۱۳۹۱ فروردین ۱۸, جمعه

قصه های خانم گاف (50)

گاف سنگزاد

• شاعری دیدم کوه و صحرا می رفت
• هر چرندی می دید، بی مهابا می چید

• و از آن

• دسته چرندی می ساخت

• ارمغان می برد به
فقیران فرنگ!

• خواستاران جفنگ!

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر