۱۳۹۱ تیر ۲۰, سه‌شنبه

گفت و گوی خسرو با شین (2)

ذره هیگز وارتباطش با خوشبختی انسان
خسرو صدری
سرچشمه:
مجله هفته
http://www.hafteh.de


الف
خسرو

• امروزه دیگربه زحمت ” فیزیکدانی” پیدا می شود که به تئوری مهبانگ ، باور نداشته باشد.
• مطابق “طرح بزرگ” هاوکینگ – ملودینوف ،جهان از هیچ بوجود آمده است.
• من ولی عمدا در متن به این مساله اشاره نکردم زیرا قصد نداشتم وارد جزئیات بحث انگیز شوم.
• توضیحات آن ها در این مورد ولی جالب است و لااقل می بایست توسط خبرگان به چالش کشیده شود، که این امر نیز اتفاق افتاده است ومن هم می توانم قضاوت شخصی و غیر کارشناسانه خود را در این میان داشته باشیم.
• در “طرح بزرگ” سه مساله مورد بحث قرار می گیرد:
• انسان چیست؟
• جهان چگونه بوجود آمده است؟
• و واقعیت چیست؟

• همه این ها ظاهرا بحث های فلسفی اند.
• هیچ فیلسوفی ولی پیدا نمی شود که بتواند برای دانشمندان حریم ممنوعه ترسیم کند و به این دو دانشمند، به عنوان مثال ، بگوید که از جایگاه علم نمی توان در این موارد صحبت کرد .
• بلکه فلاسفه معتبر خود بر اساس علم و تئوری دانشمندان است که جهت گیری می کنند.
• شناخت در اولین قدم با حس و تجربه و علم و بعد عقل ومنطق سروکار دارد.
• آنچه را در ایستگاه اول می توان یافت و دریافت به ایستگاه دوم حواله نمی دهند.
• بحث “فلسفه علم” هم بحث بازی است و روش های جدید بکار رفته در دستاوردهای علمی ، این عرصه را هم تحت تاثیر قرار داده است.
• در مسیر شناخت، علم مرجع همیشه معتبر و اصلی است.
• حکمی جزمی می تواند سر از مذهب در آورد، هرچند مصدر غیر یا ضد مذهبی داشته باشد.

ب
شین
• خیلی ممنون!
• من برخی از احکام شما را مورد تأمل قرار می دهم:

خسرو
امروزه دیگربه زحمت ” فیزیکدان” ی پیدا می شود که به تئوری مهبانگ باور نداشته باشد

• بر اساس کدام مدرک و دلیل چنین ادعائی را به خورد خواننده می دهید؟
• اگر کسی دهها فیزیکدان درجه اول در اروپا آنهم در رأس انستیتوی ماکس پلانک نام ببرد که برای یاوه های مهبانگ و پیدایش هستی از نیستی تره خرد نمی کنند، چه خواهید گفت؟
• ثانیا چرا استدلال طرف مقابل را نمی خوانید:
• «معیار حقیقت احکام نه ادعای این و آن، بلکه پراتیک است.»
• این کشف همیشه معتبر و همه جا معتبر کلاسیک های مارکسیسم است.
• این در عین حال فاتحه ای برای عوامفریبان از هر رنگ است.
• شما بیشک کمترین آشنائی با فلسفه و مفاهیم و مقولات و قوانین آن ندارید.
• خوب چه ایرادی دارد.
• می شود خواند و آموخت، اگر پایگاه طبقاتی مانع آن نشود.
• وابستگی طبقاتی آدمی را می تواند کور و کودن کند.
• این هم یکی از کشفیات دیگر کلاسیک های مارکسیسم است.
• اگر واقعا از نیستی می توان هستی آفرید، بسم الله، این گوی و این میدان!
• ما از خدا می خواهیم که چنین باشد:
• مثلا شما که ظاهرا همکار و همراه طبری و پورهرمزان بوده اید و آنها را خادم میهن می دانید، لطف کنید و برای میلیاردها عمله از جنس ما از نیستی سوسیالیسمی خلق کنید.
• چه خدمتی بزرگتر از این؟

خسرو
مطابق “طرح بزرگ” هاوکینگ – ملودینوف ،جهان از هیچ بوجود آمده است

• در علوم طبیعی، از جمله در فیزیک، علما فرضیه سازی می کنند.
• همان مفهومی که شما طرح می نامید:
• فرضیه اولا باید منطقی و معقول باشد.
• ثانیا باید از کوره پراتیک سربلند بیرون آید.
• و گرنه به همان سان که آمده، به همان سان هم می رود و رد پائی حتی از خود به جا نمی گذارد.

خسرو
من ولی عمدا در متن به این مساله اشاره نکردم زیرا قصد نداشتم وارد جزئیات بحث انگیز شوم.

• اوپورتونیسم به همین می گویند.
• اول خواننده را خام و نرم کردن و بعد زهر ایدئولوژیکی را به کامش ریختن!
• فرضیه « پیدایش هستی از نیستی» زیر قلم شما به مسئله ای جزئی تنزل می یابد.
• ولی از این خبرها نیست.
• این فرضیه اثبات صحت فقه و تئولوژی از هر رنگ است:
• در هر کتاب تعلیمات دینی حتی آمده است.

• اکنون از قضای روزگار تار و پود امپریالیسم را بحران عمومی فراگرفته و دنبال جادو ـ جنبل می گردد و حتی عتیق ترین خرافه ها را از اعماق بیرون می کشد، تر و تمیز می کند و در زر ورق علم و فلسفه و هنر و اتیک و غیره مد روز می کند و از انقلاب در هر کدام از عرصه های مربوطه دم می زند.

خسرو
توضیحات آن ها در این مورد ولی جالب است و لااقل می بایست توسط خبرگان به چالش کشیده شود، که این امر نیز اتفاق افتاده است ومن هم می توانم قضاوت شخصی ، و غیر کارشناسانه خود را در این میان داشته باشیم.

• این فرمولبندی شما مبهم و عوامفریبانه است.
• مفهوم «خبرگان» مفهوم گل و گشادی است و هر شیادی را می توان در آن جا زد.
• شما هم حتما یکی از آن خبرگان بوده اید و در چالش یاد شده به صحت فرضیه هنوز اثبات نشده مبنی بر پیدایش هستی از نیستی ایمان آورده اید و اکنون شکسته نفسی می فرمایید.
• و گرنه «قضاوت شخصی» کسی که هنوز خبره نیست، در مورد فرضیات فیزیکی چه اعتباری دارد.

خسرو
در “طرح بزرگ” سه مساله مورد بحث قرار می گیرد:
انسان چیست؟
جهان چگونه بوجود آمده است؟
واقعیت چیست؟
همه این ها ظاهرا بحث های فلسفی هستند.

• خریت طراح این «طرح بزرگ» از همین سه نکته کذائی برملا می شود:
• انسان و جهان و واقعیت در واقع در مقوله واحدی تبیین می یابند:
• مقوله ماده و یا وجود
• چیستائی انسان و واقعیت عینی در فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی مفصلا توضح داده شده است.
• جامعه و جهان جزئی از واقعیت عینی است، که بوسیله نوع بشر تحول یافته است، فرم عوض کرده است، مهر انسان بر پیشانی اش خورده است، طبیعت دوم است، دیالک تیک طبیعت و انسان است، دیالک تیک ماده و روح است، دیالک تیک وجود و شعور است.
• واقعیت عینی و یا ماده به مثابه مقوله فلسفی ضد دیالک تیکی روح و یا شعور است.
• ماده و یا واقعیت عینی چیزی است که بطور عینی بی اعتنا به بود و نبود انسان وجود داشته و وجود خواهد داشت، نه آفریدنی است و نه نابود کردنی.
• جهان و انسان نیز یکی از فرم های حرکتی همان واقعیت عینی (ماده) است.
• قوانین همان فیزیک که شما ظاهرا سنگش را به سینه می زنید دال بر صحت این حقیقت امر نیز است:
• قانون بقای انرژی و غیره

خسرو
هیچ فیلسوفی ولی پیدا نمی شود که بتواند برای دانشمندان حریم ممنوعه ترسیم کند و به این دو دانشمند، به عنوان مثال ، بگوید که از جایگاه علم نمیتوان در این موارد صحبت کرد.

• اولا کسی ادعای فیلسوف بودن نداشته.
• ثانیا کسی برای کسی تعیین تکلیف و حد و مرز نکرده.
• تنها حقیقت امری که در بحث قبلی توضیح داده شده، حیطه تحقیق و پژوهش علوم و فلسفه بوده است.
• مثال:
• علمای شیمی حتی کلمه ای برای گفتن در باره مسائل بیولوژی ندارند.
• بیولوژی هم کلمه ای برای گفتن راجع به فعل و انفعالات شیمیائی ندارد.
• هر علم مقولات و مفاهیم و قوانین خاص خود را دارد که ساز و برگ لازم برای توضیح پدیده های مربوط به عرصه محدود و معین خویش اند.
• با ساز و برگ تئوریکی فیزیک و یا بیولوژی و غیره نمی توان روندهای مثلا شیمیایی و یا اجتماعی را توضیح داد.

• آش را در قابلمه می پزند و نه در چرخ خیاطی.
• چرخ خیاطی فونکسیون دیگری دارد و جایش در آشپزخانه نیست.

• علوم منفرد به خطه خاص از واقعیت عینی تعلق دارند و نمی توانند مسائل عام هستی را طرح و حل کنند.
• این فونکسیون فلسفه است.
• شما به کسی که این حقیقت امر مبرهن را بر زبان می راند، تهمت تعیین تکلیف کردن به علما می زنید.
• این تعیین مرزبندی های علوم است و نه تعیین تکلیف.
• چیزهای اساسا مختلف را با هم نباید قاطی کرد.
• می توان نوشته های شما را البته برای در و دیوار سطر به سطر تحلیل کرد، ولی چه فایده.
• ما چند سال پیش هم روی برخی از مقالات شما تأمل کردیم، ولی به عبث!
• دریغ

خسرو
بلکه فلاسفه معتبر خود بر اساس علم و تئوری دانشمندان است که جهت گیری می کنند.

• فلاسفه بر اساس علم و تئوری های دانشمندان جهتگیری نمی کنند.
• شما تفاوت علم را با فلسفه نمی دانید.
• فلسفه دستاوردهای علمی (خاص) را تعمیم می دهد و برای تدقیق احکام عام خود مورد استفاده قرار می دهد.
• و گرنه هیچ فیلسوفی هرگز بر اساس تئوری های شیمی و فیزیک جهتگیری نمی کند.

خسرو
شناخت در اولین قدم با حس و تجربه و علم و بعد عقل ومنطق سروکار دارد.

• شما یاوه های پوزیتیویسم را بی دغدغه خاطری تکرار می کنید و فکر میکنید که از حقایق مبرهن پرده برمی دراید.
• شناخت در داربست دیالک تیک حسی و عقلی، تجربی و نظری (امپیریکی ـ تئوریکی) و کلا در داربست دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت تکوین می یابد.
• شما هرگز نمی توانید شناخت تجربی ناب پیدا کنید.
• هر شناخت تجربی به شناخت نظری سرشته است و برعکس.

• مراجعه کنید به دیالک تیک حسی و عقلی، تجربی و نظری (امپیریکی ـ تئوریکی)، تئوری شناخت، شناخت در تارنمای دایرة المعارف روشنگری


خسرو
آنچه را در ایستگاه اول می توان یافت و دریافت به ایستگاه دوم حواله نمی دهند.

• همین ادعای شما سرتاپا نادرست است.
• شما میان شناخت تجربی و نظری دیوار متافیزیکی (ضد دیالک تیکی) می کشید و فکر می کندی که با شناخت تجربی صرف می توان به شناخت چیزها، پدیده ها و سیستم های هستی نایل آمد.
• اما از این خبرها نیست.
• شناخت تجربی بدون شناخت نظری، نه وجود دارد و نه می تواند وجود داشته باشد.
• شناخت تجربی محض وجود ندارد.
• شناخت همیشه دیالک تیکی از تجربی ـ نظری، حسی ـ عقلی است.

خسرو
بحث “فلسفه علم” هم بحث بازی است و روش های جدید بکار رفته در دستاوردهای علمی ، این عرصه را هم تحت تاثیر قرار داده است .

• مرزبندی میان خاص و عام، میان علم و فلسفه بحث بازی نیست.
• دستاوردهای علمی هرگز نمی تواند تأثیری در این
مرزبندی اعمال کند.
• چون دستاوردهای علمی به عرصه محدود علم، به عرصه خاص تعلق دارند و نه عام.
• عرصه عام حیطه عمل فلسفه است.

خسرو
در مسیر شناخت، علم مرجع همیشه معتبر و اصلی است

• کسی که لحظه ای پیش شناخت تجربی را به عرش اعلی برده بود، اکنون علم را مثلا فیزیک را به عنوان مرجع فلسفه جا می زند.

هراس ما این است که شما معنی مفاهیم و مقولاتی را که بر زبان می رانید، نمی دانید.
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر