مرثیه ای برای «رحمان»
مرثیه ای برای قلبم در آن سوی مرزها
مرثیه ای برای قلبم در آن سوی مرزها
• هزار صخره
• از پیشانی هزار قله فرو افتاد.
• چراغ چشم ها شکست
• وآئینه ها بر رف ها
• سیاه پوشیدند.
• وحشت
• چون دودی بدون آتش
• از دیدگان درها و دریچه ها
• به درون خانه ها
• لغزید
• وبا دهان سیاهش
• شهر بلعیده شد.
• نمد در گلوگاه
• و خنجر
• در استخوان قناری نهادند.
• میوه های رنگین رنج
• گاز زده
• اهانت دیده
• و لهیده
• به بازار کالا افتادند.
• آن یگانه دیر آینده
• که تولدش را انتظار می بردند
• خفه آمد
• در طشت خون.
• کشتند
• کشتند
• کشتند
• عاشقان را کشتند
• تا عشق بر درگاه انتظار
• بیوه بماند
• و شب بی ستاره
• میزبان مغموم شبکورهای شاد
• باشد.
• مردی از خویش برون آمد،
• موجی سرکش
• از دریائی
• تلخ و
• تنگ.
• مردی بر آمد،
• پرندینه مردی
• تا پیراهن بخت باشد
• بر عریانی آرزوها و حسرت های ما
• مردی بر آمد:
• کوهوار مردی
• تا دیواری باشد
• بر یورش گزمگان
• مردی بر آمد:
• فروتن مردی
• با چشمانی از آسمان و عسل
• با موسیقی خنده هایش
• با طلای موهایش بر پیشانی
• با قامتش
• از بوریا و فولاد.
• حیف مردی
• نادره
• از رنج خاسته،
• دانش آراسته.
• و نهال رنگین کمان
• در اشک شوق
• شبنمی
• با باور دریا
• باده ای
• بی جامه جام
• و بال هائی
• نه برای فرود.
• در او
• ستارگان تاریک
• افول کردند
• و با او
• خورشیدهای خاموش• طالع شدند.
• اما در من
• باز
• برادری به خاک افتاد،
• تا باز برادرانی به پا ایستند.
• مادر!
• مادر!
• خورشیدها با چه دردی
• زاده می شوند !؟
• خورشیدها با چه دردی می میرند!؟
• به سن و سال حزب ما بود
• آمیزه ای
• از جوانی
• و کمال.
• کار رشته
• پیکار سرشته
• نسجی از اندیشه و عشق
• از تبار تیزابی بود
• و در تب دوست داشتن
• تبر
• بر ریشه جان خویش زد
• و گلی دیگر نشاند
• کنار سرخ گل تنهای حزب ما
• کهکشان پیوند بود
• و از آن ستاره ای دیگر آویخت
• بر پرچم فدائیان
• دل تپنده شعله بود
• در خاکستر
• گل بود در فصل سترون
• حیدر
• نه از راه جنگل
• که بر زمین
• ارغوان پوش
• توده
• می گذشت
• و بهاری دیگر می جست
• در مهرگان.
• عطر تلخ شهادتش
• چتر فراگیر جمع
• وشمع لاغر جانش
• شبچراغ راه.
• ای کبوتر گمشده واژه نایاب!
• بر بام لبم فرود آی
• تا راز شکیبائی اش را
• در شکنجه گاه
• هم بر این دفتر حک کنم.
• دانه را
• چه راه درازی است، تا شکوفه شدن
• و چه کوتاه
• تا به خاک افتادن!
• بهار اما
• در این شکفتن و افتادن
• جاودانه است.
• ابر اشک
• انبوهه آه
• و عبور عطری از سرود رنجبران
• از خویش برون آمده بود
• و پروای جان و تن نداشت
• جز
• درد وطن،
• نداشت.
• باری، گفتند:
• پشت کوه های کبود
• و رودهای آبی
• آن ستاره دلآویز نیز
• بر خاک وطن افتاد.
• وطن!
• وطن کلمات من!
• گهواره سرودهای من!
• گذرگاه عشق های من!
• دامنت را
• پرچم پوشاننده تابوت سردار ما کن
• و دل غمگین ما را
• چون دسته گلی بر ان بگذار!
• هوای نفسگیر!
• هوا!
• هوا!
• در قله ها چه می گذرد!؟
• عقاب سپیدبال، پرنده دست نیافتنی!
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر