• سيه کاران در ميخانه ها بستند، حافظ جان
• خم و مينا و جام باده بشکستند، حافظ جان
• به مستان می انگور، حدها می زنند آنان
• که از کبر و غرور و مکر سرمستند، حافظ جان
• «خدا» گويند و می گيرند جان و مال مردم را
• خدا داند که بس نامردم و پستند، حافظ جان
• خدا کی نان و جان با شرط ايمان می دهد کس را
• چرا اللهيان اين را ندانستند، حافظ جان؟
• خدا ما را از اين الله اهريمن رها سازد
• يقين، اهريمن و الله همدستند، حافظ جان
• همان اهريمن است الله و در اين شک ندارم من
• گواهم ايزدی ـ ايرانيان هستند، حافظ جان
• ببين، شب ها چه تاريک است زير پرچم الله
• ببين، مردم چه بدبخت و تهيدستند، حافظ جان
• سلامی کن به خيام ـ آن ابرمرد ـ از من مسکين
• بگو پَستان در ميخانه ها بستند، حافظ جان
پایان
ادامه تلاش در جهت تحلیل شعر «همان اهريمن است الله»
ادامه تلاش در جهت تحلیل شعر «همان اهريمن است الله»
• در ایام کودکی کتاب شعری از اخوان خواندیم که مجموعه غزلیات او بود.
• و به عبث در آن گشتیم تا مصراعی معنامند بیابیم، بیتی معنامند که جای خود دارد، غزلی معنامند که جای خود دارد.
• در هر صورت، این اولین غزل از او ست که دلنشین است، یعنی به دل آدمی می نشیند، آنهم چه نشستنی که برخاستن سرش نمی شود.
• خطرناکی شعر درست در همین فرم رسوب آن در زمین ضمیر خواننده است.
• خطرناکی شعر درست در همین فرم «نشست» آن در دل خواننده است.
• خطرناکی شعر درست در همین دلنشینی آن است.
• خواننده به همان دشواری می تواند خود را از چنگ شعر خلاص کند که معتادان به تئین و نیکوتین و هروئین می توانند.
• اعتیاد به شعر به احتمال قوی، اعتیادی نا شناخته است.
• غزلی می خوانی و یارای رهائی از آن نداری.
• چاره ای جز تکرار مکرر و لذت بخش و آرامش بخش آن نمی یابی!
• شاید بتوان از افیون شعر نیز سخن گفت.
• امتحانش مجانی است:
• وقتی که زیر بار ستم و سرکوب و شکست قرار داری و روانت اسیر آشوبی ویرانگر است، به جای مسکن «والیوم» و تریاک و هروئین می توانی غزلی شیرین از خواجه شیراز سرکشی و خوش باشی!
حافظ
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دایما یک سان نباشد حال دوران غم مخور
ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکند
چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور
حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تار
تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور
حافظ
ساقیا می بده و غم مخور از دشمن و دوست
که به کام دل ما آن بشد و این آمد
حافظ
گوش کن پند، ای پسر وز بهر دنیا غم مخور
گفتمت چون در حدیثی گر توانی داشت هوش
دایما یک سان نباشد حال دوران غم مخور
ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکند
چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور
حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تار
تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور
حافظ
ساقیا می بده و غم مخور از دشمن و دوست
که به کام دل ما آن بشد و این آمد
حافظ
گوش کن پند، ای پسر وز بهر دنیا غم مخور
گفتمت چون در حدیثی گر توانی داشت هوش
بیت دوم
به مستان می انگور، حدها می زنند آنان
که از کبر و غرور و مکر سرمست اند، حافظ جان
به مستان می انگور، حدها می زنند آنان
که از کبر و غرور و مکر سرمست اند، حافظ جان
• معنی تحت اللفظی:
• مستان مست از باده کبر و مکر و غرور، به مستان مست از باده انگور شلاق می زنند.
• همین فرمولبندی زیبا در این بیت، نمودار اوج زیبائی استه تیکی است.
• اخوان اما بانی اصلی این فرمولبندی نیست.
رودکی
(زادهٔ ۲۴۴، در ناحیه رودک در نزدیکی نخشب و سمرقند در تاجیکستان - درگذشتهٔ ۳۲۹ هجری قمری)
مشهور به استاد شاعران
نخستین شاعر مشهور ایرانی - فارسی
رودکی به روایتی از کودکی نابینا بودهاست و بروایتی بعدها کور شده است.
از تمام آثار رودکی که گفته می شود بیش از یک میلیون و سیصد هزار بیت و نیز شش مثنوی بوده، فقط ابیاتی پراکنده به همراه چند قصیده، غزل و رباعی باقی مانده است.
(زادهٔ ۲۴۴، در ناحیه رودک در نزدیکی نخشب و سمرقند در تاجیکستان - درگذشتهٔ ۳۲۹ هجری قمری)
مشهور به استاد شاعران
نخستین شاعر مشهور ایرانی - فارسی
رودکی به روایتی از کودکی نابینا بودهاست و بروایتی بعدها کور شده است.
از تمام آثار رودکی که گفته می شود بیش از یک میلیون و سیصد هزار بیت و نیز شش مثنوی بوده، فقط ابیاتی پراکنده به همراه چند قصیده، غزل و رباعی باقی مانده است.
• بانی اصلی این فرمولبندی هزار سال پیش در خطه نخشب و سمرقند می زیسته و رودکی نام داشته است:
رودکی
مستی مکن، که نشنود از مستی
زاری مکن، که نشنود از زاری
مستی مکن، که نشنود از مستی
زاری مکن، که نشنود از زاری
• مستان مست از باده کبر و مکر و غرور، به مستان مست از باده انگور حد می زنند!
1
به مستان می انگور، حدها می زنند آنان
که از کبر و غرور و مکر سرمستند، حافظ جان
به مستان می انگور، حدها می زنند آنان
که از کبر و غرور و مکر سرمستند، حافظ جان
• اخوان در این بیت، دیالک تیک مستی به میراث مانده از رودکی را به سلیقه ایدئولوژیکی خویش به شکل دیالک تیک مستی از کبر و مکر و غرور ـ مستی از باده انگور بسط و تعمیم می دهند.
2
به مستان می انگور، حدها می زنند آنان
که از کبر و غرور و مکر سرمستند، حافظ جان
به مستان می انگور، حدها می زنند آنان
که از کبر و غرور و مکر سرمستند، حافظ جان
• اخوان اما ضمنا دیالک تیک مستی را به شکل دیالک تیک خیر و شر تحریف می کند.
• آن سان که مست از می انگور جزو اخیار تلقی می شود و مست از می کبر و مکر و غرور جزو اشرار.
• استدلال غیر علمی به همین می گویند.
• استدلال غیرعلمی که شاخ و دم ندارد.
• اخوان هرگز نمی تواند، دلیل علمی و تجربی بیاورد و خواننده و یا شنونده شعر خود را بطور تئوریک اقناع کند.
• او درست به شیوه خواجه شیراز مست از باده انگور را جزو اخیار و مست از باده مکر و کبر و غرور را جزو اشرار جا می زند.
• در مورد حافظ می توان از نوعی لومپنیسم نظری سخن گفت:
• عربده کشی و اگر لازم بود، چاقوکشی، به جای اقامه دلیل منطقی!
• فرق اسلوبی اصلی حافظ با سعدی همین جا ست:
• سعدی برای اثبات نظر درست و یا نادرست خود دست به استدلال عرقریز می زند.
• حافظ اما عربده می کشد، فحش و دشنام می دهد، تخطئه می کند و چه بسا حتی چاقو می کشد.
• همین شیوه استدلال قرون وسطائی است که کماکان در جامعه ما جانسختی می کند:
• تحمیل نظر به هر ترفند به جای تفکر و استدلال منطقی و تجربی و اثبات نظر!
3
به مستان می انگور، حدها می زنند آنان
که از کبر و غرور و مکر سرمستند، حافظ جان
به مستان می انگور، حدها می زنند آنان
که از کبر و غرور و مکر سرمستند، حافظ جان
• اخوان بلحاط جهان بینی تفاوت ماهوی با فوندامنتالیسم حاکم و با هیئت حاکمه بطور کلی ندارد.
• معیار نیکی (خوبی و خیر) در قاموس هیئت حاکمه پرهیز از مستی است.
• این بدان معنی است که حضرات از امر ساده و پیش پا افتاده ای، مثلا از نوشیدن و ننوشیدن نوشابه ای (در جای دیگر ازحجاب کذائی) معیار خدشه ناپذیری برای تمیز خیر از شر، دوست از دشمن می سازند.
• اخوان نیز درست بسان آنان از داشتن کبر و مکر معیار خدشه ناپذیر خود را فرمولبندی می کند و بسان خواجه شیراز به مثابه حقیقت بدیهی و مبرهن بی نیاز از استدلال و اثبات به خورد خواننده خر می دهد.
اثبات شریت کبرو مکر همانقدر دشوار است که اثبات شریت شراب.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر