فردا آمده است و ایستاده است
پیش روی من
میپرسد:
«چه میخواستی؟»
با عصا او را کنار می زنم
همچنان چشم دوخته
به دوردست
منتظر!
سرچشمه:
فیسبوک آشنا ملک
به ماه ماهی
پیش روی من
میپرسد:
«چه میخواستی؟»
با عصا او را کنار می زنم
همچنان چشم دوخته
به دوردست
منتظر!
سرچشمه:
فیسبوک آشنا ملک
به ماه ماهی
• شاهکاری است، این شعر موجز!
• به تخیل تصویرمند شگرفی سرشته است.
• چنین فردائی در شعری هرگز ندیده بودیم.
• ولی از بی اعتنائی شاعر به فردا دل مان به درد آمد!
• ما دیری است که دلباخته ی فرداییم و هر شب به امید فردا به خواب می رویم!
همچنان چشم دوخته
به دوردست
منتظر!
• انتظار ریشه فئودالی دارد!
• انتظار بیانگر حال و روز انسان وامانده ی جامعه فئودالی است، که خود قادر به نجات خویش نیست و چشم به راه ناجی موعودی است!
• انتظار دست در دست با ادیان آسمانی آمده است:
• دینی نیست که ناجی موعودی نداشته باشد!
• انسان بورژوائی آغازین در سپیده دم عصر جدید اما خود به لیاقت مادی و معنوی خود واقف است و به قول فروغ، «ناجی خود را در آینه می جوید!»
• انسان طراز نو اما ناجی خود و بشریت را نه در آئینه، نه در خویشتن تنهای خویش، بل در وحدت تن های همسرشت و «همسرنوشت» و همسرگذشت می جوید!
در وحدت سوبژکت بی چون و چرای تاریخ می جوید که مولدین «بی همه چیز» همه چیز مادی و معنوی نام دارند!
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر