مگر راه حل اندیشی، برنامه ریزی و رسیدگی به معضلات ملت، وظیفه دولت نیست؟
منصوره اشرافی
تنها مرده ها، عزیزند!
سرچشمه:
یاد داشت های اهور
یاد داشت هائی در باره هنر و ادبیات
http://ahoor1338.persianblog.ir
تحلیل واره ای از
شین میم شین
ارزش یک انسان
در حيرتم از مردم
از مردم پست
اين طايفه ي زنده كش مرده پرست
تا هست به ذلت بكشندش به فنا
تا رفت به عزت ببرندش سر دست
حسین جلال الدینی
تنها مرده ها، عزیزند!
سرچشمه:
یاد داشت های اهور
یاد داشت هائی در باره هنر و ادبیات
http://ahoor1338.persianblog.ir
تحلیل واره ای از
شین میم شین
ارزش یک انسان
در حيرتم از مردم
از مردم پست
اين طايفه ي زنده كش مرده پرست
تا هست به ذلت بكشندش به فنا
تا رفت به عزت ببرندش سر دست
حسین جلال الدینی
• ما که بودیم، نبودیم کسی
• کشت ما را غم بی همنفسی
• تا که رفتیم، همه یار شدند
• خفته ایم و همه بیدار شدند
• قدر آئینه بدانیم، چو هست
• نه در آن وقت که افتاد و شکست
• در حیرتم از مرام این مردم پست
• این طایفه ی زنده کش مرده پرست
• تا هست به ذلت بکشندش به جفا
• تا رفت به عزت ببرندش سر دست
پایان
ادامه تلاش برای تحلیل شعر
« تنها مرده ها، عزیزند!»
ادامه تلاش برای تحلیل شعر
« تنها مرده ها، عزیزند!»
حکم دوم
منصوره اشرافی
در حیرتم از مرام این مردم پست
حسین جلال الدینی
در حيرتم از مردم
از مردم پست
منصوره اشرافی
در حیرتم از مرام این مردم پست
حسین جلال الدینی
در حيرتم از مردم
از مردم پست
• به فرمولبندی این دو شاعر اما باید اندکی دقت کرد:
• منصوره اشرافی ظاهرا بدون کمترین تمایز، از «مردم پست» سخن می گویند.
• در آئینه ضمیر ایشان، ملتی با تمامت خود، «پست» بازتاب می یابد.
• حسین جلال الدینی اما منظور خود را با تمایزمندی خاصی فرمولبندی می کنند:
• ایشان هم بسان منصوره اشرافی از مردم در حیرت اند، اما صراحتی در این زمینه که منظورشان کل ملت باشد، به چشم نمی خورد.
• چون ظاهرا تصریح می کنند که منظورشان نه کل ملت، بلکه بخش پست ملت است.
• ما متأسفانه از حسین جلال الدینی چیزی جز این شعر کوتاه نخوانده ایم، ولی در هر صورت نمی توان به اختلاف جهان بینی ایندو شاعر محترم پی نبرد.
• می توان حدس زد که حسین جلال الدینی به انتقاد از بخشی از ملت خویش می پردازد و نفرت به توده، گشتاوری تعیین کننده در جهان بینی او محسوب نمی شود.
• در مورد منصوره اشرافی متأسفانه چنین حدسی جایز نیست.
• تحقیر توده ها ـ به احتمال قوی ـ یکی از گشتاورهای اصلی بینش اجتماعی ایشان است.
• باید در تحلیل دیگر آثار ایشان به دنبال اثبات و یا تصحیح حدس خود باشیم.
• ما در جهان بینی صادق هدایت، شاملو و غیره نیز به این گشتاور بینشی ـ اجتماعی برخورد می کنیم.
حکم سوم
در حيرتم از مردم
از مردم پست
اين طايفه ي زنده كش مرده پرست
در حيرتم از مردم
از مردم پست
اين طايفه ي زنده كش مرده پرست
• هر دو شاعر در این حکم، به توصیف دقیقتر «مردم پست» می پردازند:
• صفت ممیزه «مردم پست» و تفاوت و تضاد آنها با اشراف و اعیان و خبرگان متعالی در این است که دیالک تیکی از «زنده کشی و مرده پرستی» اند.
• مردم متعالی ـ به قول حضرت نیچه و اعوان و انصارش، طایفه ابربشر ـ زنده کش مرده پرست نیستند.
• اکنون این سؤال پیش می آید که پس چیستند؟
• برای پاسخ به این پرسش فقط کافی است که به همین تاریخ معاصر و به همین روزگار حی و حاضر نگاهی باندازیم:
• طایفه ابربشر به دلایل واهی دو جنگ جهانی با حداقل 70 میلیون قربانی و هزاران جنگ کوچک با ده ها میلیون قربانی به راه انداخته است و جوامع بشری را با درنده خوئی و بی تفاوتی مطلق به خاک و خاکستر بدل ساخته است.
• طایفه ابربشر اکثریت بشریت را به دلایل واهی پست شمرده و چه بسا زنده زنده سوزانده و می سوزاند.
• بهانه ها گوناگون اند:
• جائی نژاد بهانه پستی شمرده می شود، جای دیگر عقیده و مذهب، جای دیگر ایدئولوژی و ایدئال، جای دیگر تعلقات ملی و قومی.
• ماهیت قضیه اما همه جا و همیشه یکی است:
• این «مردم پست» اند که به نحوی از انحاء، گاهی در اونیفورم سرباز و گه در اونیفورم زندانی، سلاخی می شوند و چه بسا به دست خواهران و برادران خویش.
• چون طایفه ابربشر از دیرباز متنفر از کار بطور کلی بوده و دست خود را بویژه به کارهای کثیف از این قبیل آلوده نمی کند.
• طایفه ابربشر ترجیح می دهد که پول بشمارد و یا مسافرت، جهانگردی و عیاشی کند.
• شاید بتوان طایفه ابربشر را جزو مرده پرستان تلقی نکرد، ولی در علاقه و اشتیاق لایتناهی اش به زنده کشی تردیدی نیست.
• بگذریم از نیچه و هیتلر و هایدگر و غیره.
• اما به چه دلیل می توان مردم کشوری را، زنده کش مرده پرست نامید؟
• بهتر است موارد تجربی معینی را مورد بحث قرار دهیم تا بلکه پاسخی به این پرسش بیابیم:
• زنی زیر فشار روحی دست به انتحار زده و شاعر یخه مردم کشور را چسبیده و به زنده کشی متهم می سازند.
• دلیل شاعر شاید این باشد که چرا مردم همنوع خود را تنها و بی همنفس رها می کنند تا او همدمی برای تبیین قصه درد خویش نیابد و زیر فشار روحی از بیکسی دست به انتحار بزند؟
• اکنون می توان از شاعر پرسید که سازمان جامعه و همبود بطور کلی از چه قرار است؟
• در هر جامعه و همبودی تقسیم کار وجود دارد.
• یکی خانه می سازد، دیگری پزشک است و آن دیگری پرستار و روانپزشک.
• همه که نمی توانند همه کاره باشند.
• همه که نمی توانند متخصص بیماری های روانی باشند تا به داد انسان هائی بشتابند که به اختلالات روانی دچار شده اند.
• این وظیفه دولت در هر جامعه است که به فکر ملت باشد و برای مشکلات مادی، روحی و روانی آن باندیشد و برنامه ریزی کند.
• شاعر اما نه تنها انتقادی از دولت به عمل نمی آورند، بلکه حتی اشاره ای به آن و فونکسیون محول بدان نمی کنند.
• چرا نباید دولتی را به بازخواست کشید که می تواند در صورت لزوم «مردم پست» را بسیج کند، روانه میدان های گلوله و بمب و مین سازد و تکه تکه و یا در بهترین حالت علیل کند، ولی نمی خواهد شرایط زندگی شایسته انسانی برای اعضای جامعه و همبود فراهم آورد؟
• مگر راه حل اندیشی، برنامه ریزی و رسیدگی به معضلات ملت، وظیفه دولت نیست؟
• اگر جواب به این سؤال مثبت باشد، پس چرا شعرا همه کاسه ـ کوزه ها را بر سر «مردم پست» خراب می کنند و نه بر سر طبقه حاکمه و ابزار سرکوب طبقاتی اش، دولت عالیقدر؟
• چرا مردم را زنده کش می نامند و نه طبقه حاکمه را و دولت خادم را؟
چرا ملت را به تندباد پرخاش می بندند و به جرم حمل تابوت همنوعان خویش و تطهیر و تدفین جنازه آنها و ترحم و همدردی با همنوعان از دست رفته خویش، «مرده پرست» می نامند و نه طبقه حاکمه را که دست به سیاه و سپید نمی زند، از عرق جبین مردم تغذیه می کند، به ازای ذلت ملت به لذت می رسد و پروار می شود؟
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر