۱۳۹۱ شهریور ۱۶, پنجشنبه

گفت و گوی هماندیشی با میم (1)

طرح از مجله ارجمند هفته
بیاییم بند زبان را ببندیم و بال اندیشه را بگشاییم.
برای گفتن همیشه وقت هست، اما برای اندیشیدن، ممکن است، دیر بشود
محمود دولت آبادی

فکر می کنم در مورد محمود دولت آبادی کم لطفی می کنید.
حداقل این است که کنه اندیشه او در سایه می ماند.
در ضرب المثل داریم:
طرف زبانش چفت و بست ندارد
(بدون اندیشه سخن گفتن در این جمله مستتر است و تحت هیچ شرائطی نمی توان این لایه پنهان را که در کلام نیامده است، نادیده گرفت)
فکر می کنم منظور دولت آبادی از بکار بردن "بند" قبل از "زبان" نیز همان سخن گفتن بدون اندیشه باشد.
و گرنه نویسنده ای که تمامی عمرش به سخن گفتنی به وسعت کلیدر، جای خالی سلوچ، روزگار سپری شدهء مردم سالخورده و ... سپری شده باشد، نمی تواند مبلغ اندیشه ای جدا از سخن گفتن باشد.
خود شما هم بار ها و بدرستی شعرا را به سرودن بدون اندیشه متهم کرده اید.
واقعا هم حق با دولت آبادی است.
برای ملتی که حتی شاعرانش بدون اندیشه شعر می گویند، باید گفت:
برای سرودن همیشه وقت هست، لطفا تفکر مفهومی را بیاموزید

• خیلی ممنون از هماندیشی
• ما سعی می کنیم نظرات شما را مشخصا مورد تأمل قرار دهیم تا از موضوع خارج نشویم و به چاه کلی گوئی و بحث انتزاعی نیافتیم:

1
فکر می کنم در مورد محمود دولت آبادی کم لطفی می کنید.

• بحث در این تحلیل فرازی از گفته آقای دولت آبادی اساسا و اصولا نه در باره شخص ایشان، بلکه راجع به جهان بینی ایشان بوده است.
• از این رو، از کم لطفی نمی توان سخن گفت.
• علاوه بر این، ما در حد لطف و یا کم لطفی در حق کسی نیستیم.

2
حداقل این است که کنه اندیشه او در سایه می ماند.

• ما فقط فرازی دو جمله ای از ایشان را که در فیس بوک دهن به دهن می گردد، مورد تأمل قرار داده ایم.
• اگر آن حاوی اندیشه دیگری جز آنچه ما از آن استخراج کرده ایم، باشد، از شنیدنش همیشه شادمان می شویم.
• چه بهتر از اینکه کسی کاستی های بینشی ما را رفع کند!

3
در ضرب المثل داریم:
طرف زبانش چفت و بست ندارد
(بدون اندیشه سخن گفتن در این جمله مستتر است و تحت هیچ شرائطی نمی توان این لایه پنهان را که در کلام نیامده است، نادیده گرفت)

• این برداشت شما از فراز یاد شده، هم شادی بخش است و هم قابل تأمل.
• ایکاش کسی اندکی از اوقات خود را صرف حلاجی ضرب المثل ها می کرد.
• متأسفانه ما برداشت بکلی دیگری از این ضرب المثل داریم:
• برداشت ما این است که طرف بی مهابا سخن می گوید، بی اعتنا به دور و بری های خود، بی ملاحظه سوبژکت ها و زمان و مکان.
• تفسیر شما از این ضرب المثل برای ما جالب است.
• خیلی ممنون.

4
بدون اندیشه سخن گفتن در این جمله مستتر است.
فکر می کنم منظور دولت آبادی از بکار بردن "بند" قبل از "زبان" نیز همان سخن گفتن بدون اندیشه باشد.

• همین نظر شما هم قابل تأمل است:
• مسئله این بوده و است که بدون اندیشه سخن تشکیل نمی یابد.
• مارکس می گفت، بدون مدل فکری چیزی، تولید آن چیز امکان پذیر نیست.
• عمله و بنا قبل از بنای هر بنا، مدل فکری آن بنا را و حتی مدل فکری مصالح و وسایل بنای آن بنا را از کله خود می گذرانند:
• یعنی کردوکار فکری (تفکر) مقدم بر کردوکار مادی است، اگرچه ـ در تحلیل نهائی ـ ماده مقدم بر روح است.
• آبشخور ایدئالیسم نیز همین جا ست.
• تقدم روح بر ماده!

• هدف ما تئوریزه کردن این حقیقت امر بود که پیوند تفکر با تکلم بمراتب عمیقتر و تنگاتنگ تر از پیوند کردوکار فکری و کردوکار مادی است.
• یعنی دیالک تیک تفکر و تکلم فراگیرتر از دیالک تیک تفکر و تولید (مادی و یا معنوی) است.

• شما بیشک به این حقیقت امر وقوف دارید.
• دولت آبادی هم به احتمال قوی به همین سان.


• مسئله فقط چند و چون اندیشه است که مورد نظر ایشان و شما ست و نه خود اندیشه.
• هر جمله ای که ادا می شود، حاوی اندیشه ای و معنائی است.
• بحث بر سر منطقیت و علمیت آن اندیشه است.

5
و گرنه نویسنده ای که تمامی عمرش به سخن گفتنی به وسعت کلیدر، جای خالی سلوچ، روزگار سپری شدهء مردم سالخورده و ... سپری شده باشد، نمی تواند مبلغ اندیشه ای جدا از سخن گفتن باشد.

• شاید حق با شما باشد.
• ما فقط حکم زیر از ایشان را بطور اوبژکتیف مورد تأمل قرار داده ایم:
• «بیاییم بند زبان را ببندیم و بال اندیشه را بگشاییم. »

• ایراد ما نه به تفکر قبل از تکلم، بلکه به بینش دوئالیستی بوده است که میان تفکر و تکلم، میان اندیشه و سخن، میان مغز و زبان دیوار می کشد.
• هدف ما استدلال و اثبات دیالک تیک تفکر و تکلم، مغز و زبان، حکم و جمله، مفهوم و واژه و نقد دوئالیسم بوده است.
• نه نقد شخص دولت آبادی.
• جهان بینی اشخاص برای ما قبل از خود آنها مطرح است.

6
خود شما هم بار ها و بدرستی شعرا را به سرودن بدون اندیشه متهم کرده اید.

• اگر ما شاعری را به «سرودن شعری بدون اندیشه ای» متهم کرده باشیم، اشتباه کرده ایم و باید از خود انتقاد کنیم.
• خیلی ممنون از این بابت.
• چون چرندترین اشعار هم حاوی اندیشه ای اند، حاوی ایدئولوژی ئی اند.
• چون شاعر بیطرف، ماورای طبقاتی، ماورای اجتماعی و تهی از هر ایدئولوژی ـ در تحلیل نهائی ـ یافت نمی شود.

دل هر مصرعی که بشکافی
رد پای طبقه ای در آن یابی

7
واقعا هم حق با دولت آبادی است.
برای ملتی که حتی شاعرانش بدون اندیشه شعر می گویند، باید گفت:
برای سرودن همیشه وقت هست، لطفا تفکر مفهومی را بیاموزید

• تفکر را نباید با تفکر مفهومی یکسان تلقی کرد.
• تفکر می تواند با ابتدائی ترین ساز و برگ لازم هم صورت گیرد.
• تفکر مفهومی اما آشنائی پیشاپیش با مفاهیم فلسفی و قوانین تفکر و تئوری شناخت را پیش شرط قرار می دهد.


شاید منظور شما هم از «شعر و یا سخن گفتن بدون تفکر»،
حرف دهن خود را، معنی مفاهیم خود را نفهمیدن باشد،
لغلغه لسان باشد، تکرار طوطی وار واژه های مرده و یا توخالی باشد!

خیلی ممنون
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر