۱۳۹۱ فروردین ۱۴, دوشنبه

سیری در شعری از یوسف صدیق (گیلراد) (4)

وقتی روایت هستی همواره، رفتن است!
سرچشمه
اخبار روز:
www.akhbar-rooz.com

تحلیل واره ای از شین میم شین

• ماندن یا رفتن ...

• چه می تواند باشد، ماندن
• جز درنگی در خویش،
• وقتی
• روایت هستی
• همواره، رفتن است.
پایان

تلاش در جهات تحلیل شعر


1
مفاهیم «ماندن» و «رفتن»

• شاعر در این شعر، دیالک تیک حرکت و سکون را به شکل دیالک تیک رفتن و ماندن بسط و تعمیم می دهند و در ادامه شعر ـ بدرستی ـ بر نقش تعیین کننده حرکت (رفتن) در داربست این دیالک تیک، تأکید می ورزند.

• حرکت که فرم مکانیکی آن، رفتن (جا به جائی) است، مطلق است و سکون (ماندن) نسبی است.

• شاعر البته با مفاهیم «رفتن» و «ماندن» فقط فرم مکانیکی حرکت را در نظر ندارند.


• رفتن و ماندن در ادب فارسی به معانی مختلف بکار رفته اند و بکار می روند.


• در ادبیات عرفانی ـ بویژه ـ دیالک تیک واره ای تحت عنوان فنا و بقا مصلح است.

• در این دیالک تیک واره پندارین نیز دیالک تیک حرکت و سکون به شکل دیالک تیک فنا و بقا بسط و تعمیم داده می شود.

• تحت تأثیر همین دیالک تیک واره باید باشد که امیر پرویز پویان تئوری آوانتوریستی خود را تحت عنوان «رد تئوری بقا» فرمولبندی می کند.
• او هم بسان عرفا، حرکت را به معنی فنا و سکون را به معنی بقا تحریف می کند.

• چرا از تحریف مقوله حرکت و سکون سخن می رانیم؟

• برای اینکه حرکت ماده (واقعیت عینی) فرم های متنوع و گونه گون دارد.
• حرکت می تواند تغییر معنی شود که بی سمت و سو ست.
• تجزیه و تلاشی ارگانیسم مرکب به ساده نیز نوعی تغییر است، که در افواه عمومی فنا و مرگ موجود زنده نامیده می شود.
• توسعه دانه ای به درختی و درختی به جنگلی نیز حرکت و تغییر است که از ساده و نازل (دانه) مرکب و عالی (جنگل) تشکیل می شود.

• مراجعه کنید به تغییر، تئوری توسعه در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

• این به اصطلاح «فنا» و یا «مرگ» چیزی جز روند تجزیه و تلاشی ارگانیسم به اجزای متشکله و ساده آن نیست.


• ماده (واقعیت عینی) نه آفریدنی است و نه فناپذیر و یا نابودکردنی.

• ماده ازلی و ابدی است.

• آنچه فنا نامیده می شود، در حقیقت پله ای از سیکل مکرر حیات است:

• پیدایش و زایش ـ رشد و نمو ـ فرسایش و زوال!

• تا اجزای ساده دوباره ترکیب شوند و زایش و پیدایش نوینی پدید آید و سیکل شکوهمند حیات ادامه یابد.

• امیر پرویز پویان بسان اهل طریقت و عرفان، دیالک تیک کذائی بقا و فنا را تخریب می کند، بقای کذائی را مورد تحقیر قرار می دهد و به لعن و نفرینی شورآگین دور می اندازد و فنای کذائی را مورد تجلیل و تقدیس عارفانه قرار می دهد و بر تخت می نشاند.

2
چه می تواند باشد، ماندن، جز درنگی در خویش

• شاعر اکنون به تعریف مقوله سکون (ماندن) می پردازند:
• سکون (ماندن) بنظر ایشان عبارت است از «درنگی در خویش!»

• دقت فلسفی ـ بینشی خارق العاده ای در این فرمولبندی شاعر به چشم می خورد:
• سکون جز درنگی در خویش نیست!

• نسبیت سکون را بهتر از این نمی توان تصویرسازی کرد:
• ماده (واقعیت عینی) حتی در حالت سکون در حرکت است.

• بلحاظ فیزیکی ـ شیمیائی، چیزی فارغ و رها از حرکت وجود ندارد.

• در اندرون هر ذره ای، پروتون ها و الکترون ها در حرکت بی امان مدام اند و توقفی امکان پذیر نیست.

• مطلقیت حرکت همین جا ست، نسبیت سکون نیز به همین سان!

• «سکون چه می تواند باشد، جز درنگی در خویش!»

3
وقتی روایت هستی همواره، رفتن است؟

• شاعر در این بند شعر، دست به استدلال می زند و برای اثبات ادعای خویش دلیل می آورد:
• «روایت هستی عبارت است از همواره رفتن!»

• معنای این حکم شاعر چیزی جز مطلقیت حرکت نیست:

• حرکت مطلق است، سکون ـ اما ـ خصلت نسبی دارد.
• دلیل نسبی بودن سکون عبارت است از اینکه هر حالت مبتنی بر سکون و یا تعادل با حالتی مبتنی بر حرکت پیوند دارد و تنها در پیوند با آن است که می تواند وجود داشته باشد.

• مثلا در مکانیک، تنها وقتی صحبت از سکون جسمی معنا پیدا می کند که معلوم شود که این حکم در رابطه با کدام سیستم مختصات صادر می شود.

• جسمی که در روی زمین در حالت سکون قرار دارد، نمی تواند در سکون مطلق باشد.
• زیرا، آن جسم در چرخش زمین دور مدار خود، در چرحش زمین دور خورشید و در حرکت های کیهانی دیگر سهیم است.

• زیرا در آن جسم، حرکت گرمائی مولکول ها، حرکت الکترون ها و ذرات هسته ای دیگر صورت می گیرد.


مراجعه کنید به دیالک تیک حرکت و سکون در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر