• این اولین نوشته ای است که ما از دکتر فرهاد قابوسی خوانده ایم و دل مان می خواهد که روی برخی از احکام ایشان راجع به کسروی مکث و بحث کنیم تا بلکه نظر خام ما به محک بخورد و تصحیح شود.
حکم اول
کسروی را هرکسی از ظن خود تعبیر کرده و به اوج اعلی و یا به حضیض سفلی رسانده است:
حقیقتی که گویای شخصیت متناقض او ست.
1
• دکتر قابوسی ظاهرا مقاله خود را از آخر شروع می کنند.
• محقق باید پس از بررسی اسناد و فاکت ها دست به استنتاج نهائی بزند.
• ولی ایشان در سطر اول نوشته خود نتیجه نهائی را کف دست خواننده بی خبر می نهند.
2
• نکته قابل انتقاد دوم، متد بررسی ایشان است:
• ایشان بلافاصله از «شخصیت متناقض کسروی» دم می زنند.
• این شیوه بررسی بوی سوبژکتیویسم معرفتی می دهد:
• سوبژکتیویست ها دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت را تخریب می کنند، اوبژکت را دور می اندازند و سوبژکت را یکه تاز بلامنازع میدان می سازند.
• شخصیت انسان ها در هر حال نمی تواند به مثابه علت العلل تلقی شود.
• برای اینکه شخصیت انسان ها خود معلول و محصول علل اوبژکتیف (عینی) است.
• برای اثبات صحت ادعای خود به تفاوت شخصیتی انسان هائی که در شرایط عینی متفاوت بار آمده اند، می توان اشاره کرد:
• کوخ نشینان شخصیت دیگری کسب می کنند تا کاخ نشینان!
• بنابرین شخصیت و خصایص اخلاقی ثانوی اند نه اولین!
حکم دوم
و این از آن رو که او در باطن کم سواد بود اما در ظاهر در سیطره انحصار سواد به ادبیات و قحط الرجال پر معلومات می نمود و می نماید.
و این از آن رو که او در باطن کم سواد بود اما در ظاهر در سیطره انحصار سواد به ادبیات و قحط الرجال پر معلومات می نمود و می نماید.
• دکتر قابوسی علت تناقض شخصیتی کسروی را در سطح نازل سواد ایشان می دانند.
• چون کسروی ضمن بیسواد بودن، نقش باسواد بازی می کرده و در جامعه او قحط الرجال بوده، مثلا دکتر تقی ارانی و 53 نفر معاصر ایشان نبوده اند، پس شخصیت تناقض مند کسب کرده بود.
• این جور استدلال ها در شأن یک دکتر نیست.
• ولی چه می شود کرد که شعور اجتماعی افراد از عوام تا علما بوسیله وجود اجتماعی آنها تعیین می شود.
• ما بخشی از نوشته های کسروی را تحت عنوان «سیری در جهان بینی احمد کسروی» مورد تحلیل قرار داده ایم و از تیزبینی و علمیت متد تحلیل او ـ علیرغم عدم آشنایی به متد دیالک تیکی تحلیل ـ حیرت کرده ایم.
• اکنون از دکتر قابوسی نظر و برداشت بکلی دیگری می شنویم که برای ما کنجکاوی برانگیز است.
حکم سوم
آخوندی بود سرو زبان دار که تحت تاثیر عقاید فاشیستی زمانه اش در گیرودار شکست سنت ها جا و بیجا اظهار نظر کرده است.
آخوندی بود سرو زبان دار که تحت تاثیر عقاید فاشیستی زمانه اش در گیرودار شکست سنت ها جا و بیجا اظهار نظر کرده است.
1
• شیوه تحقیق دکتر قابوسی شیوه تحقیق جالبی است، البته اعتبار علمی که هیچ، اعتبار تجربی هم ندارد:
• چون بسته به مخاطب می توان از این حکم دکتر قابوسی برداشت مثبت و یا منفی کرد.
• آخوند که در قاموس همه، صفت مذمومی نیست.
2
• فاشیست قلمداد کردن بی مهابای کسروی تکاندهنده است.
• اولین بار این اتهام را از زبان فئودالی آذری در آلمان شنیدیم، که از سرتاپایش فاشیسم تراوش می کرد.
• بخشی از آذری های پان ترکیست تمامت «گنجینه ترمینولوژیکی» فاشیسم و نازیسم را از آن خود کرده اند و بسان فاشیست های بی غل و غش «می اندیشند!»
• حقیقتی تلختر از زهر است ولی چه می شود کرد.
• اکنون برای بار دوم کسروی فاشیست قلمداد می شود.
• ما در تحلیل نظرات کسروی حتی یک بار، به گرایشات فاشیستی برخورد نکرده ایم، بلکه برعکس با شخصیتی مسئول و طرفدار پیشرفت و حقیقت مواجه بوده ایم.
حکم چهارم
اما نه سواد تحقیق علمی در آن موارد را داشت و نه از جامعه شناسی باخبر بود.
این است که بسیاری از نوشته هایش هم نادرست و هم خطرناک از آب در آمدند.
اما نه سواد تحقیق علمی در آن موارد را داشت و نه از جامعه شناسی باخبر بود.
این است که بسیاری از نوشته هایش هم نادرست و هم خطرناک از آب در آمدند.
1
• ما در تحلیل اوبژکتیف نظرات کسروی به نتیجه کاملا دیگری رسیده ایم و جا به جا از تسلط شگرف کسروی به متد علمی تحلیل ابراز حیرت کرده ایم و لب به ستایش گشوده ایم.
• البته دکتر قابوسی ظاهرا برای تعریف تحقیق علمی معیار دیگری را به خدمت می گیرند که از شیوه تحلیل خودشان آشکار می گردد.
2
• باطل قلمداد کردن بسیاری از نوشته های کسروی آسان است، ولی این ادعا باید با تکیه بر فاکت های عینی اثبات شود.
• در غیر این صورت، از حد ادعا فراتر نمی رود.
3
• در مورد خطرناکی آثار و افکار کسروی شاید دکتر حق داشته باشند.
• در ایام کودکی از آخوندی مطلع خواستیم که آثار کسروی را برای مطالعه در اختیارمان بگذارد، او هم دقیقا با همین تشخیص ما را از مطالعه آنها منع کرد.
حکم پنجم
اما در ایران معاصر او و ما که از سر ادب زدگی فرهنگ و فقدان عقل علمی و تحقیق نوشتن را به تساهل با تحقیق یکی می گرفتند و می گیرند و مترجمین را محقق می شناسند، از او که صرفا روایت تاریخ و جمع آوری لغت کرده است، محقق تاریخ و زبانشناس ساخته اند:
چراکه نه آن را داشته ایم و نه این را داریم!
اما در ایران معاصر او و ما که از سر ادب زدگی فرهنگ و فقدان عقل علمی و تحقیق نوشتن را به تساهل با تحقیق یکی می گرفتند و می گیرند و مترجمین را محقق می شناسند، از او که صرفا روایت تاریخ و جمع آوری لغت کرده است، محقق تاریخ و زبانشناس ساخته اند:
چراکه نه آن را داشته ایم و نه این را داریم!
• این حکم دکتر فاقد معنی روشنی است:
• مفاهیم دکتر در این حکم به احتمال قوی فاقد قرینه عینی اند:
• ادب زدگی
• ادب زدگی فرهنگی
• عقل علمی
• تحقیق نوشتن
• این جور مفاهیم استاندارد نیستند و نمی توانند میان نویسنده و خواننده پلی از تفاهم و تفهیم بزنند.
حکم ششم
کاش که این مرد که نه زبانشناس بود و نه مورخ (!) به روایت بهتر و دقیق تاریخ مشروطه و آذربایجان بسنده می کرد، دچار خود بزرگ بینی و مالیخولیای فاشیسم نمی شد و در پی دین سازی نمی رفت.
کاش که این مرد که نه زبانشناس بود و نه مورخ (!) به روایت بهتر و دقیق تاریخ مشروطه و آذربایجان بسنده می کرد، دچار خود بزرگ بینی و مالیخولیای فاشیسم نمی شد و در پی دین سازی نمی رفت.
1
• تاریخ انقلاب مشروطه کسروی را تصادفا در ایام کودکی خوانده ایم و از تصور دقت، زحمت و مشقت جسمی، روحی و فکری مصروف بدان، حتی در همان هنگام لب به قدردانی و ستایش گشوده ایم و در مقابل مؤلف زحمتکش آن از صمیم قلب سر تعظیم فرود آورده ایم.
2
• تکرار مکرر فاشیسم بدون درک و توضیح چند و چون ماجرا کمکی به کسروی شناسی نمی کند.
• دین سازی کسروی را می توان بر اساس فاکت های عینی و واقعی توضیح داد.
• ما قصد گمان ورزی در هیچ موردی نداریم، ولی تدوین و تبلیغ آیین نو و زبان واحد و حتی حمایت از رضا شاه می تواند به نیت و به امید غلبه بر تشتت فئودالی ـ خانخانی و تشتت فکری ریشه دار در جامعه و ایجاد ملت واحد با آیین و زبان واحد تحت فرمان دولت بورژوائی واحد صورت گیرد.
• میرزا علی معجز شاعر انقلابی و روشنگر بزرگ آذربایجان نیز اشعاری در مدح رضا شاه سروده است، حزب کمونیست ایران حتی تا مدت ها نظر صریح و روشن راجع به ماهیت رضا شاه نداشت.
• حیدر عموغلی حتی ـ اگر اشتباه نکنیم ـ بر ان بود که از اقدامات ضد رژیم خانخانی و ملوک الطوایفی رضا شاه باید حمایت کرد.
• چنین گرایشی از سوی کسروی در بدترین حالت گرایشی بورژوائی ـ ملی است و نه فاشیستی.
• فاشیسم ایدئولوژی دیگری است با محتوای طبقاتی دیگر، با سمتگیری بکلی دیگر نسبت به انسان و توده های مولد و زحمتکش!
• فاشیسم فلسفه خاص خود را دارد.
• فاشیسم ارتجاع محض است و بر تز سیطره ابربشر کذائی بر توده های مولد و زحمتکش مبتنی است.
• فاشیسم انسان را انسانیت زدائی می کند و توده های مولد و زحمتکش را برده می سازد.
• فاشیسم بر ضد علم و روشنگری موضع می گیرد، به اشاعه خرافه از هر نوع می پردازد، کسروی اما طرفدار سرسخت علم و روشنگر خستگی ناپذیر بی بدیلی بوده است.
• ما اتفاقا در ایام نوجوانی با کسانی آشنا بوده ایم که رابطه ای تنگاتنگ با کسروی داشته اند.
• از هیچ کدام از آنها حتی حرفی در زمینه گرایش فاشیستی داشتن کسروی نشنیده ایم.
• آنها بیشتر به آته ئیسم کسروی اشاره می کردند.
حکم هفتم
کسی که بدون ظرفیت علمی و توان تحقیق منطقی به مسائل پر دامنه و پیچیده فرهنگی و اجتماعی که درک شان متضمن ظرف و توان بسیار است، دست برد، لاجرم از بیراهه افراط و تفریط، مطلق گرائی و جنون سر در خواهد آورد.
کسی که بدون ظرفیت علمی و توان تحقیق منطقی به مسائل پر دامنه و پیچیده فرهنگی و اجتماعی که درک شان متضمن ظرف و توان بسیار است، دست برد، لاجرم از بیراهه افراط و تفریط، مطلق گرائی و جنون سر در خواهد آورد.
• مفهوم «مسائل پر دامنه و پیچیده فرهنگی و اجتماعی که درک شان متضمن ظرف و توان بسیار است!» ظاهرا غیرمنطقی و نادرست فرمولبندی شده است.
• منظور دکتر قابوسی شاید این بوده، که برای درک مسائل پر دامنه و پیچیده فرهنگی و اجتماعی لیاقت علمی خارق العاده لازم است.
• و چون کسروی به زعم ایشان فاقد این لیاقت علمی بوده، دچار افراط و تفریط شده، دچار مطلقگرائی و جنون شده است.
• ابلیس واره نمودارسازی دشمن خود ربطی به تحقیق اوبژکتیف و علمی ندارد.
• مگر اینکه بر اساس فاکت های عینی و واقعی جنون کسروی اثبات شود.
حکم هشتم
همچنانکه سرنوشت نمونه های والاتری از او نظیر "نیچه" و "هایدگر" در غرب نشان داده اند:
که اولی دچار جنون شد و دومی به خدمت جنون خطرناک تری که نازیسم باشد در آمد:
کسروی هم سر از دین سازی در عصر اتم در آورد که باز نشانی از جنون است.
همچنانکه سرنوشت نمونه های والاتری از او نظیر "نیچه" و "هایدگر" در غرب نشان داده اند:
که اولی دچار جنون شد و دومی به خدمت جنون خطرناک تری که نازیسم باشد در آمد:
کسروی هم سر از دین سازی در عصر اتم در آورد که باز نشانی از جنون است.
• این شیوه استدلال دکتر قابوسی است:
• ایشان برای اثبات جنون کسروی و فاشیست بودن ایشان، دست به دامن نیچه و هایدگر می شوند:
• کسروی مظلوم به چرخش قلمی با نیچه ـ پیامبر فاشیسم که کتاب هایش در مدارس آلمان هیتلری تدریس می شوند ـ و هایدگر که از فاشیست های جان بر کف آلمان بوده، در یک ردیف قرار داده می شود.
• به چه دلیل؟
• چون کسروی در عصر اتم به دین سازی پرداخته است.
• استدلال بدی نیست، ولی فقط به درد عوامفریبی می خورد و لاغیر.
اگر دین سازی صرف نشانه فاشیسم و جنون باشد، پس باید همه دین سازان ملی و بین المللی هیتلریزه شوند.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر