نیکا نیکزاد
قاليچه ي سليمانم
قاب عكس غبارگرفته اي است
ـ در كنج طاقچه ـ
هر بارغبار از چهره اش مي گيرم
مرا به سفرهاي دور مي برد.
به گذشته هايي دوردست
به وقتي براي عاشقي و دل باختن
به روزهاي خوشي كه
هنوز لبخند گم نشده بود
و درب بلورين دل را
به آهنگ باران مي نواختند
و اشك، حرمت داشت
و بهاي بوسه اي كوچك
پرواز در بي نهايت يك رؤيا بود.
آسمان دودي نداشت
ودلها نيز.
زن يار بود و ابزار نبود
او بود
و اميد بود
و همه چيز بود.
سرچشمه:
صفجه فیس بوک گروه موسوم به
«سیری در سرایش ها، روش ها و بینش ها»
1
نون
الف
قاليچه ي سليمانم
قاب عكس غبارگرفته اي است
ـ در كنج طاقچه ـ
هر بارغبار از چهره اش مي گيرم
مرا به سفرهاي دور مي برد.
به گذشته هايي دوردست
به وقتي براي عاشقي و دل باختن
به روزهاي خوشي كه
هنوز لبخند گم نشده بود
و درب بلورين دل را
به آهنگ باران مي نواختند
و اشك، حرمت داشت
و بهاي بوسه اي كوچك
پرواز در بي نهايت يك رؤيا بود.
آسمان دودي نداشت
ودلها نيز.
زن يار بود و ابزار نبود
او بود
و اميد بود
و همه چيز بود.
سرچشمه:
صفجه فیس بوک گروه موسوم به
«سیری در سرایش ها، روش ها و بینش ها»
1
نون
الف
• این شعر ـ بلحاظ فرم ـ شعری بی نهایت دلنشین و شیوا و زیبا ست.
• شعری لبریز از لطافت عاطفه، احساس و رؤیا ست.
• چنین شعری را نمی توان خواند و دوباره خوانی آن را هوس و چه بسا ـ حتی ـ آرزو نکرد!
• چنین شعری باید تحلیل شود تا در روند نفوذ در ساختار آن، بلکه بتوان به بخشی از عظمت و غنای آن پی برد.
ب
• این شعر اما ـ بلحاظ محتوای معنوی اش ـ قابل بحث است.
• چرا؟
• چون خواننده احساس می کند که شاعر نظر به گذشته دارد و نه به آینده.
• و لذا بوی واپسگرائی (ارتجاع) از این شعر به مشام خواننده می رسد.
• شاعر ظاهرا گذشته را ایدئالیزه می کنند:
• گذشته برباد رفته ای را ایدئالیزه می کنند که در آن «زن يار بود و ابزار نبود. او بود و اميد بود و همه چيز بود!»
• از دو حالت قصه خالی نیست:
الف
• یا شاعر گذشته شخصی خویش را ایدئالیزه می کنند و تعمیم می دهند و به حساب همه زنان (زن نوعی) می گذارند.
ب
• و یا خود شاعر یکی از اشراف برده دار و یا فئودال و غیره بوده اند.
• و گرنه، برای اکثریت قریب به اتفاق توده های زن در گذشته یعنی در فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی برده داری و یا فئودالی از این خبرها نبوده است.
• زن در گذشته موقعیتی بمراتب بدتر از اکنون (یعنی بدتر از فرماسیون سرمایه داری) داشته است:
• زن بدتر از مرد، برده (ابزار سخنگو) و رعیت بوده است.
• با پوزش
2
نیکا
اينها همگي نمائي از آرزوهاي يك زن اند و با كمي موشكافي متوجه مي شويم که همگي بايد در آينده تحقق یابند.
اما چيزي كه رنگ گذشته به آنها داده ، كم نور شدن اميد به تحقق آنها ست.
نیکا
اينها همگي نمائي از آرزوهاي يك زن اند و با كمي موشكافي متوجه مي شويم که همگي بايد در آينده تحقق یابند.
اما چيزي كه رنگ گذشته به آنها داده ، كم نور شدن اميد به تحقق آنها ست.
3
نون
• خیلی ممنون.نون
• ما پاسخ شما را حکم به حکم مورد تأمل قرار می دهیم:
نیکا
اينها همگي نمائي از آرزوهاي يك زن اند.
اينها همگي نمائي از آرزوهاي يك زن اند.
• تردیدی در این حقیقت امر نیست که اینها آرزوهای زن اند.
• مسئله فقط این است که کدام زن؟
• چون زن انتزاعی وجود خارجی ندارد، تا نمائی از آرزوهای زن انتزاعی و کلی هم وجود داشته باشد:
• زن به مثابه انسان مشخص وجود دارد:
• زن رعیت، زن فئودال، زن بورژوا و هر کدام آرزوها و ایدئال های اجتماعی و طبقاتی خاص خود را دارند.
نیکا
اينها همگي نمائي از آرزوهاي يك زن اند و با كمي موشكافي متوجه مي شويم که همگي بايد در آينده تحقق یابند.
اينها همگي نمائي از آرزوهاي يك زن اند و با كمي موشكافي متوجه مي شويم که همگي بايد در آينده تحقق یابند.
• ولی خواننده به هیچ ترفندی نمی تواند آینده ای در این شعر کشف کند.
• ایدئالیزاسیون گذشته را در نهایت تلاش هم نمی توان نا دیده گرفت:
فرازی از این شعر
قاليچه ي سليمانم
قاب عكس غبارگرفته اي است
ـ در كنج طاقچه ـ
هر بارغبار از چهره اش مي گيرم
مرا به سفرهاي دور مي برد.
به گذشته هايي دوردست
به وقتي براي عاشقي و دل باختن
به روزهاي خوشي كه
هنوز لبخند گم نشده بود
و درب بلورين دل را
به آهنگ باران مي نواختند
و اشك، حرمت داشت
و بهاي بوسه اي كوچك
پرواز در بي نهايت يك رؤيا بود.
قاليچه ي سليمانم
قاب عكس غبارگرفته اي است
ـ در كنج طاقچه ـ
هر بارغبار از چهره اش مي گيرم
مرا به سفرهاي دور مي برد.
به گذشته هايي دوردست
به وقتي براي عاشقي و دل باختن
به روزهاي خوشي كه
هنوز لبخند گم نشده بود
و درب بلورين دل را
به آهنگ باران مي نواختند
و اشك، حرمت داشت
و بهاي بوسه اي كوچك
پرواز در بي نهايت يك رؤيا بود.
• این فراز شعر، از صراحت بی چون و چرا سرشار است:
• از گذشته ستائی محض!
نیکا
اما چيزي كه رنگ گذشته به آنها داده ، كم نور شدن اميد به تحقق آنها ست.
اما چيزي كه رنگ گذشته به آنها داده ، كم نور شدن اميد به تحقق آنها ست.
• البته علاقه مندی افراد به گذشته نه جرم است و نه بهانه مذمت.
• انسان ها قاعدتا چنان می اندیشند که می زیند!
• وجود اجتماعی انسان ها ـ در تحلیل نهائی ـ شعور اجتماعی آنها را رقم می زند.
• هدف اینجا فقط تحلیل شعر و هماندیشی است.
• فکر نمی کنید که عکس این قضیه صادق باشد؟
• یعنی دلبستگی ژرف به گذشته موجب کمرنگ گشتن امید به آینده باشد؟
• و گرنه هزاران دلیل تجربی، عقلی و نظری بر آینده بهتر وجود دارد:
• مبارزات رهائی بخش زنان به دستاوردهای بزرگی نایل آمده است.
• زنان در بخش اعظم کشورهای جهان در زمینه احقاق حقوق خویش پیشرفت های چشمگیری کرده اند که خود امید به آینده را نه کمرنگ، بلکه بسیار پررنگ می سازد.
• جنبش زنان که شکست نخورده و در حال عقب نشینی نیست.
همین که مسئله زن بطور فرمال در مقیاس تمام ارضی برجسته می شود،
صرفنظر از نیات عوامفریبانه، نشاندهنده تهاجم بی وقفه جنبش زنان است!
صرفنظر از نیات عوامفریبانه، نشاندهنده تهاجم بی وقفه جنبش زنان است!
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر