۱۳۹۱ شهریور ۵, یکشنبه

من از تبارسخن بودم

و عاشق فریاد

محمد روحانی

سرچشمه:
صفحه فیس بوک
محمد روحانی (نجوا کاشانی)

سکوت

• به التماس، درختی شدم،
• که می فهمید:

• بهار چیست
• چمن برای چه سبز است

• و راز خنده ی گل را
• شنیده بود از باد

• بدون این که بپرسم
• مرا به صبر فرا خواند

• و گفت:

• «خاموشی
• تمام مسئله ها را
• جواب خواهد داد!»


• از این سکوت
• دلم می گرفت،
• نفرت داشت

• من از تبارسخن بودم
• وعاشق فریاد

• چرا سکوت؟


• صدای خنده ی گل ها
• به شاخه ها پیچید

• سوال ساده ی من
• بی جواب بود هنوز
• بهار جاری شد.


پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر