندن
اصل متون که هم به زبان فارسی و هم به زبان های اصلی، در سایت های گوناگون فارسی
موجود است، رجوع فرمایند.
مارکسیت ـ لنینیست
·
خدامراد
فولادی نه تازه از گرد راه رسیده است و نه آنطور که ساسان می گوید بی سواد.
·
من شخصن
با نظرات ایشان مخالفم و اعتقادی ندارم که لنینیسم معادل رویزیونیسم است و اصولا
درک ایشان را رویزیونیستی و ایدئالیستی ارزیابی می کنم.
·
ایشان
نگاهی ایستا و غیر عملی به جهان دارند و با آنکه بر پراتیک و سنگ محک عمل تاکید
دارند اما یک نمونه از پراتیک گرایش مارکس بدون لنین نمی توانند بیاورند.
·
آنها که زیرآب
لنین را زده اند اکنون به عنوان وزیر و نمایندگان پارلمان های غربی و … در غارت
مردم نقشی جدی را بازی می کنند.
·
بهرحال
نوشته های خدامراد کشفیات وی نیست.
·
سال های
سال است که مارکسیست هائی در جهان غرب لنین را پایان مارکسیسم و تبدیل آن به
جزمیات می دانند.
·
لنین را
مادر “استالینیسم” و ریشه نظری تمام مصیبت های بشری می خوانند.
·
بسیاری
از این افراد همانطور که عرض کردم به پست و مقامی هم رسیده اند.
·
باروزو، کاترین
اشتون، یوشکا فیشر و صدها منتقد جدی تر لنین که هنوز هم معتقدند مارکس خیلی
انقلابی و متمدن تر بود و لنین همه چیز را با نگرش اراده گرایانه و آسیائی خود به
ویرانی کشید.
·
البته
این هم پراتیک است.
·
باید به
آن پرداخت.
·
·
خدامراد
فولادی مطالب زیادی در اینترنت منتشر کرده است.
·
بیشتر
مقالاتش را با حوصله خوانده ام
·
به جرات
می توانم بنویسم، مطالب مفیدی دارد و عمرش دراز باد
·
. نگرش وی به حزبیت و لنینیسم برای من غیر منطقی و
ضد مارکسیستی است
·
خوشحال می
شوم اما مطالبش بازهم در همین جا بخوانم و و با وی به بحث و گفتگو بنشینم.
·
به شما
هم پیشنهاد می کنم به جای درخواست سانسور مطالب دیگران، نظرتان را در نقد مطلب
بنویسید.
ربابه
·
دشواری
چالش فکری با ایرانی جماعت شاید به این دلیل باشد که همیشه به بحث انتزاعی و کلی می
پردازند.
·
اگر اما
اندیشه معینی را جزء به جزء مورد تجزیه و بعد تحلیل قرار می دادند و در پایان
تحلیل خود به نتیجه معینی می رسیدند، سازنده تر می بود، هم برای خود تحلیلگر و هم
برای خواننده.
·
این عیب
اسلوبی اساسی خدامراد است.
·
·
من اگر جای
ایشان بودم، مثلا اثری از لنین را نقد می کردم و نشان می دادم که رویزیونیست است و
نه توسعه دهنده صدیق و خلاق مارکسیسم.
·
در موارد
دیگر نیز به همین سان.
·
·
به نظر
ایشان حزب توده فقط در سال های سی، آثاری از مارکسیسم ترجمه کرده.
·
همین و
بس.
·
خدامراد
اولا دیالک تیک کمیت و کیفیت را وارونه می کنند، اگرچه در حرف به نقش تعیین کننده
کیفیت اذعان دارند، ولی در عمل کمیت را تعیین کننده می دانند و به این نتیجه نادرست
می رسند.
·
مثال:
·
اولا
کیفیت آثار ترجمه شده بعد از کودتا از سوی حزب توده بمراتب پخته تر و دقیقتر و
بهتر بوده است
.
·
ثانیا
حزب توده فقط «حزب توده» نبوده و نیست و نخواهد بود
.
·
خدمات
فرهنگی توده ای ها را اگر از جامعه حذف کنیم، حتی خود خدامراد حرفی برای گفتن
نخواهند یافت
.
·
فقط کافی
است که به کمیت کارهای پورهرمزان، نیک آیین، جوانشیر، کسرائی، به آذین، انصاری و تیزابی و غیره و غیره نظر
باندازیم
.
·
با حذف
توده ای ها چیز به درد بخوری باقی نمی ماند
.
·
حتی بقیه
شخصیت ها و سازمان ها به نحوی از انحاء از خدمات فرهنگی حزب توده بهره مند بوده
اند و خواهند بود.
·
بعد از
روی کار امدن فوندامنتالیسم و سرکوب رادیکال حزب توده نیز توده ای ها چه بسا بی نام و
نشان، صدها بار بیشتر و کیفیت مندتر به روشنگری انقلابی برخاسته اند
.
· کارهای
اسکندری، نیک آیین، طبری و غیره عملا در پله کیفی و کمی دیالک تیکی دیگری ادامه
یافته و می یابد
.
·
فرق توده
ای ها با خیلی ها این است که «توده ای» اند:
·
تمیزشان
از توده دشوار است و به دنبال چیزی حتی نام خشک و خالی ئی برای خود نیستند.
·
·
منتقدین
خدامراد نیز بهتر است که اندیشه های ایشان را جزء به جزء تحلیل و نقد کنند.
پایان
سلام ممنونم از زحمات شما به کل بحث فعتا کاری ندارم درحقیقت تخصص و دانش آنرا ندارم.اما از خانوم ربابه ممنونم اگر توضیح دهند : "عیب اسلوبی" چیست.چگونه میتوان آنرا شناخت وبه وجود آن پی برد.لطفا کامل توضیح دهند. البته با احترام به خانم سنگزاد که مشکل بعضی از نوشته هاشان را میفهمم:کرم کرده راهی ده ای نیک بخت .ممنون از شما بزرگان.
پاسخحذفخیلی ممنون روشنار عزیز
پاسخحذفاسلوب، ترجمه فارسی متد است.
احتمالا از احسان طبری است.
عیب اسلوبی:
وقتی کسی مثلا قصد تحلیل شعری را دارد، می تواند اسالیب مختلفی را به خدمت گیرد.
مثلا یا اسلوب متافیزیکی را به خدمت گیرد و یا اسلوب دیالک تیکی را.
به خدمت گرفتن اسلوب متافیزیکی عیب اسلوبی است.
در اسلوب متافیزیکی مثلا میان اقطاب دیالک تیکی دیوار کشیده می شود:
ما در تحلیل اشعار شاملو و غیره نشان داده ایم:
طرف دیالک تیک فرم و محتوا را تخریب می کند، محتوا را دور می اندازد و فقط راجع به فرم داد سخن سر می دهد:
اکثر نقدهای ایرانی هم چنین اند:
روی واژه ها، تاریخچه انها، تصاویر، تخیلات و سبک شاعر قلمفرسائی می شود.
ولی چه بسا حتی اشاره ای به محتوا (مضمون) شعر نمی شود.
در حالیکه در دیالک تیک فرم و محتوا نقش تعیین کننده از آن محتوا ست.
ما این اسلوب تحلیل را فرمالیسم می نامیم.
یکی دیگر می تواند فرم را فراموش کند و فقط به محتوا بچسبد.
آنهم به اندازه همین، متد باطلی است.
اسلوب و یا متد دیالک تیکی مثلا فرم و محتوا را در وحدت و تضاد همزمان در نظر می گیرد و مورد بررسی قرار می دهد، ضمنا نقش تعیین کننده محتوا را هرگز فراموش نمی کند.
چون بدون در نظر گرفتن این حقیقت امر، قضاوت نهائی امکان ناپذیر خواهد بود.
کشف قطب تعیین کننده در هر دیالک تیک از اهمیت شایانی برخوردار است.
عیب اسلوبی مثلا می تواند در پاره کردن دیالک تیک اوبژکتیف ـ سوبژکتیف باشد.
آنگاه طرف شرایط عینی (اوبژکتیف) اعضا و جامعه را فراموش می کند و به شرایط سوبژکتیف (سطح شعور افراد، عادات، آداب، اخلاق و غیره ) می پردازد.
در حالیکه سطح نازل شعور اجتماعی علت مهمش سطح نازل وجود اجتماعی است:
کسی که با گاو و خر تولید می کند (وجود اجتماعی)، در مقایسه با کسی با در کشاورزی مکانیزه کار می کند، سطح فکرش (شعور اجتماعی) اش نازلتر از دومی خواهد بود.
خیلی ممنون از تصحیح شیوه نگارش خانم گاف