۱۳۹۰ اسفند ۱۳, شنبه

سیری در شعری از اباذر غلامی (4)

اباذر غلامی (1333 ـ 1390)
تحلیل واره ای از شین میم شین

• گفته بودیم که ما را نگذارید به آتش بکشند:
• بعد ما نوبت تسخیر شما ست!

• گفته بودیم که آزادی را نگدارید به مسلخ ببرند
• گفته بودیم که این دشنه هزاران سال است، دل ما را سفته است.

• ما پی صلح ورهایی گشتیم
• و شما از ته دل خندیدید
• وز شما هیچ کسی هیچ نگفت.

• بند یاران شما پای مان را به تتاول فرسود
• از شماهیچ کسی هیچ نگفت.

• سرخ شد خاک ز خون تن ما
• از شما هیچ کسی هیچ نگفت.

• و کنون تا شما در بند اید
• چشم های دل ما بارانی است

• کاش می دانستید که شما را
• ما دوست می داشته ایم
• وشما مارا به عبت
• خصم پنداشته اید!
پایان
حکم اول
گفته بودیم که ما را نگذارید به آتش بکشند!

• بی اعتنا به اینکه مخاطب شاعر کیست و به کدامین طبقه اجتماعی تعلق دارد، در خود این حکم، طرز تفکر معیوب قابل انتقادی آشیان دارد:


1

• در این طرز تفکر، کمترین نشانی از خودمختاری و استقلال اندیشه و عمل به چشم نمی خورد:
• می توان به جرئت گفت که این طرز تفکر بوی قرون وسطای فئودالی می دهد و با دستاوردهای هومانیسم، فلسفه روشنگری و فلسفه کلاسیک آلمان بیگانه است.

• در این طرز تفکر، دیالک تیک داخلی و خارجی بی پروا وارونه می شود.


• چرا و به چه دلیل ما به این نتیجه می رسیم؟

• برای اینکه در دیالک تیک داخلی و خارجی، نقش تعیین کننده ـ در تحلیل نهائی ـ از آن داخلی است.

• وقتی شاعر به مخاطب می گوید، «نگذارید که ما را به آتش بکشند!»، این به معنی قائل شدن نقش تعیین کننده به خارجی است.
• این به معنی سلب داوطلبانه اختیار و هشیاری و قدرت از خویشتن خویش است.
• این به معنی برونی کردن راه حل تضادها ست.
2

• این طرز تفکر نه بدعت شاعر است و نه تازگی دارد.

• این طرز تفکر ریشه فئودالی دارد:
• در فرماسیون فئودالی، ناجی در بطن و متن جامعه پرورش نمی یابد، بلکه همیشه از خارج می آید و به ناگهان ظهور می کند.

• قهرمانگرائی در کشورهای شرق و رواج بی دردسر آوانتوریسم چپ و راست و مذهبی، ریشه در همین طرز تفکر فئودالی ریشه مند دارد.

• حتی اربابان فئودال ـ به مثابه اعضای مهم طبقه حاکمه ـ راه نجات را در ارباب و خان و سلطان نیرومندتری می بینند و به تحت الحمایگی آن ارباب و خان و سلطان دل می بندند و تن در می دهند.

• نامه های خواجه شیراز به تیمور لنگ خود نمونه بارزی از این توهم مسلط بوده است.
• خطه فارس در طول عمر کوتاه حافظ بیست بار میان خوانین و سلاطین مختلف دست به دست می شود.

• ترویج گرایشات روسوفیل، انگلوفیل و امریکوفیل و بعد سویتوفیل و چینوفیل و غیره در جامعه ایران تصادفی نیست و نمی توان آن را ساده لوحانه به مثابه نوکرمآبی مادرزاد طبقات اجتماعی تلقی کرد.

• توده های مولد و زحمتکش جامعه فئودالی نیز همین طرز تفکر را از آن خود کرده و نمایندگی می کنند.

• شعر «مدرن» در زمان سلطنت پهلوی نیز عمدتا آئینه این طرز نگرش ارتجاعی ـ فئودالی بوده است:

• روشنفکر جامعه چشم امید به ظهور یاغی اسب سوار تفنگ بدست موعودی بسته است و وقتی آوانتوریست های فئودالی ـ خرده بورژوائی تحت نام فدائی و مجاهد و غیره گام به عرصه می نهند، هم به دلیل رواج ریشه مند این طرز تفکر است و هم به همین دلیل آنها همه مورد پذیرش بی دردسر بخش اعظم روشنفکران جامعه قرار می گیرند.
• سازمان فدائیان و مجاهدین بدون کمترین کار تبلیغی و توضیحی دهها هزار نفر را پس از سقوط سلطنت به دنبال می کشند.

3

• در جهان بینی شاعر این شعر نیز نطفه های جدی همین طرز تفکر فئودالی به چشم می خورد:
• «نگذارید که ما را به آتش بکشند!»

• اکنون این سؤال پیش می آید که طرز تفکر فئودالی چه خویشاوندی جهان بینانه با زحمتکشان پرولتری دارد؟

• دیالک تیک، بالاعم و دیالک تیک وجود اجتماعی و شعور اجتماعی، بالاخص، سیر بغرنج و پیچیده ای دارد:
• وجود اجتماعی می تواند از بین برود، مناسبات تولیدی حاکم می تواند تعویض شود، ولی این امر هرگز مانع آن نمی شود که شعور اجتماعی کهنه کسب استقلال نسبی کند، ادامه حیات دهد و حتی برای خود قالب های جدید دست و پا کند.
• از این رو ست که طرز نگرش فئودالی در استالینیسم، مائوئیسم و چگوارائیسم و غیره برای خود قالب «مدرنی» می جوید و می یابد.
• چپ سال های جنبش ملی کردن نفت، در استالین و بعد در اتحاد شوروی به همان سان ناجی موعود را می جوید و تبلیغ می کند که بورژوازی، خرده بورژوازی و فئودالیسم در امریکا، انگلستان، پان عربیسم و مهدی موعود.

4

• عناصر اصلی این طرز تفکر فئودالی را می توان در شعر سایه به سادگی آب خوردن جست و یافت و نشان داد.
• بینش حاکم بر این حکم اباذر نه به خود او، بلکه به سایه و امثالهم تعلق دارد.
• اباذر محتوای فکری این شعر را از سایه به عاریه گرفته و در فرم خاص خود ریخته است.

حکم دوم
بعد ما نوبت تسخیر شما ست.

• شاعر در این ادعا به نحوی از انحاء به خودفریبی و یا چه بسا حتی به عوامفریبی مصلحتی مبادرت می ورزد:
• او ادعا می کند که همبود او پیامبرانه تسخیر بخشی از طبقه حاکمه بوسیله بخش دیگر را پیش بینی و پیشگوئی کرده و حتی هشدار داده است!

• اگر از عالم انتزاع خارج شویم وبه خطیب و مخاطب، جامه مشخص بپوشانیم، به یاوه بودن این ادعا به آسانی پی خواهیم برد.

• در این ادعای شاعر نیز نوعی وارونه سازی چه بسا عمدی به چشم می خورد.

1
• این ادعای شاعر تازگی ندارد.
• محتوای این ادعای او به هوشنگ ابتهاج (سایه) تعلق دارد:
• اباذر محتوای شعر را از سایه به عاریه گرفته و در فرم و قالب خاص خود ریخته است:

2
سایه
• نه هراسی نیست

• خون ما راه دراز بشریت را گلگون کرده است
• دست تاریخ ظفرنامه انسان را
• زیب دیباچه خون کرده است

• آری از مرگ هراسی نیست
• مرگ در میدان، این آرزوی هر مرد است

• من دلم از دشمنکام شدن می سوزد
• مرگ با دشنه دوست؟
• دوستان این درد است

• نه هراسی نیست
• پیش ما ساده ترین مسئله ای مرگ است
• مرگ ما سهل تر از کندن یک برگ است

• من به این باغ می اندیشم
• که یکی پشت درش با تبری تیز کمین کرده است

• دوستان گوش کنید:
• مرگ من مرگ شما ست!

• مگذارید شما را بکشند
• مگذارید که من بار دگر
• در شما کشته شوم

• سایه درست همین شیوه استدلال اباذر را نمایندگی می کند.

این شعر سایه باید برای درک و تفهیم شعر اباذر مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد!
ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر