۱۳۹۰ اسفند ۲۵, پنجشنبه

عطر سیب و سایه ‌ی انجیر

خواب لالایی می‌‌ خواند برای کبوترها

یوسف صدیق (گیلراد)
گنگ
(دی‌ ۱۳۹۰)
سرچشمه
اخبار روز:
www.akhbar-rooz.com



• پشت پلک‌ بسته‌ ی روز
• دو جسمِ درهم پیچیده

• و آواز آتش در رگ‌ ها
• و اتاقی که باج نمی دهد به تاریکی‌

• و پنجره ‌ای که باز نمی ‌شود
• به سوی عطر سیب و سایه ‌ی انجیر.

*****

• عریانی پر می ‌‌کشد به لایتناهی
• بیداری
• حافظه ‌ی سرشار از عشقش را می‌‌ کاود

• شب
• روی صفحه‌ ی ساعت، دو بار می‌ چرخد.

• خواب
• لالایی می‌‌ خواند برای کبوترها

• و دو ساعت پیرتر می‌‌ شود تاریکی
• و دو ساعت پیرتر می‌‌ شود دنیا.

*****
• روی تخت خسته‌ ی چوبی
• ابرِ گرمِ نفس ‌ها
• و سرفه ‌های سکوت...

• و ناگهان
صدایِ بال بسته ‌ی ابهام،

• و حسی گنگ
• که می ‌‌خواهد برخیزد
• و برهنه بدود در کلماتی سرد.

*****
• پشت پلک‌ بسته‌ ی روز
قلبی خود را
• در تردید‌هایش قضاوت می‌‌ کند
• و فکری یخ می بندد در فکری.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر