۱۳۹۱ فروردین ۱۹, شنبه

پای منبر بزرگان (4)

میازار موری که دانه کش است!

دکتر محمدعلی اسلامی نُدوشَن (۱۳۰۴)
شاعر، منتقد، مترجم و پژوهشگر
مؤلف آثار بیشمار

پای منبر استاد محمد علی اسلامی ندوشن
سرچشمه:
(سایت «صدای مردم»، اواخر ماه مه 2009)

شین میم شین

حکم سوم دکتر ندوشن
ابعاد مختلف سیاسی، اجتماعی، تاریخی و روانی در شاهنامه وجود دارد، به طوری که ایران را به دو قسمت قبل و بعد از شاهنامه، می توان تقسیم کرد.

• این از خصوصیات اصلی اغلب استادان نیمه فئودال ـ نیمه بورژوای دانشکده ادبیات است، که غیر از اندیشیدن، هر کاری از دست شان برمی آید.

• پروفسور، کشورایران را نه بر اساس شیوه تولید، نه بر بنیان سیستم اجتماعی ـ اقتصادی، بلکه بر اساس کتاب شعری ارزیابی می کند.

• هیچکس بهتر از ایرانی ها نمی تواند، آبروی ایرانی ها را بریزد.

• پروفسور اگر وقت دارد، بگوید که ایران قبل از شاهنامه با ایران بعد از شاهنامه چه فرقی کرده است.

حکم چهارم دکتر ندوشن
اگر شاهنامه نبود، بسیاری از شاعران هم نبودند.

• اگر کسی دلیلی نپرسد، هر ادعائی می توان کرد.
• پروفسور ندوشن علم غیب دارد.
• اگر کتابی نوشته نشده بود، اگر فردوسی زاده نشده بود، ایران از شر جماعت شاعر خلاص شده بود.
• پروفسور باید بگوید که این قانون من در آوردی، فقط شامل حال ایران می شود و یا قانون جهانشمولی است.
• مثلا در انگلستان و آلمان وفرانسه هم، اگر کتابی نوشته نمی شد، بسیاری از شاعران نمی بودند؟

حکم پنجم ندوشن
اولین آنها خیام است.

• پروفسور اکنون از عالم مجرد وارد جهان مشخص می شود.
• اگر شاهنامه نمی بود، خیام هم نمی بود.
• البته منظور ایشان این است که خیام رباعیات خود را نمی سرود.
• اما به چه دلیل؟

دلیل اول دکتر ندوشن
خیام همین مقدار کمی که رباعی گفته، کاملا تحت تأثیر فردوسی بوده، چرا که مضامینش بارها در شاهنامه تکرار شده و آن مسئله گذشت عمر و غنیمت شمردن آن را خیام از فردوسی گرفته است.

• پروفسور حتی به ساده ترین عمل منطقی، یعنی مقایسه درست و حسابی خیام و فردوسی دست نمی زنند.
• پروفسور تنها دلیلی که برای ادعای پا درهوای خود دارند، این است که فردوسی از سرای سپنج سخن گفته است.

• نتیجه گیری عجیبی است:
• چون موضوع واحدی هم از سوی فردوسی و هم از جانب خیام مورد بحث قرار گرفته، پس میان آندو رابطه علی (علت و معلولی) برقرار است، یعنی اولی علت دومی است.

• آنهم چه موضوعی، که اصلا به خاطر کسی خطور نمی کند:
• گذرائی عمر و غنیمت شمردن دم.

• ما هنوز تحلیل رباعیات خیام و شاهنامه را به پایان نرسانده ایم و لذا در مورد صحت ادعای پروفسور سکوت می کنیم.
• ولی حتی اگر فردوسی به غنیمت شمردن دم فراخوانده باشد، نمی توان از این پدیده استثنائی استفاده کرد و رباعی سرائی خیام را معلول نگارش شاهنامه دانست.
• پروفسور باید دلایل بیشتری پیدا کند.
• اما تفاوت و تضاد جهان بینانه فردوسی و خیام از زمین تا آسمان است:
• فردوسی شاعر مبارزه و مقاومت و زندگی است، در حالیکه خیام جزو خراباتیان است و مدافع چسبیدن به لحظه و فراموش کردن روند است، طرفدار خوش باشی است و نه مبارزات اجتماعی و انقلابی.

دلیل دوم دکتر ندوشن
علتش هم این است که فردوسی سرگذشت کسانی را می سراید، که سرگذشت شان مایه عبرت است.

• این دلیل دوم پروفسور است.
• چون فردوسی سرگذشت کسانی را نقل می کند، که سرگذشت شان مایه عبرت است، پس اگر شاهنامه سروده نشده بود، بسیاری از شاعران از جمله عمر خیام هم نمی بودند.
• کسی که به چنین کسانی اجازه تربیت معنوی فرزندان مردم را می دهد، باید در ملأ عام محاکمه و محکوم شود.
• شیوه استدلال یک استاد دانشگاه از شیوه استدلال فاتحه خوان های قبرستان های ایران عقب مانده تر است.

حکم پنجم دکتر ندوشن
سومین ناصر خسرو است.
شباهت بین شاهنامه و آثار ناصر خسرو در خرد است.

• پروفسور حالا یک موضوع دیگر را بهانه معلول بودن یکی و علت وبدن دیگری قرار می دهند.
• اگر اینطور پیش برویم، کسی در ایران و جهان نخواهد ماند، که بود و نبودش ناشی از نگارش شاهنامه نباشد.
• تحت تأثیر شاعر پیشین قرار داشتن، امری طبیعی و حتی ناگزیر و ضرور است.
• از این پدیده هرگز نمی توان نتیجه گرفت، که اگر شاهنامه نبود، ناصر خسرو هم نبود.
• خود فردوسی هم ناگزیر تحت تأثیر پیشینیان بوده است.

• زنجیر علیت، زنجیری بی آغاز و انجام است، آن را حلقه آغازین و واپسین نیست.

• هر حلقه آن دیالک تیک علت و معلول است، یعنی خود معلول حلقه قبلی و علت حلقه بعدی است.
• اگر ناصر خسرو تحت تأثیر حکیم طوس بوده است، شاعر دیگری هم تحت تأثیر او بوده است.

حکم ششم دکتر ندوشن
شاهنامه را باید خردنامه نامید.

• چرا این کشف خود را در زمان محمد رضا شاه اعلام نکردید، یا اینکه اخیرا به این واقعیت امر وقوف یافته اید؟

• پروفسور ظاهرا نمی دانند که مهم، قبل از همه، نه نامها، بلکه محتواها هستند.
• تغییر نام چیزها، به تحول کیفی و یا ماهوی آنها منجر نمی شود، خود جمهوری اسلامی دلیل بر این واقعیت امر است.
• با تعویض پالان، «خر» آدم نمی شود، بی آنکه خدا نکرده، قصد توهین به خر، این همراه و خدمتکار دیرین خود داشته باشیم.

حکم هفتم
اسلامی ندوشن سعدی را هم به شدت تحت تأثیر فردوسی دانست.

• حالا باید به دلایل پروفسور گوش دهیم و ببینیم که چرا سعدی بشدت تحت تأثیر حکیم طوس بوده است.

دلیل اول دکتر ندوشن
بوستان به تقلید از شاهنامه و به همان لحن بحر گفته شد

• دلیل اول پروفسور فرم بوستان است.
• چون فرم بوستان لحن بحر بوده، پس سعدی تحت تأثیر شدید فردوسی بوده است.
• چنین ادعائی غیرمنطقی ترین ادعاها ست.
• ظاهر خیلی چیزها، پدیده ها و سیستم ها می تواند شبیه یکدیگر باشد.
• ظاهر همانند چیزها، دلیل بر همانندی واقعی و ماهوی آنها نمی شود.

• یکی از بیماری های مزمن انسانها ظاهربینی آنها ست که می توان فرمالیسم نامید.

• دولت آبادی هم بر همین معنا ست، که می گوید انقلاب فرهنگی سروش غیب، همان انقلاب فرهنگی مائو ست.

• ظاهر فقط در دیالک تیک ظاهر و باطن معنی دارد، که به معنی توسعه و تعمیم دیالک تیک نمود و بود است.
• و در دیالک تیک نمود و بود، نقش تعیین کننده از آن بود است، نه نمود.
• یکسان بودن لحن سعدی نمی تواند دلیل کافی برای تحت تأثیر شدید فردوسی بودن او باشد.

دلیل دوم دکتر ندوشن
در واقع، بوستان، خردنامه بعد از اسلام است و سعدی می خواهد، یک شاهنامه و خردنامه دیگری خلق کند.

• پروفسور ظاهرا نمی دانند که خرد به چه معنی است.
• خرد یعنی فلسفه.
• خرد یعنی تفکر و شناخت.
• خرد یعنی عبور جسورانه از نمود (ظاهر) چیزها، پدیده ها و سیستم ها به بود (باطن، ذات) آنها.

• سعدی بر خلاف حکیم طوس، نه خردگرائی پیگیر و قاطع و سرسخت، بلکه خردگرائی نیم بند و ناپیگیر و مصلحتی است .

• سعدی در بهترین حالت به شناخت نمود (ظاهر) چیزها باور دارد، به شناخت حسی چیزها، نه به شناخت عقلی آنها:

سعدی

(گلستان با ب دوم، ص 60)
• یکی از بزرگان گفت، پارسائی را:
• چه گوئی، در حق فلان عابد، که دیگران به طعنه در او سخن ها گفته اند؟
• گفت:
• بر ظاهرش، عیب نمی بینم و در باطنش، غیب نمی دانم.

• هر که را جامه پارسا بینی
• پارسا دان و نیکمرد انگار

• ور ندانی که در نهانش چیست
• محتسب را درون خانه چه کار؟

• سعدی حتی حق فراتر رفتن از شناخت حسی چیزها را به کسی نمی دهد.

• به نظر او شناخت باید محدود به سطح و ظاهر و نمود چیزها، پدیده ها و سیستم ها باشد.
• ماهیت و باطن چیزها خطه ای است که در انحصار خدا ست:

سعدی
( دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص 131)

• چه دانند مردم، که در جامه کیست

• نویسنده داند، که در نامه چیست

• سعدی در این حکم، فقط حق داوری در باره جامه انسان ها را به مردم می دهد.
• سعدی را ـ از این رو ـ می توان ندانمگرای نیم بند و ناپیگیر نامید.

• ندانم گرائی (اگنوس تیسیسم) عنوانی است، برای آموزش های معرفتی ـ نظری که شناخت اشیاء را و در تحلیل نهائی شناخت واقعیت عینی را غیر ممکن می دانند.

• ندانمگرائی یکی از نشانه های بارز خردستیزی (ایراسیونالیسم) است.

• حافظ حتی شناخت ظاهر چیزها را هم محال می داند و ندانمگرای تمام عیار است.
• حافظ ندانمگرائی نیم بند و ناپیگیر سعدی را تکمیل می کند و به گرایش اصلی در تئوری شناخت خویش بدل می سازد.
• دانش در فلسفه حافظ، نه اکتسابی و آموختنی، بلکه دریافت کردنی است.
• دانش در واقع رازی است، که قدرت غیبی با محرم رازی در میان می گذارد.

حافظ

• آخر به چه گویم، هست، از خود خبرم چون نیست

• وز بهر چه گویم، نیست، با وی نظرم چون هست

• حافظ در این بیت، از سوئی ادعا می کند که در پرتو ذات حق دچار بیهوشی و ناخودآگاهی شده است.
• این به معنی مستی و افلاج خرد و تفکر است و همزمان ادعا می کند که با وی نظر دارد.
• مست لایعقل می تواند توهم داشته باشد، ولی نظر هرگز.
• نتیجه این ماجرا ندانمگرائی است.

حافظ

• لطف خدا بیشتر از جرم ما ست

• نکته سر بسته چه دانی، خموش!

• حافظ در این بیت، حقیقت قضایا را نکته سربسته و غیرقابل شناسائی برای انسان تلقی می کند و او را به خاموشی فرا می خواند.

دلیل سوم دکتر ندوشن
علاوه بر این او در جای جای بوستان، از فردوسی یاد می کند و قهرمانان شاهنامه را به یاد می آورد.

• پروفسور در روز روشن، دروغ تحویل مستمعین بی خبر از همه جای خود می دهد:
• سعدی در سراسر بوستان، فقط یک بار، تکرار می کنیم، فقط یکبار از فردوسی نام برده است.
• آنهم نقل قولی از فردوسی ست، برای اثبات نظر بی محتوای خود:

سعدی
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص 64 ـ 65)

• چه خوش گفت، فردوسی پاکزاد

• که رحمت بر آن تربت پاک باد:

• «میازار موری که دانه کش است
• که جان دارد و جان شیرین خوش است!»

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر