خواجه
نظامالدین عبیدالله زاکانی معروف به عبید زاکانی
(701 ـ
772 هجری قمری)
رساله دلگشا
دلیل شکر
مردي خر گم كرده بود.
گرد شهر مي گشت و شكر ميگفت.
گفتند :
« چرا شكر ميكني؟»
گفت:
«از بهر آن كه من بر خر ننشسته بودم و گر نه من نيز امروز چهار روز
بودي كه گم شده بودمي.»
پایان
تحلیل از یدالله سلطان پور
عنوان حکایت
دلیل شکر
·
این طنز
عبید ضمن ایجاز، خیلی خنده دار است.
·
سؤال اما
این است که چرا و به چه دلیل خنده دار است؟
·
اینکه
مردی وسیله تولید و حمل و نقل خود را گم کرده و در بدر به دنبال آن می گردد، اصولا
نباید برای همنوعانش خنده دار باشد.
·
ما باید
به دنبال دلیل برای خنده داری این طنز و ضمنا برای شکرگزاری مرد بگردیم.
1
·
شاید
دلیل خنده داری این طنز در کردار غیرمنطقی و وارونه مرد باشد:
·
او به
جای بد و بیراه گفتن به زمین و زمان، به جای به بازخواست کشیدن خدا ـ به مثابه
عامل اصلی گمگشتن خر ـ سپاسگزاری می کند.
الف
·
شاید مرد
با شکرگزاری از نهایت بی رحمی خدا پرده برمی دارد که کمافی السابق کاری به کار
اغنیا ندارد و همه بدبختی ها را یکجا نصیب بی پناهان می سازد.
ب
·
این کردوکار
مرد می تواند بر سادگی خارق العاده او نیز دلالت داشته باشد.
·
شاید
خوشحالی خواننده این طنز از سر رضایت خاطر باشد:
·
خواننده شاید
خوشحال از این باشد که خردمندتر از مرد است.
·
یعنی در
بدبختی دیگری، شادی خود را می یابد.
·
این
واکنش بلحاظ روانشناسی قابل تجربه است.
· حریفی می گفت: در
بازداشتگاه ساواک که همه از دم منتظر بازجوئی بودند، افراد از بازجوئی همنوعان شان و
فریاد دردآلودشان احساس نوعی فراغت خاطر می کردند، اگرچه ضمنا از ترس به خود می پیچیدند.
·
چون بازجوئی
از غیر به معنی رهایی موقتی خود آنها از بازجوئی بود و به کاهش تنش و تشنج روانی شان
منجر می شد.
2
·
این اما
ضمنا نشانه اگوئیسم خواننده طنز است:
·
او فقط
به خود می اندیشد و بی اعتنا به درماندگی و سادگی مرد است.
·
چون هر هومانیستی
باید از اینکه وسیله تولید و حمل و نقل همنوعش گم شده و از اینکه سطح شعور او نازل
مانده، رنج برد.
3
·
شاید مرد
بطور غیرمستقیم خدا را به رگبار انتقاد بسته است:
·
حالا که
وسیله تولید و حمل و نقل مرا گم و گور کرده ای، ایکاش خودم را هم گم و گور می
کردی.
4
·
شاید مرد
جامعه را به تیربار طنز بسته است و منظورش این است که خر نه گم، بلکه دزدیده شده
است.
·
شکرش هم از
این بابت است که سارقین فقط الاغش را برده اند و بلائی بر سر خودش نیاورده اند.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر