خواجه نظامالدین عبیدالله زاکانی معروف به عبید زاکانی (701 ـ 772 هجری قمری)
رساله اخلاق الاشراف
نهايت خساست
تحلیل از یدالله سلطان پور
حکم چهارم
اگر كسي با شما سخن گويد كه پدر شما را در خواب ديدم قليه حلوا مي خواهد، هرگز به مكر آن فريب نخوريد كه آن من نگفته باشم و مرده چيزي نخورد.
رساله اخلاق الاشراف
نهايت خساست
تحلیل از یدالله سلطان پور
حکم چهارم
اگر كسي با شما سخن گويد كه پدر شما را در خواب ديدم قليه حلوا مي خواهد، هرگز به مكر آن فريب نخوريد كه آن من نگفته باشم و مرده چيزي نخورد.
• منظور عبید و یا تاجر از این حکم چیست؟
• قلیه حلوا خواستن پدر مرده چه ربطی به فرزندان او دارد؟
• ظاهرا منظور او این است که اگر سائلی بیاید و به قصد دریافت پشیزی از فرزندان تاجر، بگوید که پدرشان را به خواب دیده که قلیه حلوا می خواهد، به یاوه او باور نکنند و از دادن پشیز به سائل پرهیز کنند.
• تاجر بلافاصله بسان راسیونالیستی (خردگرائی) به استدلال دست می زند و ادعای خود را اثبات می کند:
تاجر
هرگز به مكر آن فريب نخوريد كه آن من نگفته باشم و مرده چيزي نخورد.
هرگز به مكر آن فريب نخوريد كه آن من نگفته باشم و مرده چيزي نخورد.
• دلیل تاجر فاتحه بلندی بر همه خرافه های مذهبی مبنی بر تغذیه ارواح مردگان ازطریق صدقه و احسان بازماندگان است.
• این شیوه استدلال تاجر، سرتاپا علمی و ستایش انگیز است و از بلوغ فکری و فرهنگی طبقه متوسط در قرن هشتم پرده برمی دارد و ضمنا از بلوغ فکری و فرهنگی خود عبید.
• تاجر بینش ماتریالیستی رادیکالی را نمایندگی می کند که با بینش ایدئالیستی طبقات اجتماعی دیگر در قرن هشتم و حتی در عصر حاضر از زمین تا آسمان تفاوت دارد.
حکم پنجم
اگر من خود نيز به خواب شما بيايم و همين التماس كنم، بدان توجه نبايد كرد كه آن را خواب و خيال و رؤيا خوانند.
اگر من خود نيز به خواب شما بيايم و همين التماس كنم، بدان توجه نبايد كرد كه آن را خواب و خيال و رؤيا خوانند.
• تاجر از روشن بینی خارق العاده ای برخوردار است و همه باورهای مذهبی رایج را پیشاپیش بی اعتبار می سازد:
• «حتی اگر خود مرا به خواب دیدید و گفتم که هوس قلیه حلوا کرده ام، به گفته من هم باور نکنید. »
• دلیل تاجر شنیدنی است:
• بی اعتباری خواب و خیال و رؤیا.
• این بینش ماتریالیستی کماکان در جامعه عبید کمیاب و نادر و کیمیا ست.
• این تشخیص و استدلال علمی صریح تاجر خرافه ی رؤیت ارواح مردگان در خواب را نیست و نابود می سازد و از تیزاندیشی رئالیستی خود عبید پرده برمی دارد.
• چون همچنان و هنوز در جامعه عبید کم نیستند کسانی که به این جور خرافه ها باور دارند.
حکم ششم
چه بسا كه آن را شيطان به شما نشان داده باشد، من آنچه در زندگي نخورده باشم، در مردگي تمنا نكنم.»
چه بسا كه آن را شيطان به شما نشان داده باشد، من آنچه در زندگي نخورده باشم، در مردگي تمنا نكنم.»
• تاجر در این حکم بر دلیل نظری (تئوریکی) پیشین خود، دلیل تجربی (امپیریکی) قاطعی اضافه می کند:
• کسی که در دوره زندگی اش قلیه حلو نخورده، بعید است که روحش پس از مرگ، قلیه حلوا طلب کند.
• این بدان معنی است که تاجر و ضمنا عبید به تقدم جسم (ماده) بر روح، به تقدم وجود بر شعور باور دارد:
• اگر ارگانیسم زنده در تمام عمر خویش چیزی نخورده، روح آن پس از مرگ هرگز هوس چیزی را که نخورده نخواهد کرد.
• عبید اما در این حکم، ضمنا تاجر متمول را به دلیل خساست و سختگیری به خویشتن خویش به نقد می کشد.
حکم هفتم
اين بگفت و جان به خزانه مالك دوزخ سپرد.
اين بگفت و جان به خزانه مالك دوزخ سپرد.
• عبید در این حکم واپسین از رفتن تاجر به دوزخ خبر می دهد.
• این اما به چه معنی است؟
1
• این اولا بدان معنی است که طبقه متوسط در آن زمان، مذهبی نبوده و لذا نمی بایستی اهل بهشت باشد.
• بدین طریق باید از سقوط فرهنگی طبقه متوسط ایران در طول هفتصد سال اخیر سخن گفت.
• چون امروزه اکثریت قریب به اتفاق همان طبقه متوسط (بورژوازی و خرده بورژوازی تجاری) سرسخت ترین و سمج ترین مشتریان خرافه و مذهب اند.
2
• این اما از سوی دیگر بدان معنی است که خود عبید، بلحاظ ایدئولوژیکی عقب مانده تر از تاجر است و بورژوازی آغازین را از همان موضع طبقاتی مورد انتقاد قرار می دهد که بالزاک در اثر معروف خود تحت عنوان «اوژنی دو گرانده» مورد انتقاد قرار داده است.
صحت و سقم این تصور را باید در روند تحلیل جهان بینی عبید دریابیم.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر