۱۳۹۱ فروردین ۱۷, پنجشنبه

سیری در شعری از رضا افضلی (1)

تنها شدی
(1.1.73)
سرچشمه:
تارنمای «شعرها و حرف ها»
http://rezaafzali.blogfa.com


رضا افضلی و محمد قهرمان
شاعر، مترجم، پژوهشگر و استاد دانشگاه
تحلیل واره ای از
شین میم شین

• تنها شدی
• مثلِ حياط خلوت متروك

• تنها شدي
• با خارهاي هرزه اندوهت
• با گربه اي سياه كه در وحشتِ غروب
• چون غم كنار بام تو مي آيد.

*****
• فرزندهاي تو
• نوروزها كنار تو مي آيند
• تا دردهاي شان را
• چون مبل هاي كهنه اسقاط
• در خلوتِ خموش تو بگذارند.

*****

• تنها شدي
• مثل حياط خلوت متروك.

پایان

در شهرک چو کا ـ ویلای پیشین پدر دوعروسم (مهرمونا و پولیا)، جناب آقای مهندس بهروز تکمیلیان ( به طور برق آسا) سروده شد.

تلاش در جهت تحلیل شعر «تنها شدی!»

• شعری صریحتر و بی شیله پیله تر از این نمی توان سرود، تازه اگر بتوان سرود.

• شعری کوتاه، کوتاهتر از ـ حتی ـ آه!

• اکنون این سؤال پیش می آید که چنین شعری چه نیازی به تأمل و تحلیل دارد؟

• حریفی نقاشی ساده ای از پیکاسو را، تصویر دخترکی که کبوتری در دست داشت، به همنشین خود نشان داد و گفت:

• «کشیدن چنین عکسی کاری ندارد!»

• اگر این شعر را هم دیده بود، حتما چیزی از این دست می گفت.

• شاعر در یاد داشتی در زیر این شعر نوشته که آن برق آسا سروده شده است.

• ما به «فی البداهگی» و برق آسائی سرایش شعر و یا تبیین اندیشه باوری استوار نداریم.

• سرایش شعر و یا تشکیل اندیشه روند و روال روحی و روانی بغرنجی طی می کند که سراینده و اندیشنده چه بسا از آن بی خبر است:
• در فلسفه مارکسیستی از دیالک تیک آگاهی و خودپوئی سخن می رود.
• خودپوئی ئی که خود حتی ـ به نوبه خود ـ به ذرات ظریف آگاهی سرشته است.

• شعری از این دست، در روند تدریجی و طولانی بی سر و صدائی تکوین می یابد و در لحظه معینی ـ به برکت کاتالیزوری ـ برق آسا بر زبان می آید و تقریر می یابد، تا راه فرود آمده از خطه روح شاعر را به سوی ارواح دیگر در پیش گیرد و سیکل شگرف و شکوهمندی در دایره ی دیالک تیک وجود و شعور قوام یابد.

• شعر هم بسان هر چیز دیگر از جماد تا نبات، از جانور تا انسان، گذار دیالک تیکی از ساده به بغرنج، از ماده به روح را طی می کند و در لحظه معینی به خروش دردآلودی تولد می یابد.

• نه نوزاد از سیر و سرگذشت شگرف خویش خبر دارد و نه مادر و قابله نوزاد.

• غنای لایتناهی شعر و اندیشه نیز شاید به همین دلیل باشد.

• حتی صدها سال بعد می توان شعری را خواند و به کشف حقایق امور جدیدی دست یافت که در طول زمان از تیزبین ترین دیده ها نهان مانده اند.

1
مفهوم «تنها شدی»

• عنوان این شعر نیز بسان خود شعر صریح و بی پرده و عریان است:
• سخن از پایان ماجرا ست!
• سخن از تنهائی است، به مثابه میوه تلخ رنج مادام العمر!

• شگفت انگیزی شاهکارهای هنری نه در غیرطبیعی و خارق العاده بودن آنها، بلکه درست برعکس، در طبیعی و عادی بودن آنها ست!

• دیدن تنهائی پیر زنی و یا پیرمردی و تبیین تصویرمند و تخیل مند این حقیقت امر، فقط بظاهر ساده و پیش پا افتاده می نماید، فقط بظاهر!

• نیروی عادت آدمی را چه بسا کور و کودن و بیمار می سازد و از دیدن عریان ترین حقایق محروم.

• عظمت چنین شعری درست در همین حقیقت امر است:
• در دیدن چیزی است که همه می بینند، بی آنکه ببینند، بی آنکه بتوانند ببینند، حتی اگر بطور مکانیکی، به افسوس و اشک و آهی آن را بر زبان رانند.

• به این دلیل است که نمی توان از برق آسائی و فی البداهگی تکوین شعر سخن گفت.

• فی البداهه و برق آسا فقط تولد شعر است و نه تکوین تجربی ـ روانی ـ روحی آن!

• منظور شاعر هم احتمالا همین بوده است.


• و گرنه، اندیشه تنیده به تار و پود این شعر، مسیر سنگلاخی عصب سوز توانفرسائی را از سر گذرانده است.


حکم اول
تنها شدی
مثلِ حياط خلوت متروك

• شاعر در این حکم، دیالک تیک ماده و روح را به شکل دیالک تیک طبیعت و انسان، به شکل دیالک تیک حیاط خلوت متروک و انسان تنها بسط و تعمیم می دهند.

• تصویر رئال بی رحمانه ای است:

• انسان روحمند مولد اندیشنده به همان سان سرانجام بیکس و تنها می شود که حیاط خلوت متروک!

• اندوه و آه و افسوس تراژیک گنجانده گشته در این مفهوم، روان آدمی را از ریشه به لرزه در می آورد،
اندوه و آه و افسوسی که از سوئی از هومانیسم ناب نسبت به همنوع پیر خبر می دهد و از سوی دیگر، از ناتورالیسم ناب نسبت به طبیعت مادر در هیئت حیاط خلوت متروک!

اندوه شاعری به دوگانه ی یگانه ی فراموش گشته در عصر عسرت، در عصر جاهلیت و بربریت مدرن، که بنی بشر بیگانه با خویش، خودستیزانه و خردستیزانه بر ضد مادر طبیعی و انسانی خویش به مصاف مرگ و زندگی برخاسته است!
ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر