فرانسیس بیکن (1626 - 1561)
شاغل در دستگاه دولتی بریتانیا، بنیانگذار ماتریالیسم بورژوائی، معتقد به اینکه تنها حواس منبع شناخت هستند.
ماده عینی و واقعی و دارای نیروی درونی است.
او بر لزوم علم تجربی تاکید داشت.
سرچشمه:
فیسبوک عباس حجری
1
میم
• با سلام و پوزش پیشاپیش.شاغل در دستگاه دولتی بریتانیا، بنیانگذار ماتریالیسم بورژوائی، معتقد به اینکه تنها حواس منبع شناخت هستند.
ماده عینی و واقعی و دارای نیروی درونی است.
او بر لزوم علم تجربی تاکید داشت.
سرچشمه:
فیسبوک عباس حجری
1
میم
• یادآوری چند نکته ضرر ندارد:
الف
• ماتریالیسم بورژوائی نداریم.
ب
• ماتریالیسم مکانیکی و متافیزیکی داریم که فلاسفه بورژوازی آغازین در انگلستان و فرانسه نمایندگی کرده اند و بعد بوسیله مارکس و انگلس ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی بنیانگذاری شده و بوسیله ولادیمیر لنین و دیگران توسعه و تکامل داده شده است
ت
• فرمولبندی «حواس منبع شناخت هستند» بکلی معیوب و نادرست است.
پ
• منبع شناخت، واقعیت عینی مستقل از انسان و ضمیر و اراده و میل و هوس انسانی است، یعنی اوبژکتیف (عینی) است:
• محتوای معرفت و یا شناخت انسانی نه در خود سوبژکت شناسنده، بلکه در اوبژکت شناخت (موضوع شناخت) است، یعنی در واقعیت عینی است که بی اعتنا به بود و نبود بنی بشر وجود دارد.
ث
• حواس پنجگانه انسانی وسیله انعکاس واقعیت عینی و یا ماده در آئینه ضمیر بنی بشر است.
ج
• اصطلاح نیروی درونی ماده وجود ندارد.ح
• ماده (واقعیت عینی) ماهیتا تضادمند است، جولانگاه دیالک تیک عینی است:
• ماده میدان لایتناهی همزیستی و ستیز اضداد است، یعنی میدان فرمانفرمائی دیالک تیک عینی است.
خ
• ماده (واقعیت عینی) حاوی تضادهای درونی است و ستیز بی امان اضداد دیالک تیکی منبع و سرچشمه انرژی و نیرو ست که موجب خودجنبی (احسان طبری) بی امان ماده است.
د
• فرانسیس بیکن مؤسس امپیریسم (مکتب اصالت تجربه) در تئوری شناخت است.
ذ
• فلسفه مارکسیستی ـ به عنوان مثال ـ بر سه پایه ایستاده است:
الف
• ماتریالیسم دیالک تیکیب
• ماتریالیسم تاریخیت
• تئوری شناخت2
عباس حجری
عباس حجری
• یادآوری این نکته ضروری است، که در بخش اختصاری تاریخ فلسفه (ماتریالیسم ـ ایدئالیسم) از انتشارات حزب کمونیست آلمان، فرانسیس بیکن، بنیانگذار ماتریالیسم بورژوائی (bürgerlichen Materialismus) معرفی گردیده است.
3
میم
میم
• گاهی ساده کردن تئوری مارکسیستی ـ لنینیستی با حسن نیت و برای تفهیم آسانتر برخی نکات صورت می گیرد و نتایج فوری و مؤثری به دنبال می آورد.
• این جور ساده کردن ها ـ که برخی از مدعیان چپ چه بسا قلابی وطنی ما به اوج می رسانند ـ در نهایت به بدآموزی و تخریب تئوری خارائین مارکسیستی ـ لنینیستی منجر می شود.
• ساده کردن علم به نیت فهماندن سهلتر آن به عوام، نه به عالم گشتن عوام، بلکه به سلب علمیت از علم منجر می شود.
• عناوین مکاتب فلسفی و در این مورد مشخص ماتریالیسم، دلبخواهی تعیین نشده اند:
الف
• ماتریالیسم ماقبل مارکس و انگلس را به این دلیل مکانیکی نامیده اند که بنا بر سطح توسعه علمی در آن زمان، بر علم مکانیک مبتنی بود و همه چیزها، پدیده ها و سیستم ها را سیستم مکانیکی تلقی می کرد.
ب
• دلیل متافیزیکی نامیدن ماتریالیسم ماقبل مارکس و انگلس (مثلا ماتریالیسم فویرباخ) این است که دیالک تیک عینی هستی را نمی شناسد و چیزها، پدیده ها و سیستم ها را در خارج از داربست دیالک تیکی شان مورد بررسی قرار می دهد:
• مثال:
• ماتریالیسم دیالک تیکی وقتی قصد بررسی سیبی را دارد، آن را در داربست دیالک تیکی اش در نظر می گیرد:
• مثلا فرم نمودین آن را، یعنی بزرگی و کوچکی و طعم و عطر و رنگ و شکل و شمایل آن را در پیوند با محتوای ماهوی اش، در پیوند با مولکول های شیمیائی متشکله اش در نظر می گیرد و در این نگرش نقش تعیین کننده را از آن محتوای ماهوی سیب می داند:
• بدین طریق عطر معین سیب ـ به عنوان مثال ـ بر اساس مواد شیمیائی معینی توضیح داده می شود که در روند رسیدن (بلوغ) سیب از مواد قندی آن تشکیل می شوند.
• صحت متد ماتریالیستی ـ دیالک تیکی را می توان با توسل به پراتیک (آزمایش شیمیائی به عنوان مثال) اثبات کرد:
• یعنی می توان مواد متشکله سیب را ایزوله کرد و مورد آنالیز علمی ـ طبیعی (تجزیه و تحلیل مثلا شیمیائی و یا فیزیکی و غیره) قرار داد و به منشاء عطر و طعم سیب ـ به عنوان مثال ـ پی برد.
• ماتریالیسم متافیزیکی اما پیوند فرم نمودین سیب را با محتوای ماهوی آن قطع می کند.
• فرم نمودین را بطور مجزا و محتوای ماهوی را نیز به همین سان به تنهائی مورد بررسی قرار می دهد و به نتایج نیم بند و مخدوش می رسد.
• این متد بررسی را ضد دیالک تیکی و یا متافیزیکی می نامند.
• ماتریالیسم را نیز بلحاظ متد به متافیزیکی و دیالک تیکی طبقه بندی می کنند.
به این دلیل، بورژوائی قلمداد کردن ماتریالیسم نه کار سنجیده ای است و نه کمکی به کشف ماهیت آن می کند.
این جور ساده کردن ها به تخریب تئوری منجر می شوند و نه به توسعه و تکامل آن.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر