خواجه نظامالدین عبیدالله زاکانی معروف به عبید زاکانی
(701 ـ 772 هجری قمری)
رساله اخلاق الاشراف
«بله» نگو!
يكي از بزرگان فرزند خود را فرموده باشد كه اي پسر، زبان از لفظ «نعم» حفظ كن و پيوسته لفظ «لا» بر زبان ران و يقين بدان كه تا كار نفر با «لا» باشد، كار تو بالا باشد و تا لفظ تو «نعم» باشد، دل تو به غم باشد.
تحلیل از یدالله سلطان پور
حکم سوم
و يقين بدان كه تا كار نفر با «لا» باشد، كار تو بالا باشد و تا لفظ تو «نعم» باشد، دل تو به غم باشد.
(701 ـ 772 هجری قمری)
رساله اخلاق الاشراف
«بله» نگو!
يكي از بزرگان فرزند خود را فرموده باشد كه اي پسر، زبان از لفظ «نعم» حفظ كن و پيوسته لفظ «لا» بر زبان ران و يقين بدان كه تا كار نفر با «لا» باشد، كار تو بالا باشد و تا لفظ تو «نعم» باشد، دل تو به غم باشد.
تحلیل از یدالله سلطان پور
حکم سوم
و يقين بدان كه تا كار نفر با «لا» باشد، كار تو بالا باشد و تا لفظ تو «نعم» باشد، دل تو به غم باشد.
• این حکم عبید بلحاظ فرم خیلی زیبا ست و یاد آور نثر شیرین و موزون سعدی است:
• شاید به این دلیل بوده که احسان طبری شیفته زبان فارسی بوده است:
1
و يقين بدان كه تا كار نفر با «لا» باشد، كار تو بالا باشد.
و يقين بدان كه تا كار نفر با «لا» باشد، كار تو بالا باشد.
• عبید با هنرمندی خارق العاده ای دو لفط کاملا مشابه «بالا» ـ به مثابه فرم ـ را با دو محتوای کاملا متفاوت پر می کند:
• با «لا» (نه) و بالا.
2
و يقين بدان كه تا كار نفر با «لا» باشد، كار تو بالا باشد.
و يقين بدان كه تا كار نفر با «لا» باشد، كار تو بالا باشد.
• در قاموس عبید «لا» گوئی همان و ترقی اجتماعی همان!
• آدمی بی اختیار یاد شعار پیامبر اسلام می افتد:
• قولوا لا اله الا الله، تفلحوا!
• «لا اله الا الله» گوئی همان و رستگاری همان!
• کسانی که در فرنگ، شعار پیامبر را در خارج از تریاد ماده ـ زمان ـ مکان، تحت اللفظی معنی کرده بودند، او را هم در کنار موسی و عیسی جزو «سه کلاهبردار» محسوب داشتند.
• منظور پیامبر اما نفی شرایط موجود بود، نفی شرایطی بود که بلحاظ تاریخی عمرش سر آمده بود:
• پیامبر نماینده نظام مترقی تر برده داری بود و لذا بیانگر حقیقت تاریخی بود و انقلابی بود.
• تحقیر پیامبران در بهترین حالت از ساده لوحی خرده گیران حکایت دارد و در بدترین حالت از عوامفریبی آنها.
3
و تا لفظ تو «نعم» باشد، دل تو به غم باشد.
و تا لفظ تو «نعم» باشد، دل تو به غم باشد.
• عبید در این حکم نیز دو واژه هم قافیه و هم وزن «نعم» و «غم» را برای نهی از «نعم» (آری) گوئی به خدمت می گیرد.
4
و تا لفظ تو «نعم» باشد، دل تو به غم باشد.
و تا لفظ تو «نعم» باشد، دل تو به غم باشد.
• عبید ضمنا دیالک تیک مادی و روحی را به شکل دیالک تیک لفظ و دل بسط و تعمیم می دهد:
• بر زبان راند لفظ نعم همان و به غم نشستن دل همان!
• واژه فرم مادی مفهوم است.
• واژه زره مادی روح است.
• دل یکی از مفاهیم اساسی ادبیات قرون وسطی است.
• عبید احتمالا مفهوم «دل» را به معنی ضمیر و روح انسانی بکار می برد.
5
و تا لفظ تو «نعم» باشد، دل تو به غم باشد.
و تا لفظ تو «نعم» باشد، دل تو به غم باشد.
• البته هیچ دلیل منطقی و تجربی و عقلی دال بر صحت این اندرز پدر به فرزند وجود ندارد.
• چه بسا نعم گوئی راه نجات از زجر و مرگ است، تا لاگوئی.
• چه بسا آری گوئی هموارساز راه ترقی اجتماعی است، تا نه گوئی.
• نه گوئی گاهی می تواند خیلی خیلی گران تمام شود.
پایان
ویرایش:
پاسخحذفبر زبان راندن لفظ نعم همان و به غم نشستن دل همان!